۱- باب الإخلاص و إحضار النیة في جمیع الاعمـال والأقوال والأحوال البارزة والخفیة
باب اخلاص و داشتن نیت در همهی کردارها و گفتارها و حالات پنهان و آشکار
قال الله تعالی:
﴿وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مُخۡلِصِينَ لَهُ ٱلدِّينَ حُنَفَآءَ وَيُقِيمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَيُؤۡتُواْ ٱلزَّكَوٰةَۚ وَذَٰلِكَ دِينُ ٱلۡقَيِّمَةِ٥﴾[البینة: ۵].
«به امتهای پیشین امر نشد جز به آن که خدا را با اخلاص و در حالی که بر دین حنیف ابراهیمی استقامت دارند، پرستش کنند و نماز بهپای دارند و زکات بپردازند و این دین راست و استوار است».
﴿لَن يَنَالَ ٱللَّهَ لُحُومُهَا وَلَا دِمَآؤُهَا وَلَٰكِن يَنَالُهُ ٱلتَّقۡوَىٰ مِنكُمۡ﴾[الحج: ۳۷].
«گوشت و خونهای آن (قربانیهای شما) بهخدا نمیرسد، ولی تقوا و پرهیزگاریتان به او میرسد».
﴿إِن تُخۡفُواْ مَا فِي صُدُورِكُمۡ أَوۡ تُبۡدُوهُ يَعۡلَمۡهُ ٱللَّهُ﴾[آل عمران: ۲۹].
«(ای پیامبر صبگو: اگر آنچه در دلهایتان است، پنهان و یا آشکار کنید، خداوند آن را میداند».
۱- «وعَنْ أَميرِ الْمُؤْمِنِينَ أبي حفْصٍ عُمرَ بنِ الْخَطَّابِ بْن نُفَيْل بْنِ عَبْد الْعُزَّى بن رياح بْن عبدِ اللَّهِ بْن قُرْطِ بْنِ رزاح بْنِ عَدِيِّ بْن كَعْبِ بْن لُؤَيِّ بن غالبٍ القُرَشِيِّ العدويِّ. س، قال: سمعْتُ رسُولَ الله صيقُولُ «إنَّما الأَعمالُ بالنِّيَّات، وإِنَّمَا لِكُلِّ امرئٍ مَا نَوَى، فمنْ كانَتْ هجْرَتُهُ إِلَى الله ورَسُولِهِ فهجرتُه إلى الله ورسُولِهِ، ومنْ كاَنْت هجْرَتُه لدُنْيَا يُصيبُها، أَو امرَأَةٍ يَنْكحُها فهْجْرَتُهُ إلى ما هَاجَر إليْهِ»» متَّفَقٌ على صحَّتِه. رواهُ إِماما الـمُحَدِّثِين: أَبُو عَبْدِ الله مُحَمَّدُ بنُ إِسْمَـاعيل بْن إِبْراهيمَ بْن الْـمُغيرة بْن برْدزْبَهْ الْجُعْفِيُّ الْبُخَارِيُّ، وَأَبُو الحُسَيْن مُسْلمُ بْن الْحَجَّاجِ بن مُسلمٍ القُشَيْريُّ النَّيْسَابُوريُّ بفي صَحيحيهِمـا اللَّذَيْنِ هـمـا أَصَحُّ الْكُتُبِ الْـمُصَنَّفَة.
۱- «از امیرالمؤمنین ابوحفص عمربن خطاب بن نفیل بن عبدالعزی بن ریاح بن عبدالله بن قرط بن رزاح بن عدی بن کعب بن لؤی بن غالب قریشی عدوی سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: تمام کارها به نیت (شخص) بستگی دارد و نتیجهی هر کس، همان چیزی است که نیت کرده است، پس هر کس بهخاطر خدا و پیامبرش هجرت کرده باشد، هجرتش بهسوی آنها (و مقبول و مأجور است) و هر کس هجرتش بهخاطر رسیدن به مال دنیا یا ازدواج با زن مورد نظرش باشد، بهسوی آنها هجرت کرده است (و در آخرت پاداشی ندارد)» [۲۲].
