۴۰- باب بر الوالدين وصلة الأرحام
باب نیکویی با پدر و مادر و صلهی رحم
قال الله تعالی:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِكُواْ بِهِۦ شَيۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱلۡجَارِ ذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ وَمَا مَلَكَتۡ أَيۡمَٰنُكُمۡ﴾[النساء: ۳۶].
«(تنها) خداوند را عبادت کنید و هیچ چیزی را شریک او قرار ندهید و به پدر و مادر، خویشاوندان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند و غیر خویشاوند، دوست نزدیک، در راه ماندگان، بندگان و کنیزان، نیکی کنید».
وقال تعالی:
﴿وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِي تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَ﴾[النساء: ۱].
«از خداوندی که یکدیگر را به او سوگند میدهید، از این که پیوندهای خویشاوندی را قطع نمایید، بپرهیزید».
وقال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ﴾[الرعد: ۲۱].
«کسانی که پیوندهایی را که خداوند به حفظ آنها دستور داده، برقرار مینمایند».
وقال تعالی:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حُسۡنٗا﴾[العنکبوت: ۸].
«انسان را به نیکی نسبت به پدر و مادرش توصیه کردیم».
وقال تعالی:
﴿وَقَضَىٰ رَبُّكَ أَلَّا تَعۡبُدُوٓاْ إِلَّآ إِيَّاهُ وَبِٱلۡوَٰلِدَيۡنِ إِحۡسَٰنًاۚ إِمَّا يَبۡلُغَنَّ عِندَكَ ٱلۡكِبَرَ أَحَدُهُمَآ أَوۡ كِلَاهُمَا فَلَا تَقُل لَّهُمَآ أُفّٖ وَلَا تَنۡهَرۡهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوۡلٗا كَرِيمٗا٢٣ وَٱخۡفِضۡ لَهُمَا جَنَاحَ ٱلذُّلِّ مِنَ ٱلرَّحۡمَةِ وَقُل رَّبِّ ٱرۡحَمۡهُمَا كَمَا رَبَّيَانِي صَغِيرٗا٢٤﴾[الإسراء: ۲۳-۲۴].
«پروردگارتان فرمان داده است که جز او نپرستید و به پدر و مادر نیکی کنید؛ هر گاه یکی از آن دو یا هردوی ایشان نزد تو به سن پیری رسیدند، (کوچک اهانتی به آنان نکن و حتی کمترین تعبیر نامؤدبانه همچون) اُف را به آنان نگو! و بر سرشان فریباد نزن (و آنان را از پیش خود مران) و با سخنان محترمانه با آن دو سخن بگو. و بال تواضع و فروتنی را از روی مهربانی بر ایشان فرود آور و بگو: پروردگارا! به ایشان رحم فرما همان گونه که آنان در کوچکی مرا تربیت و بزرگ کردند».
وقال تعالی:
﴿وَوَصَّيۡنَا ٱلۡإِنسَٰنَ بِوَٰلِدَيۡهِ حَمَلَتۡهُ أُمُّهُۥ وَهۡنًا عَلَىٰ وَهۡنٖ وَفِصَٰلُهُۥ فِي عَامَيۡنِ أَنِ ٱشۡكُرۡ لِي وَلِوَٰلِدَيۡكَ﴾[لقمان: ۱۴].
«انسان را به نیکی و احترام به پدر و مادرش توصیه کردیم؛ مادرش او را با ضعفها و سختیهای متوالی در شکم خود حمل کرد و از شیر بریدن او در دو سال است؛ پس به او (سفارش کردیم) که شکر نعمت من (خدا) و پدر و مادرت را بهجای آور».
۳۱۲- «عن أبي عبد الرحمن عبد اللَّه بن مسعود سقال: سأَلتُ النبي ص: أَيُّ الْعملِ أَحبُّ إلى اللَّهِ تَعالى؟ قال: «الصَّلاةُ على وقْتِهَا» قُلْتُ: ثُمَّ أَيُّ؟ قال: «بِرُّ الْوَالِديْنِ» قلتُ: ثُمَّ أَيُّ؟ قال: «الجِهَادُ في سبِيِل اللَّهِ»» متفقٌ عليه.
۳۱۲. «از ابو عبدالرحمن عبدالله بن مسعود سروایت شده است که گفت: «از پیامبر صسؤال کردم: چه کاری نزد خدا محبوبتر است؟ فرمودند: نمازی که در (آغاز) وقت خود انجام گیرد»، گفتم: دیگر چه؟ فرمودند: «نیکی با پدر و مادر»؛ گفتم: دیگر چه؟ فرمودند: «جهاد در راه خدا»» [۳۵۵].
۳۱۳- «وعن أبي هريرة سقال: قال رسول اللَّه ص: «لا يَجْزِي ولَدٌ والِداً إِلاَّ أَنْ يَجِدَهُ مـملُوكاً، فَيَشْتَرِيَهُ، فَيَعْتِقَهُ»» رواه مسلم.
۳۱۳. از«ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هیچ فرزندی جزای پدرش را نمیدهد، مگر این که پدرش را بردهی کسی ببیند و او را بخرد و آزاد کند»» [۳۵۶].
۳۱۴- «وعنه أيضاً سأَن رسول اللَّه صقال: «مَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوْمِ الآخِرِ، فَلْيُكْرِمْ ضَيْفَهُ، وَمَنْ كانَ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ والْيوم الآخِر، فَلْيصلْ رَحِمَهُ، وَمَنْ كَانَ يُؤْمِنُ بِاللَّه وَالْيوْمِ الآخِرِ، فلْيقُلْ خيراً أَوْ لِيَصمُتْ»» متفقٌ عليه.
۳۱۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، مهمانش را گرامی بدارد، هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، صلهی رحم را به جای آورد، هر کس به خدا و روز قیامت ایمان دارد، یا سخن نیک بگوید، یا ساکت باشد»» [۳۵۷].
