۷. باب الیقین والتوکل
باب یقین و توکل
قال الله تعالی:
﴿وَلَمَّا رَءَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡأَحۡزَابَ قَالُواْ هَٰذَا مَا وَعَدَنَا ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥ وَصَدَقَ ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥۚ وَمَا زَادَهُمۡ إِلَّآ إِيمَٰنٗا وَتَسۡلِيمٗا٢٢﴾[الأحزاب: ۲۲].
«وقتی که مؤمنان گروههای کافران را دیدند، گفتند: این همان چیزی است که خدا و رسول به ما وعده دادند و خدا و رسولش راست گفتند و فقط ایمان و تسلیم آنان زیاد شد».
وقال تعالی:
﴿ٱلَّذِينَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَكُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِيمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣ فَٱنقَلَبُواْ بِنِعۡمَةٖ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَضۡلٖ لَّمۡ يَمۡسَسۡهُمۡ سُوٓءٞ وَٱتَّبَعُواْ رِضۡوَٰنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ ذُو فَضۡلٍ عَظِيمٍ١٧٤﴾[آل عمران: ۱۷۳-۱۷۴].
«آنان که مردم به ایشان گفتند: مردم همه بر ضد شما جمع شدهاند، از آنان بترسید، (بهجای ترس) ایمانشان بیشتر گردید و گفتند: خداوند یکتا برای ما بس است و او بهترین حامی و سرپرست است. پس همراه نعمت و فضل خدا و در حالی که هیچگونه ضرر و آسیبی به آنها نرسیده بود، (از جنگ بدر) برگشتند و به دنبال رضایت خدا رفتند و خداوند دارای بخشش بزرگ فراوانی است».
قال تعالی:
﴿وَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱلۡحَيِّ ٱلَّذِي لَا يَمُوتُ﴾[الفرقان: ۵۸].
«بر خدای زنده و یکتا و جاوید، تکیه و توکل کن که همیشه زنده است و نمیمیرد».
قال تعالی:
﴿وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡيَتَوَكَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ﴾[آل عمران: ۱۲۲].
«مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند».
قال تعالی:
﴿فَإِذَا عَزَمۡتَ فَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِۚ﴾[آل عمران: ۱۵۹].
«هرگاه برای انجام دادن کاری تصمیم گرفتی، بر خدا توکل کن».
والایات في الامر بالتوكل كثیره معلومه.
آیات در امر به توکل فراوان و معلوم هستند.
وقال تعالی:
﴿وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُ﴾[الطلاق: ۳].
«و هرکس بر الله توکل کند پس او برایش کافی است».
وقال تعالی:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِينَ إِذَا ذُكِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِيَتۡ عَلَيۡهِمۡ ءَايَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِيمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ يَتَوَكَّلُونَ٢﴾[الأنفال: ۲].
«مؤمنان واقعی کسانی هستند که چون نام خدا را بشنوند، دلهایشان میترسد و هر گاه آیات خدا بر آنها قرائت گردد، بر ایمان آنها بیفزاید و همواره، بر خدا توکل میکنند».
والآیات في فضل التوكل كثیرة معروفة.
آیات در فضیلت توکل فراوان و مشهور هستند.