صحت این دو حدیث مورد اتفاق است و دو امام محدثان «ابوعبدالله محمد بن اسماعیل بن ابراهیم بن مغیره بن بردزبه جعفی بخاری» و «ابوالحسین مسلم بن حجاج بن مسلم قشیری نیشابوری» در دو کتاب خودشان ـ که صحیحترین تصنیفات در حدیث میباشند ـ روایت کردهاند.
۲- «وَعَنْ أُمِّ الْمُؤْمِنِينَ أُمِّ عَبْدِ اللَّهِ عَائشَةَ بقالت: قال رسول الله ص: «يَغْزُو جَيْشٌ الْكَعْبَةَ فَإِذَا كَانُوا ببيْداءَ مِنَ الأَرْضِ يُخْسَفُ بأَوَّلِهِم وَآخِرِهِمْ». قَالَتْ: قُلْتُ يَا رَسُولَ اللَّهِ، كَيْفَ يُخْسَفُ بَأَوَّلِهِم وَآخِرِهِمْ وَفِيهِمْ أَسْوَاقُهُمْ وَمَنْ لَيْسَ مِنهُمْ،؟ قَالَ: «يُخْسَفُ بِأَوَّلِهِم وَآخِرِهِمْ، ثُمَّ يُبْعَثُون عَلَى نِيَّاتِهِمْ» مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ: هذا لَفْظُ الْبُخَارِيِّ».
۲. «از مادر مؤمنان،ام عبدالله عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «یک لشکر به جنگ کعبه میآید و موقعی که در صحرایی از زمین هستند، زمین همهی آنها را میبلعد»؛ حضرت عایشه لمیگوید: گفتم: ای رسول خدا ص! چگونه زمین همهی آنها را میبلعد در حالی که بازاریان و کسانی غیر از افراد آن لشکر، در میان آنها وجود دارند؟ فرمودند: «همهی آنها در زمین فرو میروند، سپس روز قیامت، هر کدام بر نیت خودشان زنده میشوند (با هر کدام مطابق نیت خود رفتار میشود)»» [۲۳].
۳- «وعَنْ عَائِشَة بقَالَت قالَ النَّبِيُّ ص: «لا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْحِ، وَلكنْ جِهَادٌ وَنِيَّةٌ، وَإِذَا اسْتُنْفرِتُمْ فانْفِرُوا»» مُتَّفَقٌ عَلَيْهِ.
وَمَعْنَاهُ: لا هِجْرَةَ مِنْ مَكَّةَ لأَنَّـهَا صَارَتْ دَارَ إِسْلامٍ.
۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «بعد از فتح (مکه) دیگر هجرتی نیست، اما جهاد و نیت باقی است و هر گاه پیشوای مسلمانان، شما را برای جهاد دعوت کرد، اطاعت نمایید و بروید»» [۲۴].
معنی «هجرتی نیست» یعنی از مکه دیگر نباید هجرت کرد، چرا که آنجا برای همیشه سرای مسلمانان و دار اسلام است، اما هجرت از شهرهای دیگر باقی است.
۴- «وعَنْ أبي عَبْدِ اللَّهِ جابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِيِّ بقَالَ:كُنَّا مَع النَّبِيِّ صفي غَزَاة فَقَالَ: «إِنَّ بِالْمَدِينَةِ لَرِجَالاً مَا سِرْتُمْ مَسِيراً، وَلاَ قَطَعْتُمْ وَادِياً إِلاَّ كانُوا مَعكُم حَبَسَهُمُ الْمَرَضُ» وَفِي روايَةِ: «إِلاَّ شَركُوكُمْ في الأَجْرِ»» رَواهُ مُسْلِمٌ.
ورواهُ البُخَارِيُّ: "«عَنْ أَنَسٍ سقَالَ:رَجَعْنَا مِنْ غَزْوَةِ تَبُوكَ مَعَ النَّبِيِّ صفَقَالَ: «إِنَّ أَقْوَامَاً خلْفَنَا بالمدِينةِ مَا سَلَكْنَا شِعْباً وَلاَ وَادِياً إِلاَّ وَهُمْ مَعَنَا، حَبَسَهُمْ الْعُذْرُ»».