۳۱۵- وعنه قال: «قال رسول اللَّه ص: «إِنَّ اللَّه تَعَالى خَلَقَ الخَلْقَ حَتَّى إِذَا فَرَغَ مِنْهُمْ قَامَتِ الرَّحِمُ، فَقَالَتْ: هذا مُقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ الْقَطِيعةِ، قال: نَعَمْ أَمَا تَرْضينَ أَنْ أَصِلَ مَنْ وَصَلَكِ، وَأَقْطَعَ مَنْ قَطَعَكِ؟ قالت: بَلَى، قال فذلِكَ، ثم قال رسول اللَّه ص: اقرءوا إِنْ شِئتُمْ: ﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾[محمد: ۲۲-۲۳]»» متفقٌ عليه.
وفي رواية للبخاري: فقال اللَّه تعالى: «منْ وَصلَكِ، وَصلْتُهُ، ومنْ قَطَعكِ قطعتُهُ».
۳۱۵. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند، مردم را آفرید، وقتی که آفرینش آنها را به پایان رساند، رحم (خویشاوندی) قیام کرد و گفت: این مقام و شأن پناه برنده به تو از قطع رحم است (یعنی: خدایا! از قطع رحم به تو پناه میبرم)؛ خدا فرمود: بله؛ آیا راضی نیستی که من به کسی که حق تو را ادا میکند، نزدیک و از کسی که حق تو را بهجای نمیآورد، دور شوم؟ رحم گفت: بله، خدا فرمود: آن برای تو باشد»، سپس پیامبر صفرمودند: «اگر خواستید این ایه را تلاوت کنید:
﴿فَهَلۡ عَسَيۡتُمۡ إِن تَوَلَّيۡتُمۡ أَن تُفۡسِدُواْ فِي ٱلۡأَرۡضِ وَتُقَطِّعُوٓاْ أَرۡحَامَكُمۡ٢٢ أُوْلَٰٓئِكَ ٱلَّذِينَ لَعَنَهُمُ ٱللَّهُ فَأَصَمَّهُمۡ وَأَعۡمَىٰٓ أَبۡصَٰرَهُمۡ٢٣﴾[محمد: ۲۲-۲۳].
«آیا اگر (از قرآن و برنامهی اسلام) رویگردان شوید، جز این انتظار دارید که در زمین فساد کنید و پیوند خویشاوندی میان خویش را بگسلید؟ آنان (که چنین میکنند) کسانی هستند که خداوند آنان را نفرین کرده و از رحمت خویش به دور داشته و آنگاه گوشهایشان را از (شنیدن حق) و چشمانشان را (از دیدن راه هدایت و سعادت) کور کرده است».
در روایتی دیگر از بخاری آمده است: «کسی که حق تو را به جای آورد، من به او نزدیک میشوم و کسی که پیوند تو را قطع کند، من از او جدا میشوم و رحمت خود را از او قطع میکنم».
۳۱۶- وعنه سقال :«جَاءَ رَجُلٌ إلى رسول اللَّه صفقال: يا رسول اللَّه مَنْ أَحَقُّ النَّاسِ بحُسنِ صَحَابَتي؟ قال: «أُمُّك» قال: ثُمَّ منْ؟ قال: «أُمُّكَ» قال: ثُمَّ مَنْ؟ قال: «أُمُّكَ» قال: ثُمَّ مَنْ؟ قال: «أَبُوكَ»» متفقٌ عليه.
وفي رواية: يا رسول اللَّه مَنْ أَحَقُّ الناس بِحُسْن الصُّحْبةِ؟ قال: «أُمُّكَ ثُمَّ أُمُّكَ، ثُمَّ أُمُّكَ، ثمَّ أَباكَ، ثُمَّ أَدْنَاكَ أَدْنَاكَ».
«والصَّحابة» بمعنى: الصُّحبةِ. وقوله: «ثُمَّ أباك» هَكَذا هو منصوب بفعلٍ محذوفٍ، أي ثم برَّ أَباك وفي رواية: «ثُمَّ أَبُوكَ» وهذا واضِح.
۳۱۶. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی پیش پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! چه کسی برای همنشینی خوب (من با او) صاحب حقترین و سزاوارترین مردم است؟ فرمودند: «مادرت»، گفت: سپس چه کسی؟ فرمودند: «مادرت»، گفت: سپس چه کسی؟ فرمودند: «مادرت»، گفت: سپس چه کسی؟ فرمودند: «پدرت»» [۳۵۸].
در روایتی دیگر آمده است که (مرد گفت): ای رسول خدا! چه کسی محقتر و لایقتر به معاشرت و مصاحبت نیک من با اوست؟ فرمودند: «مادرت، سپس مادرت، سپس مادرت، بعد پدرت، آنگاه (کسان) نزدیکتر و نزدیکترت».
۳۱۷- «وعنه عن النبي صقال: «رغِم أَنْفُ، ثُم رغِم أَنْفُ، ثُمَّ رَغِم أَنف مَنْ أَدرْكَ أَبَويْهِ عِنْدَ الْكِبرِ، أَحدُهُمَا أَوْ كِلاهُما، فَلمْ يدْخلِ الجَنَّةَ»» رواه مسلم.
۳۱۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خوار و خاک بر سر است، خوار و خاک بر سر است، خوار و خاک بر سر است کسی که پدر و مادرش ـ یکی یا هر دو نفرشان ـ را (زنده و به ویژه) در حال پیری آنها ببیند و (با خدمت آنها) داخل بهشت نشود»» [۳۵۹].