واما الأحادیث:
۷۴- فَالأوَّلَ: «عَن ابْن عَبَّاسٍ بقال: قال رسولُ اللَّه ص: «عُرضَت عليَّ الأمَمُ، فَرَأيْت النَّبِيَّ وَمعَه الرُّهيْطُ والنَّبِيَّ ومَعهُ الرَّجُل وَالرَّجُلانِ، وَالنَّبِيَّ وليْسَ مَعهُ أحدٌ إذ رُفِعَ لِى سوادٌ عظيمٌ فظننتُ أَنَّهُمْ أُمَّتِي، فَقِيلَ لِى: هذا موسى وقومه ولكن انظر إلى الأفق فإذا سواد عظيم فقيل لى انظر إلى الأفق الآخر فإذا سواد عظيم فقيل لي: هَذه أُمَّتُكَ، ومعَهُمْ سبْعُونَ أَلْفاً يَدْخُلُونَ الْجَنَّة بِغَيْرِ حِسَابٍ ولا عَذَابٍ» ثُمَّ نَهَض فَدَخَلَ منْزِلَهُ، فَخَاض النَّاسُ في أُولَئِكَ الَّذينَ يدْخُلُون الْجنَّةَ بِغَيْرِ حسابٍ وَلا عذابٍ، فَقَالَ بعْضهُمْ: فَلَعَلَّهُمْ الَّذينَ صَحِبُوا رسول اللَّه ص، وقَال بعْضهُم: فَلعَلَّهُمْ الَّذينَ وُلِدُوا في الإسْلامِ، فَلَمْ يُشْرِكُوا باللَّه شيئاً وذَكَروا أشْياء فَخرجَ عَلَيْهمْ رسول اللَّه صفَقَالَ: «مَا الَّذي تَخُوضونَ فِيهِ؟» فَأخْبَرُوهُ فَقَالَ: «هُمْ الَّذِينَ لا يرقُونَ، وَلا يَسْتَرْقُونَ، وَلاَ يَتَطيَّرُون، وَعَلَى ربِّهمْ يتَوكَّلُونَ» فقَامَ عُكَّاشةُ بنُ مُحْصِن فَقَالَ: ادْعُ اللَّه أنْ يجْعَلَني مِنْهُمْ، فَقَالَ: «أنْت مِنْهُمْ» ثُمَّ قَام رَجُلٌ آخَرُ فَقَالَ: ادْعُ اللَّه أنْ يَجْعَلَنِي مِنْهُمْ فقال: «سَبَقَكَ بِهَا عُكَّاشَةُ»» متفقٌ عليه.
«الرُّهَيْطُ بِضمِّ الرَّاء: تَصغيرِ رَهْط، وهُم دُونَ عشرةِ أنْفُس. «والأفُقُ»: النَّاحِيةُ والْـجانِب. «وعُكاشَةُ» بِضَمِّ الْعيْن وتَشْديد الْكافِ وَبِتَخْفيفها، والتَّشْديدُ أفْصحُ.
۷۴. «از ابنعباس بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «امتهای گذشته به من نشان داده شدند؛ در میان آنها پیامبری را دیدم که با او عدهای کمتر از ده نفر بود و پیامبری را دیدم که با او مردی یا دو مرد بودند و پیامبری را مشاهده کردم که حتی یک نفر امت نداشت؛ عدهی انبوهی را دیدم، گمان کردم که امت من هستند، اما به من گفتند: این موسی و قوم اوست؛ ولی به افق نگاه کن، ناگهان جمعیتی عظیم ظاهر شد و باز گفتند: افق دیگر را بنگر، جمعیت انبوه دیگری را دیدم، به من گفته شد: اینها امت تو هستند و همراه با آنها هفتاد هزار نفرند که بدون حساب و عذاب، داخل بهشت میشوند»؛ سپس پیامبر صبلند شدند و به منزل خود تشریف بردند و اصحاب سدر بارهی آن جماعت که بدون حساب داخل بهشت میشوند، به بحث پرداختند. بعضی از آنها گفتند: شاید آنها صحابهی پیامبر صباشند، بعضی دیگر گفتند: ممکن است آنان کسانی باشند که در زمان اسلام، مسلمان متولد شده و شریکی برای خدا قایل نشدهاند. و چیزهای دیگری نیز گفتند؛ سپس پیامبر صتشریف آوردند و فرمودند: «در بارهی چه موضوعی بحث میکنید؟» مسأله را عرض کردند، فرمودند: «آنان کسانی هستند افسون [۱۰۴]نمیکنند و افسون نمیخواهند و با پرندگان فال نمیگیرند و همیشه بر پروردگار خود توکل میکنند». «عکاشه بن محصن» سبلند شد و گفت: از خدا بخواه که مرا جزو آنان قرار دهد! پیامبر صفرمودند: «تو جزو آنان هستی»؛ مردی دیگر بلند شد و گفت: از خدا بخواه که مرا نیز جزو آنان محسوب دارد، پیامبر صفرمودند: «عکاشه بر تو پیشی گرفت»» [۱۰۵].