۴. «از ابوعبدالله جابربن عبدالله انصاری سروایت شده است که گفت: ما با پیامبر صدر جنگی حضور داشتیم، فرمودند: «در مدینه مردانی هستند که با ما در (ثواب هجرت) و پیمودن جادهها و قطع بیابانها شریکند، اما بیماری آنها را در مدینه نگه داشته است (منظور آن است که این اشخاص بیمار که قلباً آرزوی شرکت در جهاد برای توسعهی اسلام و دفاع در برابر مشرکان را دارند، با این که شرکت نکردهاند، به نیت خود مأجورند و ثواب میبرند)»» [۲۵].
بخاری از انس سروایت کرده است که او گفت: «با پیامبر صاز جنگ تبوک برگشتیم، پیامبر صفرمودند: «طوایفی پس از ما در مدینه ماندند که ما هیچ دره و بیابانی را طی نکردیم، مگر این که ایشان، با ما بودند و عذر (بیماری)، آنها را حبس کرده بود»» [۲۶] [۲۷].
۵- «وَعَنْ أبي يَزِيدَ مَعْنِ بْن يَزِيدَ بْنِ الأَخْنسِ ش، وَهُوَ وَأَبُوهُ وَجَدّهُ صَحَابِيُّونَ، قَال: كَانَ أبي يَزِيدُ أَخْرَجَ دَنَانِيرَ يَتصَدَّقُ بِهَا فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَجُلٍ في الْمَسْجِدِ فَجِئْتُ فَأَخَذْتُهَا فَأَتيْتُهُ بِهَا. فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا إِيَّاكَ أَرَدْتُ، فَخَاصمْتُهُ إِلَى رسول اللَّهِ صفَقَالَ: «لَكَ مَا نويْتَ يَا يَزِيدُ، وَلَكَ مَا أَخذْتَ يَا مَعْنُ»» رواه البخاری.
۵. «از ابویزید معن بن یزید بن اخنس سکه خود و پدر و جدش صحابی بودهاند ـ روایت شده است که گفت: پدرم، یزید، چند دنیار خود را برای صدقه بیرون آورد و نزد مردی در مسجد گذاشت که آن را ببخشد، من رفتم و آن را برداشته، پیش پدرم آوردم، گفت: بهخدا سوگند، آنها را برای تو نگذاشته بودم و جدالمان به حضور پیامبر صکشید، فرمودند: «ای یزید! ثواب آنچه نیت کردهای به تو میرسد، و ای معن (ابویزید)! آنچه برداشتهای مال توست»» (زیرا محتاج بوده است) [۲۸].
۶- «وَعَنْ أبي إِسْحَاقَ سعْدِ بْنِ أبي وَقَّاصٍ مَالك بن أُهَيْبِ بْنِ عَبْدِ مَنَافِ بْنِ زُهرةَ بْنِ كِلابِ بْنِ مُرَّةَ بْنِ كعْبِ بنِ لُؤىٍّ الْقُرشِيِّ الزُّهَرِيِّ س، أَحدِ الْعَشرة الْمَشْهودِ لَـهمْ بِالْجَنَّة، شقال: «جَاءَنِي رسولُ الله صيَعُودُنِي عَامَ حَجَّة الْوَداعِ مِنْ وَجعٍ اشْتدَّ بِي فَقُلْتُ: يا رسُول اللَّهِ إِنِّي قَدْ بلغَ بِي مِن الْوجعِ مَا تَرى، وَأَنَا ذُو مَالٍ وَلاَ يَرثُنِي إِلاَّ ابْنةٌ لِي، أَفأَتصَدَّق بثُلُثَىْ مالِي؟ قَالَ: لا، قُلْتُ: فالشَّطُر يَارسوُلَ الله؟ فقالَ: لا، قُلْتُ فالثُّلُثُ يا رسول اللَّه؟ قال: الثُّلثُ والثُّلُثُ كثِيرٌ أَوْ كَبِيرٌ إِنَّكَ إِنْ تَذرَ وَرثتك أغنِياءَ خَيْرٌ مِن أَنْ تذرهُمْ عالَةً يَتكفَّفُونَ النَّاس، وَإِنَّكَ لَنْ تُنفِق نَفَقةً تبْتغِي بِهَا وجْهَ الله إِلاَّ أُجرْتَ عَلَيْهَا حَتَّى ما تَجْعلُ في في امْرَأَتكَ قَال: فَقلْت: يَا رَسُولَ الله أُخَلَّفَ بَعْدَ أَصْحَابِي؟ قَال: إِنَّك لن تُخَلَّفَ فتعْمَل عَمَلاً تَبْتغِي بِهِ وَجْهَ الله إلاَّ ازْددْتَ بِهِ دَرجةً ورِفعةً ولعَلَّك أَنْ تُخلَّف حَتَى ينْتفعَ بكَ أَقَوامٌ وَيُضَرَّ بك آخرُونَ. اللَّهُمَّ أَمْضِ لأِصْحابي هجْرتَهُم، وَلاَ ترُدَّهُمْ عَلَى أَعْقَابِهم، لَكن الْبائسُ سعْدُ بْنُ خـوْلَةَ «يرْثى لَهُ رسولُ الله ص» أَن مَاتَ بمكَّةَ»» متفقٌ عليه.
