گواهی مرشد او
«شیح یاسین ابن یوسف زرکشی»، میگوید: «شیخ محیالدین» [(امام نووی /)] را وقتی که ۱۰ ساله بود، در نوی دیدم؛ بچهها، او را به بازی با خودشان مجبور کردند و او، از دستشان فرار میکرد و از دستشان میگریست و در آن حال، قرآن میخواند، محبتش به دلم افتاد؛ پدرش او را به مغازهداری گماشته بود و او از قرائت قرآن، به داد و ستد نمیپرداخت؛ پیش کسی که قرآن را به او درس میداد، رفتم و در بارهاش به او سفارش کردم و گفتم: این بچه، امید است که عالمترین و زاهدترین فرد زمان خود بشود و مردم از او نفع ببرند؛ از من پرسید: آیا تو منجم هستی؟! گفتم: نه، فقط سخنی بود که خداوند بر زبانم جاری ساخت و مرا بدان گویا کرد؛ پس از آن، استاد، این را به پدر امام نووی /گفت و او، بر این کار تشویق شد؛ تا حدی که او، قرآن را در نزدیکی بلوغ، ختم کرد».