۷۵- الثَّانِي: «عَنْ ابْن عبَّاس بأيْضاً أَنَّ رسول اللَّهِ صكانَ يقُولُ: «اللَّهُم لَكَ أسْلَمْتُ وبِكَ آمنْتُ، وعليكَ توَكَّلْتُ، وإلَيكَ أنَبْتُ، وبِكَ خاصَمْتُ. اللَّهمَّ أعُوذُ بِعِزَّتِكَ، لا إلَه إلاَّ أنْتَ أنْ تُضِلَّنِي أنْت الْحيُّ الَّذي لا تمُوتُ، وَالْجِنُّ وَالإِنْسُ يمُوتُونَ»» متفقٌ عليه.
وَهَذا لَفْظُ مُسْلِمٍ وَاخْتَصرهُ الْبُخَارِيُ.
۷۵. «از ابن عباس بروایت شده است که پیامبر صمیفرمود: «خداوندا! برای تو اسلام آوردم و تسلیم امر تو هستم و به تو ایمان آوردم و بر تو توکل و به درگاه تو توبه کردم و بهسوی تو برگشتم و با نیرویی که تو دادهای، جنگ و دفاع کردم و دشمن را شکست دادم؛ پروردگارا! پناه میبرم به عزت تو ـ که هیچ خدایی جز تو نیست ـ که مرا گمراه نگردانی، تو زنده و پایدار هستی و نمیمیری، در حالی که جن و انس، میمیرند»» [۱۰۶].
۷۶- الثَّالِثُ: «عن ابْنِ عَبَّاس بأيضاً قال: «حسْبُنَا اللَّهُ ونِعْمَ الْوكِيلُ قَالَهَا إبْراهِيمُ صحينَ أُلْقِى في النَّارِ، وَقالهَا مُحمَّدٌ صحيِنَ قَالُوا: «إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إيماناً وقَالُوا: حَسْبُنَا اللَّهُ وَنِعْمَ الْوكِيلُ»» رواه البخارى.
وفي رواية له عن ابْنِ عَبَّاسٍ بقال: «كَانَ آخِرَ قَوْل إبْراهِيمَ صحِينَ ألْقِي في النَّارِ «حسْبي اللَّهُ وَنِعمَ الْوَكِيلُ»».
۷۶. «از ابنعباس بروایت شده است که گفت: جملهی ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾[آل عمران: ۱۷۳] را حضرت ابراهیم ÷وقتی که در آتش انداخته شد، به زبان آورد و پیامبر صنیز هنگامی که مردم به او گفتند: «مردم همه بر ضد شما جمع شدهاند، از آنان بترسید و مسلمین، (به جای ترس) ایمانشان بیشتر گردید و گفتند: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾؛ آن را فرمود»».
در روایتی دیگر، باز هم از ابنعباس بآمده است: «آخرین گفتهی حضرت ابراهیم موقعی که او را به آتش انداختند، این بود: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَكِيلُ١٧٣﴾».
۷۷- الرَّابعُ: «عَن أبي هُرَيْرةَ سعن النبي صيَدْخُلُ الْجَنَّةَ أقْوَامٌ أفْئِدتُهُمْ مِثْلُ أفئدة الطَّيْرِ»» رواه مسلم.
قيل معْنَاهُ مُتوَكِّلُون، وقِيلَ قُلُوبُـهُمْ رقِيقةٌ.
۷۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «اقوامی داخل بهشت میشوند که دلهای آنان مانند دلهای پرندگان باشد»».
در معنی آن گفته شده است: یعنی متوکل هستند یا دلهایشان نازک و اثرپذیر است، (مهربان هستند) [۱۰۷].
۷۸- الْـخَامِسُ: «عنْ جَابِرٍ سأَنَّهُ غَزَا مَعَ النَّبِيِّ صقِبَلَ نَجْدٍ فَلَمَّا قَفَل رسول اللَّه صقَفَل مَعهُمْ، فأدْركتْهُمُ الْقائِلَةُ في وادٍ كَثِيرِ الْعضَاهِ، فَنَزَلَ رسولُ اللَّهِ ص، وتَفَرَّقَ النَّاسُ يسْتظلُّونَ بالشجر، ونَزَلَ رسولُ اللَّه صتَحْتَ سمُرَةٍ، فَعَلَّقَ بِهَا سيْفَه، ونِمْنَا نوْمةً، فإذا رسولُ اللَّهِ صيدْعونَا، وإِذَا عِنْدَهُ أعْرابِيُّ فقَالَ: «إنَّ هَذَا اخْتَرَطَ عَلَيَّ سيْفي وأَنَا نَائِمٌ، فاسْتيقَظتُ وَهُو في يدِهِ صَلْتاً، قالَ: مَنْ يَمْنَعُكَ منِّي؟ قُلْتُ: اللَّه ثَلاثاً» وَلَمْ يُعاقِبْهُ وَجَلَسَ» متفقٌ عليه.