۶. «از ابواسحاق سعد بن ابی وقاص مالک بن اهیب بن عبد مناف بن زهره بن کلاب بن مره بن کعب بن لؤی قریشی زهری» یکی از عشرهی مبشره شیعنی ده صحابی که به بهشت و رضایت خدا بشارت داده شدهاند، روایت شده است که گفت: پیامبر صسال حجةالوداع بهخاطر درد شدیدی که داشتم، به عیادتم آمد، به ایشان عرض کردم: ای رسول خدا ص! از بیماری بهحالی افتادهام که میبینید و ثروتمندم و جز یک دخترم، وارثی ندارم، آیا اموال خود را صدقه بدهم؟ فرمودند: «خیر»، گفتم: آیا نصف آن را (صدقه بدهم)؟ فرمودند: «خیر»، گفتم: آیا آن را بدهم، فرمودند: « کافی است، البته هم زیاد است، تو اگر ورثهات را بینیاز و ثروتمند بهجای بگذاری، بهتر از این است که آنها را فقیر بگذاری که بهسوی مردم دست دراز کنند. هر انفاقی که تو برای کسب رضایت خداوند بکنی، پاداش آن را خواهی یافت، حتی اگر لقمهای باشد که در دهان زنت بگذاری»: سعد سمیگوید: گفتم: آیا پس از برگشتن یارانم به مدینه، در مکه میمانم؟ فرمودند: بیگمان تو در مکه نمیمانی، مگر این که در برابر هر عملی که بهخاطر رضای خداوند انجام دهی، مقام و مرتبهات بالا میرود و شاید ماندن تو برای کسانی موجب سود باشد و کسانی دیگر زیان ببیند؛ خداوندا! هجرت اصحابم را کامل فرما و آنها را به عقب (به عقاید و اعمال پیشین) برنگردان. ولی بسیار بینوا و مستحق سعد بن خوله است» [۲۹]که [یکی از صحابه بوده و] در مکه فوت کرد و پیامبر صدلش برای او میسوزد»».
۷- «وَعَنْ أبي هُريْرة عَبْدِ الرَّحْمن بْنِ صخْرٍ سقال: قالَ رَسُولُ الله ص: «إِنَّ الله لا يَنْظُرُ إِلى أَجْسامِكْم، وَلا إِلى صُوَرِكُمْ، وَلَكِنْ يَنْظُرُ إِلَى قُلُوبِكُمْ وَأَعمالِكُمْ»» رواه مسلم.
۷. «از ابوهریره عبدالرحمن بن صخر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال به اجسام و صورتهای شما نگاه نمیکند؛ بلکه به دلها و اعمال شما مینگرد»» [۳۰].
۸- «وعَنْ أبي مُوسَى عبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ الأَشعرِيِّ سقالَ: سُئِلَ رسول الله صعَنِ الرَّجُلِ يُقاتِلُ شَجَاعَةً، ويُقاتِلُ حَمِيَّةً ويقاتِلُ رِياءً، أَيُّ ذلِك في سَبِيلِ اللَّهِ؟ فَقَالَ رسول الله ص: «مَنْ قاتَلَ لِتَكُون كلِمةُ اللَّهِ هِي الْعُلْيَا فهُوَ في سَبِيلِ اللَّهِ»» مُتَّفَقٌ عليه.