۳۱۸- «وعنه سأَن رجلاً قال: يا رسول اللَّه إِنَّ لي قَرابَةً أَصِلُهُمْ وَيَقْطَعُوني، وَأُحسِنُ إِلَيْهِمِ وَيُسيئُونَ إِليَّ، وأَحْلُمُ عنهُمْ وَيجْهلُونَ علَيَّ، فقال: «لَئِنْ كُنْت كما قُلْتَ، فَكَأَنَّمَا تُسِفُّهُمُ المَلَّ، ولا يَزَالُ معكَ مِنَ اللَّهِ ظهِيرٌ عَلَيْهِمْ ما دمْتَ عَلَى ذَلكَ» رواه مسلم.
«وتسِفُّهُمْ» بضم التاءِ وكسرِ السين الـمهملةِ وتشديد الفاءِ. «والـمَلُّض بفتحِ الـميم، وتشديد اللام وهو الرَّماد الـحارُّ: أَيْ كأَنَّمَـا تُطْعِمُهُمْ الرَّماد الـحارَّ وهُو تَشبِيهٌ لِـمـا يلْحَقُهمْ مِنَ الإِثم بِمـا يَلْحقُ آكِلَ الرَّمادِ مِنَ الإِثمِ، ولا شئَ على الـمُحْسِنِ إِلَيْهِمْ، لَكِنْ يَنَالـهُمْ إِثْمٌ عَظَيمٌ بَتَقْصيِرهِم في حَقِه، وإِدخَالِهِمُ الأَذَى عَلَيْهِ، والله أعلم.
۳۱۸. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبر صعرض کرد: ای رسول خدا! من خویشاوندانی دارم که نسبت به آنها صلهی رحم به جای میآورم، اما آنان نسبت به من قطع رحم میکنند؛ من با ایشان نیکی میکنم، اما آنها به من بدی میکنند؛ من در مقابل آنان بردباری و صبر میکنم، اما آنها نسبت به من ستم و بدخویی و بدگویی میکنند. پیامبر صفرمودند: «اگر تو چنین باشی که میگویی، مثل این است که (با این کارت) خاکستر داغ به آنان میخورانی و پیوسته تا هنگامی که بر این روش باشی، پشتیبانی از جانب خدا و علیه آنان همراه تو خواهد بود»» [۳۶۰].
یعنی: گویی خاکستر داغ خشک را به دهان آنان میریزی؛ گناه و عذابی که آنان از این کارشان خواهند داشت [در قیامت و در وجدان خوده، به دردی تشبیه شده که خورندهی خاکستر و شن داغ و خشک میکشد و این شخص که نسبت به آنها نیکوکاری میکند، هیچ ضرری نمیکند، بلکه آنان با کوتاهی در حق او و آزار دادنش، گناهی بزرگ مرتکب میشوند ـ و خداوند آگاهتر است.
۳۱۹- «وعن أَنسٍ سأَن رسولَ اللَّه صقال: «مَنْ أَحبَّ أَنْ يُبْسَطَ له في رِزقِهِ، ويُنْسأَ لَهُ في أَثرِهِ، فَلْيصِلْ رحِمهُ»» متفقٌ عليه.
ومعْنى «ينسأَ لَهُ في أَثَرِه»: أَيْ: يؤخر له في أَجلهِ وعُمُرِهِ.
۳۱۹. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس دوست دارد که روزی او زیاد و پر برکت و در اجلش تأخیر واقع و عمرش طولانی شود، صلهی رحم را انجام دهد و پیوندهای خویش را نگه دارد»» [۳۶۱].
۳۲۰- وعنه قال: «كان أَبُو طَلْحَة أَكْثَر الأَنصار بِالمَدينَةِ مَالاً مِنْ نَخْلٍ، وكان أَحبُّ أَمْوَالِهِ بِيرْحَاءَ، وكَانتْ مُسْتقْبِلَة المَسْجِدِ، وكَان رسولُ اللَّه صيدْخُلُهَا، وَيَشْرَب مِنْ ماءٍ فيها طَيِّبٍ، فَلمَّا نَزَلتْ هذِهِ الآيةُ: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[آل عمران: ۹۲] قام أَبُو طَلْحة إلى رسول اللَّه صفقال: يا رسولَ اللَّه إِنَّ اللَّه تَبَارَك وتعالى يقول: ﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾وَإِنَّ أَحب مالى إِليَّ بِيَرْحَاءَ، وإِنَّهَا صَدقَةٌ للَّهِ تعالى، أَرجُو بِرَّهَا وذُخْرهَا عِنْد اللَّه تعالى، فَضَعْهَا يا رسول اللَّه حيثُ أَراكَ اللَّه. فقال رسولُ اللَّه ص: «بَخٍ، ذلِكَ مالٌ رابحٌ، ذلِكَ مالٌ رابحٌ، وقَدْ سَمِعْتُ ما قُلتَ، وإِنَّي أَرى أَنْ تَجْعَلَهَا في الأَقْربِين» فقال أَبُو طَلْحة: أَفعلُ يا رسول اللَّه، فَقَسَمهَا أَبُو طَلْحة في أَقارِبِهِ وبني عمِّهِ» متفقٌ عليه.
وَسبق بَيَانُ أَلْفَاظِهِ في بابِ الإِنْفَاقِ مِـمَّـا يُحِب.
۳۲۰. «از انس سروایت شده است که گفت: ابوطلحه سدر میان انصار مدینه از لحاظ داشتن نخلستان، ثروتمندترین شخص بود و محبوبترین اموالش نزد او «بیرحاء»، بود که (باغ خرمایی) در مقابل مسجد بود و پیامبر صداخل آن میشد و از آب گوارایی که در آن جاری بود، مینوشید؛ انس سمیگوید: وقتی این آیه نازل شد:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾[آل عمران: ۹۲].
«به نیکی دست نمییابید، مگر آن که از آنچه دوست میدارید، (در راه خدا) ببخشید».