وفي رواية: «قَالَ جابِرٌ: كُنَّا مع رسول اللِّهِ صبذاتِ الرِّقاعِ، فإذَا أتينا على شَجرةٍ ظليلة تركْنَاهَا لرسول اللَّه ص، فَجاء رجُلٌ من الْمُشْرِكِين، وسيف رسول اللَّه صمُعَلَّقٌ بالشَّجرةِ، فاخْترطهُ فقال: تَخَافُنِي؟ قَالَ: «لا» قَالَ: فمَنْ يمْنَعُكَ مِنِّي؟ قال: «اللَّه».
وفي رواية أبي بكرٍ الإِسماعيلي في صحيحِهِ: قال منْ يمْنعُكَ مِنِّي؟ قَالَ: «اللَّهُ» قال: فسقَطَ السَّيْفُ مِنْ يدِهِ، فأخذ رسَول اللَّه صالسَّيْفَ فَقال: «منْ يمنعُكَ مِنِّي؟» فَقال: كُن خَيْرَ آخِذٍ، فَقَالَ: «تَشهدُ أنْ لا إلَه إلا اللَّهُ، وأنِّي رسولُ اللَّه؟» قال: لا، ولكِنِّي أعاهِدُك أن لا أقَاتِلَكَ، ولا أكُونَ مع قوم يقاتلونك، فَخلَّى سبِيلهُ، فَأتى أصحابَه فقَالَ: جِئتكُمْ مِنْ عِندِ خيرِ النَّاسِ.
قَولُهُ: «قَفَل» أيْ: رجع. و «الْعِضَاهُ» الشَّجر الذي لَه شَوْك. و «السَّمُرةُ» بِفَتْحِ السينِ وضمِّ الْميمِ: الشَّجَرةُ مِن الطَّلْحِ، وهِي الْعِظَام منْ شَجرِ الْعِضاهِ. و «اخْترطَ السَّيْف» أي: سلَّهُ وهُو في يدِهِ. «صلتاً» أيْ: مسْلُولاً، وهُو بِفْتح الصادِ وضمِّها».
۷۸. «از جابر سروایت شده است که او در نزدیکی نجد همراه با پیامبر صجهاد کرد؛ وقتی که پیامبر صاز جنگ برگشت، او نیز با ایشان برگشت؛ هنگام نیمروز و در شدت گرما، در بیابانی پر از درخت خاردار، خواب بر آنان مستولی شد و پیامبر صدر آنجا برای اطراق، پیاده شدند و مردم متفرق شده و زیر سایهی درختان، استراحت میکردند. پیامبر صنیز زیر یک درخت پربرگ و بزرگ استراحت فرمود و شمشیرش را بر درخت آویخت و کمی خوابیدیم؛ ناگهان پیامبر صما را صدا زد در حالی که یک اعرابی نزد او برود، فرمودند: وقتی که من خوابیده بودم، این شخص، شمشیر مرا در دست خود، بر روی من، از غلاف کشید و هنگامی که بیدار شدم، آن را در دست او لخت و آماده دیدم و به من گفت: چه کسی تو را از دست من نجات میدهد و مانع از حملهی من به تو میشود؟ سه مرتبه گفتم: «الله». پیامبر صاو را مجازات نفرمود و نشست».
در روایتی دیگر از جابر سآمده است: «ما در ذاتالرقاع با پیامبر صبودیم، وقتی به درخت سایهداری رسیدیم، آن را برای پیامبر صگذاشتیم، سپس در حالی که شمشیر پیامبر صبر درخت آویزان بود، مردی مشرک جلو آمد و آن را از غلاف کشید و گفت: آیا از من میترسی؟ پیامبر صفرمودند: «نه»، گفت: چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ فرمودند: «الله».