۸- «از ابوموسی عبدالله بن قیس اشعری سروایت شده است که گفت: از پیامبر صدر بارهی مردی که از روی شجاعت یا تعصب قومی یا تظاهر و ریا میجنگد، سؤال شد که: کدامیک در راه خداست؟ پیامبر صفرمودند: «هر کس که به قصد اعتلای نام (و دین) خدا بجنگد، آن در راه خدا (و مقبول) است»» [۳۱].
۹- «وعن أبي بَكْرَة نُفيْعِ بْنِ الْحارِثِ الثَّقفِي سأَنَّ النَّبِيَّ صقال: «إِذَا الْتقَى الْمُسْلِمَانِ بسيْفيْهِمَا فالْقاتِلُ والـمقْتُولُ في النَّارِ» قُلْتُ: يَا رَسُول اللَّهِ، هَذَا الْقَاتِلُ فمَا بَالُ الْـمقْتُولِ؟ قَال: «إِنَّهُ كَانَ حَرِيصاً عَلَى قَتْلِ صَاحِبِهِ»» متفقٌ عليه.
۹. «از ابیبکره نفیع بن حارث ثقفی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر گاه دو مسلمان، به روی یکدیگر شمشیر کشیدند، قاتل و مقتول، هر دو در آتش هستند»؛ گفتم: ای رسول خدا صقاتل که معلوم است، مقتول چه گناهی دارد؟ فرمودند: «او نیز بر قتل طرفش حریص بوده است»» [۳۲].
۱۰- «وَعَنْ أبي هُرَيْرَةَ سقال: قال رسول الله ص: «صَلاَةُ الرَّجُلِ في جماعةٍ تزيدُ عَلَى صَلاَتِهِ في سُوقِهِ وَبَيْتِهِ بضْعاً وعِشْرينَ دَرَجَةً، وذلِكَ أَنَّ أَحَدَهُمْ إِذا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الْوُضُوءَ، ثُمَّ أَتَى الْمَسْجِد لا يُرِيدُ إِلاَّ الصَّلاَةَ، لا يَنْهَزُهُ إِلاَّ الصَّلاَةُ، لَمْ يَخطُ خُطوَةً إِلاَّ رُفِعَ لَهُ بِها دَرجةٌ، وَحُطَّ عَنْهُ بِهَا خَطيئَةٌ حتَّى يَدْخلَ الْمَسْجِدَ، فَإِذَا دخل الْمَسْجِدَ كانَ في الصَّلاَةِ مَا كَانَتِ الصَّلاةُ هِيَ التي تحبِسُهُ، وَالْمَلائِكَةُ يُصَلُّونَ عَلَى أَحَدكُمْ ما دام في مَجْلِسهِ الَّذي صَلَّى فِيهِ، يقُولُونَ: اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ، اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ تُبْ عَلَيْهِ، مالَمْ يُؤْذِ فِيهِ، مَا لَمْ يُحْدِثْ فِيهِ»» متفقٌ عليه، وهَذَا لَفْظُ مُسْلمٍ. وَقَوْلُهُ ص: «ينْهَزُهُ» هُوَ بِفتحِ الْياءِ وَالْـهاءِ وَبالزَّاي: أَي يُخْرِجُهُ ويُنْهِضُهُ.
۱۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «نماز جماعت مرد مسلمان بر نماز او در بازار یا در خانهاش، بیش از بیست درجه برتری دارد، بهدلیل اینکه هر گاه مسلمانی، وضوی کاملی گرفت و با نیت نماز خواندن به مسجد آمد، و نماز، تنها دلیل بلند شدن و بیرون آمدن او از خانه باشد، تا هنگام ورود به مسجد، در برابر هر قدمش، یک درجه ثواب او بیشتر و یک مورد از گناهان او کمتر میشود و با ورود به مسجد، ثواب و اجر نمازخوان را دارد، بهشرطی که فقط به خاطر نماز در مسجد نشسته باشد و فرشتگان در هنگام نماز یکی از شما، بر او درود میفرستند و میگویند: خداوندا! بر او رحم کن و او را بیامرز و توبهی او را بپذیر! به شرطی که اذیت یا نقض وضویی، از او صادر نشود»» [۳۳].