ابوطلحه به نزد پیامبر صرفت و گفت: ای رسول خدا! خداوند متعال این آیه را بر تو نازل کرده که میفرماید:
﴿لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ﴾و محبوبترین و پر ارزشترین مال من، بیرحاء است، اینک آن را در راه خدا صدقه کردم به امید آن که نزد خدا ذخیره و سبب پاداش باشد؛ ای رسول خدا! آن را در هر موردی که مصلحت میبینی، قرار ده؛ پیامبر صفرمودند: به به! آن مال نیک و ثروت سودمند و پاکی است و آنچه گفتی، شنیدم و من چنان صلاح میبینم که آن را صدقهی نزدیکان (مستحق) خود کنی. ابوطلحه گفت: ای رسول خدا! چنین میکنم؛ بعد آن را در میان نزدیکان و پسر عموهای خود تقسیم نمود» [۳۶۲].
۳۲۱- «وعن عبد اللَّه بن عمرو بن العاص بقال: أَقْبلَ رجُلٌ إِلى نَبِيِّ اللَّه ص، فقال: أُبايِعُكَ على الهِجرةِ وَالجِهَادِ أَبتَغِي الأَجرَ مِنَ اللَّه تعالى. قال: «فهَلْ مِنْ والدِيْكَ أَحدٌ حَيٌّ؟» قال: نعمْ بل كِلاهُما قال: «فَتَبْتَغِي الأَجْرَ مِنَ اللَّه تعالى؟» قال: نعمْ. قال: «فَارْجعْ إِلى والدِيْكَ، فَأَحْسِنْ صُحْبتَهُما»» متفقٌ عليه.
وهذا لَفْظُ مسلمٍ.
وفي روايةٍ لـهُمـا: «جاءَ رجلٌ فاسْتَأْذَنُه في الجِهَادِ فقال:«أَحيٌّ والِداكَ؟ قال: نَعَمْ، قال: «ففِيهِما فَجاهِدْ»».
۳۲۱. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: بر هجرت و جهاد با تو تبعیت میکنم و (برای این کار) اجر خود را از خداوند متعال میطلبم، پیامبر صفرمودند: «آیا از پدر یا مادرت یکیشان زنده است؟» گفت: بله، هر دو زندهاند، پیامبر صفرمودند: «و از خدا اجر میطلبی؟» گفت: بله، فرمودند: «پس برگرد پیش پدر و مادرت و با آنها به نیکی مصاحبت و معاشرت کن» [۳۶۳].
در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: «مردی نزد پیامبر صآمد و از ایشان اجازهی جهاد خواست، پیامبر صفرمودند: «آیا پدر و مادرت زنده هستند؟» گفت: بله، پیامبر صفرمودند: «پس (در خدمت به) ایشان بکوش و جهاد کن»».
۳۲۲- «وعنه عن النبي صقال: لَيْسَ الْواصِلُ بِالمُكافئ وَلكِنَّ الواصِلَ الَّذي إِذا قَطَعتْ رَحِمُهُ وصلَهَا» رواه البخاری.
و «قَطعتْ» بِفَتْح القافِ وَالطَّاءِ. وَ «رَحِمُهُ» مَرْفُوعٌ.
۳۲۲. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «واصل (انجام دهندهی صلهی رحم) آن نیست که با شخصی که با وی صلهی رحم انجام داده است، صلهی رحم بهجای آورد و تلافی کند؛ بلکه واصل کسی است که با شخصی که پیوند و صلهی او را قطع کرده و با او صلهی رحم انجام نمیدهد، صلهی رحم، بهجای آورد»» [۳۶۴].
۳۲۳- «وعن عائشة قالت: قال رسول اللَّه ص: «الرَّحمُ مَعَلَّقَةٌ بِالعَرْشِ تَقُولُ: مَنْ وصلني وَصَلَهُ اللَّه، وَمَن قَطَعَني، قَطَعَهُ اللَّه»» متفقٌ عليه.
۳۲۳. «از حضرت عایشه لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «رحم، از عرش، معلق و آویزان است و میگوید: هر کس صلهای مرا به جای آورد، خداوند صلهی او را بهجای میآورد و هر کس من را قطع کند، خداوند از او قطع صله و پیوند میکند»» [۳۶۵].
۳۲۴- «وعن أُمِّ المُؤْمِنِينَ ميمُونَةَ بنْتِ الحارِثِ بأَنَّهَا أَعتَقَتْ وليدةً وَلَم تَستَأْذِنِ النَّبِيَّ ص، فلَمَّا كانَ يومَها الَّذي يدورُ عَلَيْهَا فِيه، قالت: أشَعَرتَ يا رسول اللَّه إِنِّي أَعْتَقْتُ ولِيدتي؟ قال: «أَوَ فَعلْتِ؟» قالت: نَعمْ قال: «أَما إِنَّكِ لو أَعْطَيتِهَا أَخوالَكِ كان أَعظَمَ لأجرِكِ»» متفقٌ عليه.
۳۲۴. «از امالمؤمنین میمونه دختر حارث لروایت شده است که او کنیزی را آزاد کرد و از پیامبر صاجازه نگرفت؛ [۳۶۶]وقتی روزی که پیامبر صدر آن، به خانهی او میرفت، فرا رسید، به ایشان گفت: ای رسول خدا! آیا میدانی که من کنیزم را آزاد کردهام؟! پیامبر صفرمودند: «آیا چنین کاری کردی؟» گفت: بله، فرمودند: «ولی اگر او را به داییهایت میدادی، پاداشت بیشتر بود»» [۳۶۷].
۳۲۵- «وعن أَسْمَاءَ بنْتِ أبي بكْرٍ الصِّدِّيقِ بقالت: قَدِمتْ عليَّ أُمِّي وهِي مُشركة في عهْدِ رسول اللَّه صفَاسْتَفتَيْتُ رسول اللَّه صقلتُ: قَدِمتْ عَليَّ أُمِّى وَهِى راغبةٌ، أَفأَصِلُ أُمِّي؟ قال: «نَعمْ صِلي أُمَّكِ»» متفق عليه.