و ابوبکر اسماعیلی در صحیح خود چنین آورده است: اعرابی خطاب به پیامبر صگفت: چه کسی تو را از دست من نجات میدهد؟ پیامبر صفرمودند: «الله» و شمشیر از دست او افتاد و پیامبر صآن را برداشت و خطاب به اعربی فرمودند: «اکنون چه کسی مرا از کشتن تو باز میدارد؟» عرب گفت: بهترین بردارندهی شمشیر باش! (از من بگذر) پیامبر صفرمودند: «شهادت میدهی که هیچ معبودی جز الله نیست و من فرستادهی او هستم؟» گفت: نه، اما من پیمان میبندم که با تو جنگ نکنم و با قومی که با تو در جنگند، نباشم؛ پس او را رها کردند و وی، پیش دوستان خود رفت و گفت: من از نزد بهترین مردمان، پیش شما آمدهام»» [۱۰۸].
۷۹- السادِسُ: «عنْ عمرَ سقال: سمعْتُ رسولَ اللَّه صيقُولُ: «لَوْ أنَّكم تتوكَّلونَ على اللَّهِ حقَّ تَوكُّلِهِ لرزَقكُم كَما يرزُقُ الطَّيْرَ، تَغْدُو خِماصاً وترُوحُ بِطَاناً»» رواه الترمذي، وقال: حديثٌ حسنٌ.
معْناهُ تَذْهَبُ أوَّلَ النَّهَارِ خِـمـاصاً: أي ضَامِرةَ الْبُطونِ مِنَ الْـجُوعِ، وترْجِعُ آخِرَ النَّهَارِ بِطَاناً: أيْ مُـمْتَلِئةَ الْبُطُونِ.
۷۹. «از حضرت عمر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «اگر شما آنگونه که سزاوار توکل بر خداست، بر خدا توکل کنید، حتماً روزی شما را مانند پرندگان میدهد، آنها صبح، گرسنه از لانه بیرون میآیند و شب، سیر برمیگردند»» [۱۰۹].
۸۰- السَّابِعُ: «عن أبي عِمَارةَ الْبراءِ بْنِ عازِبٍ بقال: قال رسولُ اللَّه ص: «يا فُلان إذَا أَويْتَ إِلَى فِرَاشِكَ فَقُل: اللَّهمَّ أسْلَمْتُ نفْسي إلَيْكَ، ووجَّهْتُ وجْهِي إِلَيْكَ، وفَوَّضْتُ أمري إِلَيْكَ، وألْجأْتُ ظهْرِي إلَيْكَ. رغْبَة ورهْبةً إلَيْكَ، لا ملجَأَ ولا منْجى مِنْكَ إلاَّ إلَيْكَ، آمَنْتُ بِكِتَابِكَ الَّذي أنْزَلْتَ، وبنبيِّك الَّذي أرْسلتَ، فَإِنَّكَ إنْ مِتَّ مِنْ لَيْلَتِكَ مِتَّ عَلَى الْفِطْرَةِ، وإنْ أصْبحْتَ أصَبْتَ خيْراً»» متفقٌ عليه.
وفي رواية في الصَّحيحين عن الْبرَاء قال: «قال لي رسول اللَّه ص: «إذَا أتَيْتَ مضجعَكَ فَتَوَضَّأْ وُضُوءَكَ للصَّلاَةِ، ثُمَّ اضْطَجِعْ عَلَى شِقِّكَ الأيْمَنِ وقُلْ: وذَكَر نحْوَه ثُمَّ قَالَ وَاجْعَلْهُنَّ آخرَ ما تَقُولُ»».
۸۰. «از ابوعماره براء بن عازب بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای فلانی (براء) چون به رختخواب خود رفتی و در آن قرار گرفتی، بگو: خداوندا! خود را تسلیم تو نمودم و روی خود را به تو کردم و کار خود را به تو واگذاشتم و پشت خود را به تو تکیه زدم و این کار من به خاطر بیم و رجا از توست. درگاه رحمت تو، تنها وسیلهی نجات از غضبت میباشد، ایمان دارم به کتابی که نازل کردی و به پیامبری که فرستادی»، پس اگر تو آن شب مردی، بر فطرت دین اسلام مردهای و اگر صبح کردی (تا صبح زنده ماندی) به نیکی و منفعت زیادی رسیدهای»».