۱۱- «وَعَنْ أبی الْعَبَّاسِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عبَّاسِ بْنِ عَبْدِ الْمُطَِّلب ب، عَنْ رسول اللهص، فِیما یرْوى عَنْ ربِّهِ، تَبَارَك وَتَعَالَى قَالَ: «إِنَّ الله کتَبَ الْحسناتِ والسَّیئاتِ ثُمَّ بَینَ ذلك: فمَنْ همَّ بِحَسَنةٍ فَلمْ یعْمَلْهَا کتبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ تَبَارَك وَتَعَالَى عِنْدَهُ حسنةً کامِلةً وَإِنْ همَّ بهَا فَعَمِلَهَا کتَبَهَا اللَّهُ عَشْر حَسَنَاتٍ إِلَى سَبْعِمَائِةِ ضِعْفٍ إِلَى أَضْعَافٍ کثیرةٍ، وَإِنْ هَمَّ بِسیئَةِ فَلَمْ یعْمَلْهَا کتَبَهَا اللَّهُ عِنْدَهُ حَسَنَةً کامِلَةً، وَإِنْ هَمَّ بِها فعَمِلهَا کتَبَهَا اللَّهُ سَیئَةً وَاحِدَةً»» متفقٌ عليه.
۱۱. «از ابوعباس عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بروایت شده است که پیامبر صاز خداوند متعال روایت میکند که: «خداوند نیکیها و بدیها را نوشت و آنها را روشن کرد، پس هر کس قصد یک کار خوب و ثواب کند و انجام ندهد، خداوند یک حسنهی کامل برای او مینویسد، و اگر نیت کرد و کار نیک را انجام داد، ده حسنه برای او مینویسد و گاهی تا هفتصد حسنه و بیشتر، و اگر قصد گناهی نمود و انجام نداد، خداوند، یک حسنه در دفتر اعمال او مینویسد؛ اما اگر قصد کرد و انجام داد، خداوند آن را تنها یک گناه ثبت میفرماید»» [۳۴].
۱۲- «وعن أبي عَبْد الرَّحْمَن عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بْنِ الْخطَّابِ، بقال: سَمِعْتُ رسول الله صيَقُولُ: «انْطَلَقَ ثَلاَثَةُ نفر مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَتَّى آوَاهُمُ الْمبِيتُ إِلَى غَارٍ فَدَخَلُوهُ، فانْحَدَرَتْ صَخْرةٌ مِنَ الْجبلِ فَسَدَّتْ عَلَيْهِمْ الْغَارَ، فَقَالُوا: إِنَّهُ لا يُنْجِيكُمْ مِنْ الصَّخْرَةِ إِلاَّ أَنْ تَدْعُوا الله تعالى بصالح أَعْمَالكُمْ»».
قال رجلٌ مِنهُمْ: «اللَّهُمَّ كَانَ لِي أَبَوانِ شَيْخَانِ كَبِيرانِ، وكُنْتُ لاَ أَغبِقُ قبْلهَما أَهْلاً وَلا مالاً فنأَى بي طَلَبُ الشَّجرِ يَوْماً فَلمْ أُرِحْ عَلَيْهمَا حَتَّى نَامَا فَحَلبْت لَهُمَا غبُوقَهمَا فَوَجَدْتُهُمَا نَائِميْنِ، فَكَرِهْت أَنْ أُوقظَهمَا وَأَنْ أَغْبِقَ قَبْلَهُمَا أَهْلاً أَوْ مَالاً، فَلَبِثْتُ وَالْقَدَحُ عَلَى يَدِى أَنْتَظِرُ اسْتِيقَاظَهُما حَتَّى بَرَقَ الْفَجْرُ وَالصِّبْيَةُ يَتَضاغَوْنَ عِنْدَ قَدَمى فَاسْتَيْقظَا فَشَربَا غَبُوقَهُمَا. اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فَفَرِّجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ مِنْ هَذِهِ الصَّخْرَة، فانْفَرَجَتْ شَيْئاً لا يَسْتَطيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهُ».