وقولـها: «راغِبةٌ» أَي: طَامِعةٌ عِندِي تَسْأَلُني شَيئاً، قِيلَ: كَانَت أُمُّهَا مِنْ النَّسبِ، وقِيل: مِن الرَّضاعةِ والصحيحُ الأَول.
۳۲۵. «از اسماء دختر حضرت ابوبکر صدیق بروایت شده است که گفت: مادرم در حیات پیامبر صو در زمانی که مشرک بود [۳۶۸]، نزد من آمد، از پیامبر صسؤال کردم: مادرم نزد من آمده و بسیار مشتاق من است، آیا با او صلهی رحم انجام دهم (با او دیدار کنم، چیزی به او هدیه بدهم)؟ فرمودند: «بله، با مادرت دیدار کن و با او مهربان باش»» [۳۶۹].
۳۲۶- «وعن زينب الثقفِيَّةِ امْرأَةِ عبدِ اللَّهِ بن مسعودٍ سوعنها قالت: قال رسولُ اللَّه ص: «تَصدَّقنَ يا مَعْشَرَ النِّسَاءِ ولَو مِن حُلِيِّكُنَّ» قالت: فَرجعتُ إِلى عبدِ اللَّه ابنِ مسعودٍ فقلتُ له: إِنَّك رجُلٌ خَفِيفُ ذَات اليَدِ وإِنَّ رسولَ اللَّهِ صقدْ أمرنا بالصدقةِ، فأْتِه فاسأَلْهُ، فإن كان ذلك يُجْزِئُ عنِّي وَإِلاَّ صَرَفُتَهَا إِلى غَيركُمْ. فقال عبدُ اللَّهِ: بَلِ ائتِيهِ أَنتِ، فانطَلَقْتُ، فَإِذا امْرأَةٌ مِن الأَنَصارِ بِبابِ رسول اللَّه صحاجَتي حاجتُهَا، وكان رسول اللَّه صقد أُلقِيتْ علَيهِ المهابةُ. فَخَرج علينا بلالٌ، فقُلنَا له: ائْتِ رسولَ اللَّه ص، فَأَخْبِرْهُ أَنَّ امْرأَتَيْنِ بِالبَابَ تَسأَلانِكَ: أَتُجزِئُ الصَّدَقَةُ عنْهُمَا على أزواجِهِما وَعلى أَيتَامٍ في حُجُورِهِمَا؟ وَلا تُخْبِرهُ منْ نَحنُ، فَدَخل بِلالٌ علَى رسول اللَّه ص، فَسأَلَهُ، فقال لهُ رسولُ اللَّه ص«من هما؟» قَالَ: امْرأَةٌ مِنَ الأَنصارِ وَزَيْنبُ. فقالَ رسول اللَّه ص«أَيُّ الزَّيانِبِ هِي؟» قال: امرأَةُ عبدِ اللَّهِ، فقال رسول اللَّه ص: «لَهُمَا أَجْرانِ: أَجْرُ القرابةِ وَأَجْرُ الصَّدقَةِ»» متفقٌ عليه.
۳۲۶. «از زینب ثقفی همسر عبدالله بن مسعود س و لروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ای گروه زنان! صدقه دهید، هر چند از زیورآلات خودتان هم باشد» (زینب) میگوید: نزد شوهرم عبدالله بن مسعود برگشتم و گفتم: تو مردی تنگدست هستی و پیامبر صبه ما فرمان صدقه داده است، پس برو و از او سؤال کن که اگر برای من ثواب دارد، صدقه را به تو بدهم و در غیر این صورت آن را برای دیگران مصرف کنم، عبدالله گفت: نه، خودت به خدمت او برو و من رفتم، اتفاقاً زنی انصاری بر در خانهی پیامبر صبود که او هم سؤال و کار مرا داشت و (چون که) پیامبر صدارای شکوه و هیبت بودند [(هیچکدام از ما در خود نمیدید که وارد خانه شود و سؤالمان را بپرسد و منتظر ماندیم که کسی خارج شود)] که بلال خارج شد، به او گفتیم: نزد پیامبر صبرو و عرض کن که دو زن، دم در ایستادهاند و سؤال میکنند: آیا احسان از طرف ایشان به شوهران خود و یتیمانی که تحت سرپرستی آنها هستند، برایشان دارای اجر است؟ و به ایشان نگو که ما چه کسانی هستیم، بلال به خدمت پیامبر صرفت و از او سؤال نمود، پیامبر فرمودند: «ایشان کیستند؟» بلال گفت: زنی از انصار و زینب، فرمودند: «کدام زینب؟» گفت: زن عبدالله، پیامبر صفرمودند: «ایشان دو اجرا دارند: اجر خویشاوندی و اجر صدقه»» [۳۷۰].
۳۲۷- «وعن أبي سُفْيان صخْر بنِ حربٍ سفي حدِيثِهِ الطَّويل في قصَّةِ هِرقل أَنَّ هِرقْلَ قال لأَبي سفْيان: فَماذَا يأْمُرُكُمْ بِهِ؟ يَعْني النَّبِيَّ صقال: قلت: يقولُ: «اعْبُدُوا اللَّهَ وَحدَهُ، ولا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، واتْرُكُوا ما يقُولُ آباؤُكمْ، ويأْمُرُنَا بالصَّلاةِ، والصِّدْقِ، والعفَافِ، والصِّلَةِ»» متفقٌ عليه.