در روایتی دیگر در صحیحین، از براء بن عازب بآمده است که پیامبر صفرودند: «وقتی به رختخواب خود رفتی، چنان که برای نماز وضو میگیری، وضو بگیر، سپس بر پهلوی راست بخواب و این دعا را بخوان ـ همان که در روایت قبلی ذکر شد ـ و بعد از آن فرمودند: آن را آخرین حرف خودت را بگردان. (یعنی بعد از خواندن دعا، بخواب و دیگر حرف نزن» [۱۱۰].
۸۱- الثَّامِنُ: «عنْ أبي بَكْرٍ الصِّدِّيق سعبدِ اللَّه بنِ عثمانَ بنِ عامِرِ بنِ عُمَرَ ابن كعب بن سعد بْنِ تَيْمِ بْن مُرَّةَ بْنِ كَعْبِ بْن لُؤيِّ بْنِ غَالِب الْقُرَشِيِّ التَّيْمِيِّ سوهُو وأبُوهُ وَأُمَّهُ صحابَةٌ، شقال: نظرتُ إلى أقْدَامِ المُشْرِكِينَ ونَحنُ في الْغَارِ وهُمْ علَى رؤوسنا فقلتُ: يا رسولَ اللَّهِ لَوْ أَنَّ أحَدَهمْ نَظرَ تَحتَ قَدميْهِ لأبصرَنا فقال: «مَا ظَنُّك يا أبا بكرٍ باثْنْينِ اللَّهُ ثالثُِهْما»» متفقٌ عليه.
۸۱. «از حضرت ابوبکر صدیق عبدالله بن عثمان بن عامر بن عمرو بن کعب بن سعد بن تیم بن مره بن کعب بن لوی بن غالب قریشی تیمی سکه خود او و پدر و مادرش، صحابه بودهاند بروایت شده است که گفت: هنگامی که با پیامبر صدر غار بودیم، به پاهای مشرکان که بالای سر ما ایستاده بودند، نگاه میکردم، گفتم: ای رسول خدا! اگر یکی از مشرکان زیر پای خود را بنگرد، ما را میبیند؛ پیامبر صفرمودند: «ای ابوبکر! نسبت به دو نفر که خداوند سومین آنهاست، چه گمانی داری؟»» [۱۱۱].
۸۲- التَّاسِعُ: «عَنْ أُمِّ المُؤمِنِينَ أُمِّ سلَمَةَ، واسمُهَا هِنْدُ بنْتُ أبي أُمَيَّةَ حُذَيْفةَ الـمخزومية بأن النبيَّ صكانَ إذَا خَرجَ مِنْ بيْتِهِ قالَ: «بسم اللَّهِ، توكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، اللَّهُمَّ إِنِّي أعوذُ بِكَ أنْ أَضِلَّ أو أُضَلَّ، أَوْ أَزِلَّ أوْ أُزلَّ، أوْ أظلِمَ أوْ أُظلَم، أوْ أَجْهَلَ أو يُجهَلَ عَلَيَّ»» حديثٌ صحيحٌ رواه أبو داود والتِّرمذيُّ وَغيْرُهُـمَـا بِأسانِيدَ صحيحةٍ. قالَ التِّرْمذي: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ، وهذا لَفظُ أبي داودَ.
۸۲. «از امالمؤمنین امسلمه بکه اسمش «هند دختر ابیامیه حذیفهی مخرومی» است ـ روایت شده است که گفت: پیامبر صدر حین بیرون رفتن از خانه، میفرمود: به نام خداوند یکتا، بر خدا توکل میکنم؛ خدایا! به تو پناه میبرم از این که گمراه شوم یا مرا گمراه کنند و از این که به خطا دچار شوم یا مرا به خطا دچار کنند و از این که ظلم کنم یا بر من ظلم شود و از این که کار جاهلانهای انجام بدهم یا در حقم انجام شود» [۱۱۲].