قال الآخر: «اللَّهُمَّ إِنَّهُ كَانتْ لِيَ ابْنَةُ عمٍّ كانتْ أَحَبَّ النَّاسِ إِلَيَّ» وفي رواية: «كُنْتُ أُحِبُّهَا كَأَشد مَا يُحبُّ الرِّجَالُ النِّسَاءِ، فَأَرَدْتُهَا عَلَى نَفْسهَا فَامْتَنَعَتْ مِنِّي حَتَّى أَلَمَّتْ بِهَا سَنَةٌ مِنَ السِّنِينَ فَجَاءَتْنِي فَأَعْطَيْتُهِا عِشْرينَ وَمِائَةَ دِينَارٍ عَلَى أَنْ تُخَلِّىَ بَيْنِي وَبَيْنَ نَفْسِهَا ففَعَلَت، حَتَّى إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهَا» وفي رواية: «فَلَمَّا قَعَدْتُ بَيْنَ رِجْليْهَا، قَالتْ: اتَّقِ الله ولا تَفُضَّ الْخاتَمَ إِلاَّ بِحَقِّهِ، فانْصَرَفْتُ عَنْهَا وَهِىَ أَحَبُّ النَّاسِ إِليَّ وَتركْتُ الذَّهَبَ الَّذي أَعْطَيتُهَا، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعْلتُ ذَلِكَ ابْتِغَاءَ وَجْهِكَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ، فانفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ غَيْرَ أَنَّهُمْ لا يَسْتَطِيعُونَ الْخُرُوجَ مِنْهَا».
وقَالَ الثَّالِثُ: «اللَّهُمَّ إِنِّي اسْتَأْجَرْتُ أُجرَاءَ وَأَعْطَيْتُهمْ أَجْرَهُمْ غَيْرَ رَجُلٍ وَاحِدٍ تَرَكَ الَّذي لَّه وذهب فثمَّرت أجره حتى كثرت منه الأموال فجائني بعد حين فقال يا عبد الله أَدِّ إِلَيَّ أَجْرِي، فَقُلْتُ: كُلُّ مَا تَرَى منْ أَجْرِكَ: مِنَ الإِبِلِ وَالْبَقَرِ وَالْغَنَم وَالرَّقِيق فقال: يا عَبْدَ اللَّهِ لا تَسْتهْزئ بي، فَقُلْتُ: لاَ أَسْتَهْزئ بك، فَأَخَذَهُ كُلَّهُ فاسْتاقَهُ فَلَمْ يَتْرُكْ مِنْه شَيْئاً، اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ فَعَلْتُ ذَلِكَ ابْتغَاءَ وَجْهِكَ فافْرُجْ عَنَّا مَا نَحْنُ فِيهِ، فَانْفَرَجَتِ الصَّخْرَةُ فخرَجُوا يَمْشُونَ» متفقٌ عليه.
۱۲. «از ابوعبدالرحمن عبدالله بن عمر بن خطاب بروایت شده است که گفت، از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «سه نفر از امتهای گذشته، به همراه یکدیگر (در سفری)، میرفتند، تا اینکه شبانگاه، به غاری پناه بردند که شب را به روز آورند، چون داخل غار شدند، سنگی از کوه فرو غلتید و ورودی غار را بر آنها مسدود کرد، (و آنها) به همدیگر گفتند: از این سنگ نجات پیدا نمیکنیم، مگر این که خداوند را به کارهای شایسته و خالصانهی خود بخوانیم (و بدانها توسل کنیم)»».
«(سپس) یکی از آنها گفت: پروردگارا! (میدانی که من)، پدر و مادر پیری داشتم که هرگز پیش از (سهم شام) آنان، برای خود و برای زن و فرزند (و خدمتکاران) بشیر نمیدوشیدم؛ روزی برای آوردن هیزم، به صحرا رفته بودم و از آنها دور ماندم و وقتی پیش آنها بازگشتم که خوابیده بودند؛ شبانه، شیر را برای آنها دوشیدم، اما آنان هنوز خوابیده بودند و نپسندیدم که ایشان را بیدار کنم و یا خود و زن و فرزند (و خدمتکاران)م پیش از آنها شیر بنوشیم، ناچار، در حالی که ظرف شیر در دستم بود و کودکانم در برابرم از گرسنگی مینالیدند، منتظر ماندم ـ که آنان بیدار شوند (و قبلاً شیر بخورند) ـ تا آنکه سپیده دمید و آنان بیدار شدند و شیرشان را نوشیدند؛ خداوندا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام دادهام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما».