۳۲۷. «از ابوسفیان صخر بن حرب سدر ضمن حکایت طولانی او از داستان «هرقل» (پادشاه رومیان) روایت شده است که گفت: هرقل به او گفت: ای ابوسفیان! او (یعنی پیامبر ص) شما را به چه فرمان میدهد؟ ابوسفیان میگوید: جواب دادم: میگوید: «تنها خدا را بپرستید و چیزی را شریک او قرار ندهید و آنچه را که پدران شما میگویند، ترک کنید» و ما را به نماز و راستگویی و پاکدامنی و صلهی رحم امر میکند» [۳۷۱].
۳۲۸- «وعن أبي ذر سقال: قال رسولُ اللَّه ص: «إِنَّكُم ستفْتَحُونَ أَرْضاً يُذْكَرُ فِيهَا القِيرَاطُ»».
وفي روايةٍ: «ستفْتحُونَ مـصْر وهِي أَرْضٌ يُسَمَّى فِيها القِيراطُ، فَاستَوْصُوا بِأَهْلِها خيْراً، فَإِنَّ لَهُمْ ذِمة ورحِماً».
وفي روايةٍ: ««فإِذا افْتتَحتُموها، فَأَحْسِنُوا إِلى أَهْلِهَا، فَإِنَّ لهُم ذِمَّةً ورحِماً» أَو قال «ذِمَّةً وصِهراً»» رواه مسلم.
قال العُلَمـاءُ: الرَّحِمُ التي لـهُمْ كَوْنُ هَاجَر أُمُّ إِسْمـاعِيلَ صمِنْهمْ. «والصِّهْرُ»: كونُ مارِية أُمِّ إِبراهِيمَ ابنِ رسول الله صمنهم.
۳۲۸. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شما به زودی زمینی را فتح مینمایید که در آن نام قیراط [۳۷۲]برده میشود»».
در روایتی دیگر آمده است: «شما به زودی مصر را فتح میکنید و آنجا سرزمینی است که در آن نام قیراط برده میشود (مشهور است)؛ وصیت مرا در نیکی با اهل آنجا به کار برید، زیرا آنها دارای حق و حرکت و رحم (نسبت خویشاوندی) هستند».
در روایتی دیگر آمده است: «وقتی آنجا را فتح کردید، با مردمش نیکی کنید که آنان دارای حق و حرکت و رحم (خویشاوندی نسبی) ـ یا فرمودند: خویشاوندی سببی ـ میباشند».
علما گفتهاند: منظور از رحم و صهر (خویشی نسبی و سببی) ایشان، آن است که «هاجر» مادر «اسماعیل» و «ماریهی قبطیه» مادر «ابراهیم فرزند پیامبر صهر دو اهل مصر بودهاند».
۳۲۹- «وعن أبي هريرة سقال: لـما نزلَتْ هذِهِ الآيَةُ: ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴] دعا رسولُ اللَّه صقُرَيْشَا فاجْتَمعُوا فَعَمَّ، وخَصَّ وقال: «يا بَني عبدِ شَمسٍ، يا بني كَعْب بنِ لُؤَي، أَنقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ النَّارِ، يَا بني مُرَّةَ بـنِ كْعبٍ، أَنْقِذُوا أَنفُسَكُمْ مِن النَّار، يا بني عبْدِ مَنَافٍ، أَنْقِذُوا أَنْفُسَكُمْ مِنَ النَّارِ، يا بَني هاشِمٍ أَنقِذُوا أَنْفُسكُمْ مِنَ النَّارِ، يا بني عبْدِ الـمطَّلِبِ أَنْقِذُوا أَنْفُسكُمْ مِن النَّارِ، يا فاطِمَة أَنْقِذي نفْسَكَ منَ النَّار، فَإِني لا أَمْلِكُ لَكُمْ منَ اللَّه شيْئاً، غَيْر أَنَّ لَكُمْ رحِـماً سأَبلُّهَا بِبِلالِـها»» رواه مسلم.
قوله ص: «بِبِلالِـهَا» هو بفتحِ الباءِ الثَّانِيةِ وكَسرهَا «والبِلالُ» الـمـاءُ. ومعنى الحديث: سأَصِلُهَا، شبَّهَ قَطِيعَتَهَا بالحرارةِ تُطْفَأُ بالـمـاءِ وهذه تُبَرَّدُ بالصِّلةِ.
۳۲۹- از «ابوهریره سروایت شده است که گفت: هنگامی که این آیه نازل شد:
﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤﴾[الشعراء: ۲۱۴].
«خویشاوندان نزدیکت را از عذاب خدای بترسان».
پیامبر صقریش را دعوت کرد و ایشان گرد آمدند، پیامبر صایشان را به طور عموم و خصوص، مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: «ای طایفهی «عبدشمس»!ی طایفهی «کعب بن لوی»! خود را از آتش (جهنم) نجات دهید، ای طایفهی «مره بن کعب»! خودتان را از آتش نجات دهید، ای «بنی عبدمناف»! خود را از آتش در امان دارید، ای طایفهی «بنیهاشم! خود را از آتش محافظت کنید، ای «فاطمه»! خودت را از آتش نجات ده؛ زیرا من مالک چیزی برای شما از طرف خدا و در مقابل او نیستیم، جز این که شما با من نسبتی دارید و به آب صلهی رحم، آتش دوری از شما و قطع صلهی رحم را فرو مینشانم (حق آن را با راهنمایی شما به راه نجات، بهجای میآورم)»» [۳۷۳].
۳۳۰- «وعن أبي عبد اللَّه عمرو بن العاص بقال: سمعتُ رسول اللَّه صجِهاراً غيْرَ سِرٍّ يَقُولُ: «إِنَّ آلَ بَني فُلانٍ لَيُسُوا بأَوْلِيائي إِنَّما وَلِيِّي اللَّهُ وصالحُ المؤْمِنِين، ولَكِنْ لَهُمْ رحِمٌ أَبُلُّها بِبِلالِـها»» متفق عليه واللَّفظُ للبخاري.