۸۳- الْعَاشِرُ: «عنْ أنسٍ سقال: قال: رسولُ اللَّهِ ص: «مَنْ قَالَ يعنِي إذا خَرَج مِنْ بيْتِهِ: بِسْم اللَّهِ توكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ، ولا حوْلَ ولا قُوةَ إلاَّ بِاللَّهِ، يقالُ لهُ هُديتَ وَكُفِيت ووُقِيتَ، وتنحَّى عنه الشَّيْطَانُ»» رواه أبو داودَ والترمذيُّ، والنِّسائِيُّ وغيرُهمِ: وقال الترمذيُّ: حديثٌ حسنٌ، زاد أبو داود:«فيقول: يعْنِي الشَّيْطَانَ لِشَيْطانٍ آخر: كيْفَ لك بِرجُلٍ قَدْ هُدِيَ وَكُفي وَوُقِى»؟.
۸۳. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «کسی که هنگام خروج از خانه بگوید» «به نام خدا، بر خدا توکل میکنم و هیچکس بدون امر و ارادهی خدا بر هیچ کاری و هیچ چیزی قدرت و احاطه و اراده ندارد» (از جانب فرشتگان) به او گفته میشود: هدایت و کفایت و محفوظ شدی و شیطان از او کنار میگیرد» [۱۱۳].
ابوداود اضافه کرده است: «شیطان به شیطان دیگری میگوید: آخر چگونه میشود به دنبال فریب مردی بود که هدایت، کفایت و محفوظ شده است؟».
۸۴ - «وَعنْ أنَسٍ سقال: كَان أخوانِ عَلَى عهْدِ النبيِّ ص، وكَانَ أَحدُهُما يأْتِي النبيِّص، والآخَرُ يحْتَرِفُ، فَشَكَا الْمُحْتَرِفُ أخَاهُ للنبيِّ صفقال: «لَعلَّكَ تُرْزَقُ بِهِ»» رواه التِّرْمذيُّ بإسناد صحيح على شرط مسلمٍ.
«يحْترِفُ»: يكْتَسِب ويَتَسبَّبُ.
۸۴. «از انس سروایت شده است که گفت: در زمان پیامبر صدو برادر بودند که یکی از آنها نزد پیامبر صمیآمد و دیگری کار میکرد و صنعتگر بود، صنعتگر نزد پیامبر صاز برادرش شکایت کرد (که کار نمیکند)، پیامبر صفرمودند: «شاید تو هم به واسطهی برکت او و خدمت به او، به روزی دست یابی»» [۱۱۴].
[۱۰۴] افسون یا رقیه، اوراد و کلمات یا علامات یا خطوطی بود که بر کاغذ یا پارچه یا چوب مینوشتند و باور داشتند که آن، از بلا یا اثر چشم یا حادثهای، فرد حامل را نجات دهد یا مریض را شفا دهد که اسلام آن را شرک میداند و این البته یا دعانویسی ـ که با آیات قرآن یا اسامی خداوند یا دعاهای مأثور و اسلامی انجام میشود و نویسنده و استفاده کننده از آن، معتقد به اثر ذاتی آن، بدون ارادهی خداوند نیستند ـ تفاوت دارد ـ ویراستاران. [۱۰۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۰۵)، م (۲۲۰)]. [۱۰۶] متفق علیه است؛ [خ (۵۷۰۵)، م (۲۲۰)]. [۱۰۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۴۰)]. [۱۰۸] متفق علیه است؛ [خ (۲۹۱۰، م (۴۸۳)]. [۱۰۹] ترمذی روایت کرده [(۲۳۴۵)] و گفته است: حدیثی حسن است. [۱۱۰] این روایت، از بخاری است. [۱۱۱] متفق علیه است؛ [(خ (۴۶۶۳)، م (۲۳۸۱)]. [۱۱۲] حدیث صحیحی است که ترمذی [(۳۴۲۳)] و ابوداود و غیر ایشان، با سندهای صحیح، روایت کردهاند و ترمذی میگوید: حدیث حسن صحیح است؛ آنچه در متن آمده، لفظ روایت ابوداود است. [۱۱۳] ابوداود [(۵۰۹۴)] و ترمذی [(۳۴۲۳)] و نسائی و غیر آنها، آن را روایت کردهاند؛ و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۱۱۴] ترمذی [(۲۳۴۶)] با اسناد صحیح بنا بر شرط مسلم، روایت کرده است.