«پس (از این حرف) سنگ از جای خود تکان خورد؛ اما خروج از غار ممکن نبود؛ دیگری گفت: بارخدایا! (میدانی که من) دخترعمویی داشتم که عزیزترین کس نزد من بود ـ [و در روایتی دیگر آمده است که گفت: «او را برابر شدیدترین عشق مردان به زنان، دوست داشتم»] ـ او را خواستم و کام خود را از او طلبیدم، (ولی او) امتناع کرد، تا این که قحط سالی پیش آمد و زندگی بر او تنگ شد، پیش من آمد، یکصد و بیست دینار به او دادم مشروط بر این که او با من خلوت کند، چنین کرد و چون بر کامجویی از او قدرت یافتم ـ [و در روایتی دیگر آمده است که: «چون در میان دو پای او قرار گرفتم»] ـ به من گفت: از خدا بترس و مُهرِ مرا جز از راه مشروع نشکن، فوراً از او (و پولی که به او بخشیده بودم) صرفنظر کردم، در حالی که او، نزد من، محبوبترین خلق بود؛ پروردگارا! اگر من، این عمل را خالصانه و فقط برای رضایت تو انجام دادهام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرمام».
«پس (از این حرف) سنگ جنبید و گشایش (دهانهی غار) بیشتر شد، ولی هنوز نمیتوانستند از غار خارج شوند؛ سومی گفت: خداوندا! عدهای کارگر استخدام کرده بودم و مزد آنها را دادم، جز یک نفرشان که مزدش را جای گذاشت و رفت، من، مزد او را به جریان معامله انداختم تا این که مال زیادی شد؛ پس از مدتی، نزد من آمد و گفت: ای بندهی خدا! مزد مرا بپرداز، به او گفتم: آنچه از شتر و گاو و گوسفند و برده میبینی، همه از مزد تو به دست آمده است (و حق حلال توست)، آن مرد گفت: این بندهی خدا! مسخرهام نکن! گفتم: خیر، تو را مسخره نمیکنم، و او تمام مال را تحویل گرفت و آن را حرکت داد و راند و چیزی باقی نگذاشت؛ خدایا! اگر من، این عمل را خالصانه و برای رضایت تو انجام دادهام، ما را از این وضعیت نجات بخش و گشایشی مرحمت فرما. ناگهان، سنگ از جای خود بجنبید و همه از غار بیرون آمدند و راه خود را ادامه دادند» [۳۵].
[۲۲] [بخاری، حدیث شمارهی (۱)، مسلم، حدیث شمارهی (۱۹۰۷)]. [۲۳] متفق علیه است؛ [خ (۲۱۱۸)، م (۲۸۸۴)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۲۴] متفق علیه است؛ [خ (۳۹۰۰)، م (۱۸۶۴)]. [۲۵] مسلم روایت کرده است؛ [۱۹۱۱]. [۲۶] بخاری روایت کرده است؛ [۲۸۳۹]. [۲۷] منظور پیامبر صشدت عشق و علاقهی انان به رفتن به جهاد است، که میفرماید: گرچه نتوانستند بیایند، اما همین نیت و علاقه، برایشان اجر محسوب میشود ـ ویراستاران. [۲۸] بخاری روایت کرده است؛ [(۱۴۲۲)]. [۲۹] متفق علیه است؛ [ خ(۱۲۹۵)، م(۱۶۲۸)]. [۳۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۴)]. [۳۱] متفق علیه است؛ [ خ(۲۸۱۰)، م(۱۹۰۴)]. [۳۲] متفق علیه است؛ [ خ(۳۱)، م(۲۸۸۸)]. [۳۳] متفق علیه است؛ [ خ(۴۷۷۷)، م(۶۴۹)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۳۴] متفق علیه است؛ [ خ(۶۴۹۰)، م(۱۳۱)]. [۳۵] متفق علیه است؛ [ خ(۳۴۶۵)، م(۲۷۴۳)].