۳۳۰. «از ابوعبدالله عمرو بن عاص سروایت شده است که گفت: از پیامبر صآشکارا، نه مخفیانه شنیدم که میفرمود: «طایفهی بنیفلان، از دوستان و یاری دهندگان من نیستند و دوست و یاریگر من، فقط خدا و بندگان شایستهی او هستند؛ ولی آنها رحمی (و نسبی با من) دارند که من آن را شاد و تازه نگه میدارم»» [۳۷۴].
۳۳۱- «وعن أبي أَيُّوب خالدِ بن زيدٍ الأنصاري سأَن رجلاً قال: يا رسولَ اللَّه أَخْبِرْني بِعملٍ يُدْخِلُني الجنَّةَ، وَيُبَاعِدني مِنَ النَّارِ. فقال النبيُّ ص: «تعبُدُ اللَّه، ولا تُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وتُؤتي الزَّكاةَ، وتَصِلُ الرَّحِم»» متفقٌ عليه.
۳۳۱. «از ابوایوب خالد بن زید انصاری سروایت شده است که گفت: مردی به پیامبر صگفت: ای رسول خدا! مرا از عملی آگاه کن که مرا وارد بهشت کند و از آتش دوزخ دور گرداند، پیامبر صفرمودند: «خدا را عبادت کن و برای او شریکی قرار نده و نماز را به پای دار و زکات را ادا کن و صلهی رحم را انجام بده»» [۳۷۵].
۳۳۲- «وعن سلْمان بن عامرٍ س، عن النبيِّ صقال: «إِذا أَفْطَرَ أَحَدُكُمْ فَلْيُفْطِرْ عَلَى تَمرٍ، فَإِنَّهُ بركَةٌ، فَإِنْ لَمْ يجِد تَمْراً، فَالـماءُ، فَإِنَّهُ طُهُورٌ» وقال: «الصَّدقَةُ عَلَى المِسكِينِ صدقَةٌ، وعَلَى ذي الرَّحِمِ ثِنْتَانِ: صَدَقَةٌ وصِلَةٌ»» رواه الترمذي. وقال: حديث حسن.
۳۳۲. «از سلمان بن عامل سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر گاه یکی از شما افطار کرد، با خرما افطار کند، زیرا در آن برکت موجود است و اگر خرما نیافت، با آب، زیرا آب پاک (و پاک کننده) است» و نیز فرمودند: «صدقه به مسکین، یک صدقه است (یک اجر دارد) و صدقه به خویشاوند، دو صدقه (دو اجر): یکی (اجر) صدقه و دیگری (اجر) صلهی رحم»» [۳۷۶].
۳۳۳- «وعن ابن عمر بقال: كَانَتْ تَحتي امْرأَةٌ، وكُنْتُ أُحِبُّها، وَكَانَ عُمرُ يكْرهُهَا، فقال لي: طَلِّقْها فأبيْتُ، فَأَتَى عَمرُ سالنبيَّ ص، فَذَكر ذلكَ لَهُ، فقال النبيُّ ص: «طَلِّقْهَا»» رواه أَبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن صحيح.
۳۳۳. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: زنی در نکاح من بود و او را دوست داشتم، اما پدرم آن را نمیپسندید و به من گفت: طلاقش بده، ولی من قبول نکردم، حضرت عمر سنزد پیامبر صرفت و مسأله را به او گفت، پیامبر صفرمودند: «او را طلاق ده»» [۳۷۷] [۳۷۸].
۳۳۴- «وعن أبي الدَّرْادءِ سأَن رَجُلاً أَتَاهُ فقال: إِنَّ لي امْرَأَةً وإِن أُمِّي تَأْمُرُني بِطَلاَقِها؟ فقال سَمِعْتُ رسول اللَّهِ صيقولُ «الْوالِدُ أَوْسطُ أَبْوابِ الجَنَّةِ، فَإِنْ شِئْتَ فَأَضِعْ ذلِك الْبابَ، أَوِ احفظْهُ»» رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيح.
۳۳۴. «از ابودرداء سروایت شده است که گفت: مردی نزد من آمد و گفت: زنی دارم و مادرم به من امر میکند که طلاقش بدهم، ابودرداء سمیگوید: (به او گفتم): از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «پدر و مادر، بهترین و آسانترین (راه رسیدن به) در بهشت است، اگر میخواهی، آن در را ضایع و اگر میخواهی، حفظ کن!»» [۳۷۹].
۳۳۵- «وعن البراءِ بن عازبٍ ب، عن النبي صقال: «الخَالَةُ بِمَنْزِلَة الأُمِّ»» رواه الترمذي: وقال حديثٌ حسن صحيح.
وفي الباب أَحاديث كِثيرة في الصحيح مشهورة، منها حديث أَصحابِ الغارِ، وحديث جُرَيْجٍ وقَدْ سَبَقَا، وأَحاديث مشهورة في الصحيح حَذَفْتُهَا اخْتِصاراً، وَمِنْ أَهَـمِّهَا حديثُ عمْرو بن عَبسَةَ سالطَّوِيلُ الـمُشْتَمِلُ على جُـمَلٍ كثـيرة مِنْ قَوَاعِدِ الإِسْلامِ وآدابِهِ وَسَأَذْكُرُهُ بِتَمَـامِهِ إِن شَاءَ الله تعالى في بابِ الرَّجَاءِ، قال فيه: دَخَلْتُ عَلى النبيِّ صبِمَكَّةَ، يَعْني في أَوَّل النُبُوَّةِ، فقلتُ له: ما أَنتَ؟ قال: «نَبيٌّ» فقلتُ: وما نبيٌّ؟ قال: «أَرسلَني اللَّهُ تعالى، فقلتُ: بِأَيِّ شَيءٍ أَرْسلَك؟ قال: «أَرْسلَني بِصِلةِ الأَرْحامِ، وكَسْرِ الأوثَانِ، وأَنْ يُوحَّدَ اللَّه لا يُشرَكُ بِهِ شَيءٌ» وذكر تَـمـامَ الحديث. والله أعلم.
۳۳۵. «از براء بن عازب بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خاله، به منزلهی مادر است»» [۳۸۰].
در این مورد، احادیث زیاد در صحیحین مشهور است، از جمله حدیث یاران غار [۳۸۱]و حدیث جُرَیج [۳۸۲]که قبلاً گذشتند و احادیث مشهوری در صحیح که اینجا به خاطر اختصار حذفشان کردم، از جملهی آن احادیث و مهمترین آنها، حدیث «عمرو بن عبسه» ساست که طولانی و مشتمل بر جملات زیادی از قواعد و آداب اسلامی است که ـ انشاءالله ـ آن را در باب رجاء [۳۸۳]ذکر میکنم که در آن حدیث میگوید: در ابتدای نبوت پیامبر صدر شهر مکه به حضور ایشان رسیدم و به او گفتم: تو کیستی؟ فرمودند: «پیامبرم»، گفتم: پیامبر چیست؟ فرمودند: «خداوند متعال مرا فرستاده است»، گفتم: برای چه چیز و چه هدفی فرستاده است؟ فرمودند: «برای اقامهی صلهی ارحام و شکستن بتها، و برای آن که خداوند به یکتایی شناخته شود و چیزی شریک او قرار داده نشود» و بقیهی حدیث را ذکر کرد ـ و خداوند آگاهتر است.
[۳۵۵] متفق علیه است؛ [خ(۵۲۷)، م(۸۵)]. [۳۵۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۵۱۰)]. [۳۵۷] متفق علیه است؛ [خ(۶۱۳۸)، م(۴۷)]. [۳۵۸] متفق علیه است؛ [خ(۵۹۷۱)، م(۲۵۴۸)]. [۳۵۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۵۱)]. [۳۶۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۵۸)]. [۳۶۱] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۸۶)، م(۲۵۵۷)]. [۳۶۲] متفق علیه است؛ [خ (۱۴۶۱)، م(۹۹۸)]. و قبلا هم در «باب انفاق از مالی که شخص آن را دوست دارد» [به شمارهی: ۲۹۷]، آمده است. [۳۶۳] متفق علیه است؛ [خ (۳۰۰۴)، م(۲۵۴۹)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۳۶۴] بخاری روایت کرده است؛ [(۵۹۹۱)]. [۳۶۵] متفق علیه است؛ [خ (۵۹۸۹)، م(۲۵۵۵)]. [۳۶۶] متفق علیه است؛ [خ (۲۵۹۴)، م(۹۹۹)]. [۳۶۷] زن، در اموال خود، صاحب اختیار است و برای تصرف در آن نیازی به اجازهی شوهرش ندارد، مگر آنکه بخواهد با او مشورت کند ـ ویراستاران. [۳۶۸] این زن را حضرت ابوبکر سدر زمان جاهلیت، طلاق داد ـ ویراستاران. [۳۶۹] متفق علیه است؛ [خ (۲۶۲۰)، م(۱۰۰۳)]. [۳۷۰] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۶۶)، م(۱۰۰۰)]. [۳۷۱] متفق علیه است؛ [خ(۷)، م(۱۷۷۳)]. [۳۷۲] قیراط، واحد پول و از اجزای دیناری است که در گفتار مردم مصر، بسیار تلفظ و استعمال میشد ـ ویراستاران. [۳۷۳] مسلم روایت کرده است؛ خ(۲۰۴)]. [۳۷۴] متفق علیه است؛ [خ(۵۹۹۰)، م(۲۱۵)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت بخاری است. [۳۷۵] متفق علیه است؛ [خ(۱۳۹۶)، م(۱۳)]. [۳۷۶] ترمذی روایت کرده [(۶۵۸)] و گفته است: حدیثی حسن است. [۳۷۷] ابوداود [(۵۱۳۸)] و ترمذی [(۱۱۸۹)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۳۷۸] در این حدیث، اطاعت از پدر هم ـ علاوه حکمی که خود دارد ـ از صلهی رحم به حساب آمده است؛ یعنی این که اگر پدر انسان، او را به چیزی هم که دوست ندارد، امر کند، باز از آداب احترام به پدر و صلهی رحم او، اجرای امر وی است؛ اما این که لزومی دارد که حضرت عمر سپسرش را به چیزی که او دوست ندارد، امر کند، به آن علت که عبدالله پسری جوان است و شاید تنها به ظاهر دختر توجه کرده و مسایل و مصالح لازم دیگر را ـ که پدر با توجه به سن و تجربه و علم خود از آن مطلع و مطمئن است ـ در نظر نگرفته وگرنه، چنین چیزی قابل قبول و توجیه نیست و از عمل حضرت عمر سهم دور است که تنها با توجه به علاقهی خود و بدون دلیل، پسر را به آن کار وادار کند و خود همین مسأله که فاروق سمطلب را به حضور پیامبر صمیبرد و ایشان را حاکم میکند، دلیل خیرخواهی و مصلحتبینی واقعی نه ساختگی او نسبت به پسر خود و حتی به آن دختر است که شاید مصلحت او نباشد که زن عبدالله باشد ـ ویراستاران. [۳۷۹] ترمذی روایت کرده [(۱۹۰۱)] و گفته است: حدیث حسن و صحیح است. [۳۸۰] تزمذی روایت کرده [(۱۹۰۵)] و گفته است: حدیث حسن و صحیح است. [۳۸۱] [حدیث شمارهی: ۱۲]. [۳۸۲] [حدیث شمارهی: ۲۵۹]. [۳۸۳] [حدیث شمارهی: ۴۳۸].