۴۵- باب زيارة أهل الخير ومجالستهم وصحبتهم ومحبتهم وطلب زيارتـهم والدعاء منهم وزيارة الـمواضع الفاضلة
باب زیارت اهل خیر و همنشینی و معاشرت و دوستی آنان و درخواست دیدار و ملاقات و دعای خیر از آنها و زیارت اماکن دارای فضل
قال الله تعالی:
﴿وَإِذۡ قَالَ مُوسَىٰ لِفَتَىٰهُ لَآ أَبۡرَحُ حَتَّىٰٓ أَبۡلُغَ مَجۡمَعَ ٱلۡبَحۡرَيۡنِ أَوۡ أَمۡضِيَ حُقُبٗا٦٠﴾ الی قوله تعالی: ﴿قَالَ لَهُۥ مُوسَىٰ هَلۡ أَتَّبِعُكَ عَلَىٰٓ أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمۡتَ رُشۡدٗا٦٦﴾[الکهف:۶۰-۶۶].
«(به یاد آور) زمانی را که موسی به جوان (خدمتگزار و شاگرد) خود گفت: من هرگز از پای نمینشینم و همچنان میروم تا این که به محل برخورد دو دریا برسم و یا این که روزگاران زیادی را در رفتن بگذرانم (تا او را بیابم)» تا آنجا که میفرماید: «موسی به او گفت: آیا (میپذیری که من همراه تو شوم و از تو) پیروی کنم، به این شرط که از آنچه به تو آموخته شده است، مایهی رشد و صلاح مرا، به من بیاموزی؟».
وقال تعالی:
﴿وَٱصۡبِرۡ نَفۡسَكَ مَعَ ٱلَّذِينَ يَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجۡهَهُ﴾[الکهف: ۲۸].
«(ای پیامبر ص!) با کسانی باش که صبحگاهان و شامگاهان، خدای خود را میخوانند و عبادت میکنند (و تنها رضای) ذات او را میطلبند».
۳۶۰- «وعن أَنسٍ سقال: قال أبو بكر لِعمرَ ببَعْدَ وَفَاةِ رسولِ اللَّه ص: انْطَلِقْ بِنَا إِلى أُمِّ أَيْمنَ بنَزُورُهَا كَما كانَ رسولُ اللَّه صيزُورُهَا، فلَمَّا انْتَهَيا إِلَيْهَا، بَكَتْ، فَقَالاَ لَهَا: مَا يُبْكِيكِ أَما تَعْلَمِينَ أَنَّ ما عِنْدَ اللَّهِ خيرٌ لرسولِ اللَّه ص؟ فقالت: إِنِّي لا أَبْكِي أَنِّي لأعْلمُ أَنَّ ما عِندَ اللَّهِ تعالَى خَيرٌ لرسُولِ اللَّه ص، ولَـكنْ أبْكي أَنْ الوَحْيَ قَدِ انْقَطَعَ مِنَ السَّمَاءِ.فَهَيَّجَتْهُما على البُكَاءِ، فَجعلا يَبْكِيانِ معهَا» رواه مسلم.
۳۶۰. «از انس سروایت شده است که گفت: حضرت ابوبکر سبعد از وفات پیامبر صبه حضرت عمر سگفت: به دیدار امایمن [۴۱۱]برویم همانگونه که پیامبر صبه دیدن او میرفت، چون پیش او رفتند، گریه کرد، به او گفتند: چه چیز تو را به گریه واداشت؟ چرا گریه میکنی؟ مگر نمیدانی که آنچه نزد خداست، برای پیامبر صبهتر (از زندگی دنیا) است؟ امایمن جواب داد: برای این گریه نمیکنم که ندانم آنچه پیش خداست، برای پیامبر صبهتر است، بلکه گریهام برای آن است که وحی از آسمان قطع شده است؛ این سخن امایمن، آنها را نیز به گریه واداشت و هر دو با او به گریه افتادند» [۴۱۲].
۳۶۱- «وعن أبي هريرة سعن النبي ص: «أَنَّ رَجُلاً زَارَ أَخاً لَهُ في قَريَةٍ أُخْرَى، فَأَرْصد اللَّهُ تعالى على مَدْرجَتِهِ ملَكاً، فَلَمَّا أَتَى عَلَيْهِ قال: أَيْن تُريدُ؟ قال: أُرِيدُ أَخاً لي في هذِهِ الْقَرْيةِ. قال: هَلْ لَكَ علَيْهِ مِنْ نِعْمَةٍ تَرُبُّهَا عَلَيْهِ؟ قال: لا، غَيْر أَنِّي أَحْببْتُهُ في اللَّهِ تعالى، قال: فَإِنِّي رسول اللَّهِ إِلَيْكَ بأَنَّ اللَّه قَدْ أَحبَّكَ كَما أَحْببْتَهُ فِيهِ»» رواه مسلم.
يقال: «أَرْصدَه» لِكَذا: إِذَا وكَّلَهُ بِحِفْظِهِ، و «الـمدْرَجَةُ» بفتحِ الـميمِ والراء: الطَّريقُ ومعنى «تَرُبُّـهَا»: تَقُومُ بـهَا، وتَسْعَى في صَلاحِهَا.
۳۶۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردی به دیدار یک برادر دینی، در دهی دیگر رفت؛ خداوند بر سر راه او فرشتهای را منتظر گماشت و وقتی که او به فرشته رسید، فرشته به وی گفت: میخواهی کجا بروی؟ گفت: به دیدن برادر دینیم در این دهکده؛ گفت: آیا تو نزد او مال و نعمتی داری که به واسطهی او، آن را افزایش دهی (یا کاری به او داری)؟ گفت: نه، فقط برای رضای خدا او را دوست دارم، فرشته گفت: پس من از طرف خدا بهسوی تو فرستاده شدهام و مأمورم که (به تو بگویم): خداوند تو را دوست دارد، همچنان که تو او را به خاطر وی دوست داری»» [۴۱۳].
۳۶۲وعنه قال: «قال رسولُ اللَّه ص: «مَنْ عَادَ مَريضاً أَوْ زَار أَخاً لَهُ في اللَّه، نَادَاهُ مُنَادٍ: بِأَنْ طِبْتَ، وطَابَ ممْشَاكَ، وَتَبَوَّأْتَ مِنَ الجنَّةِ منْزِلاً»»رواه الترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ. وفي بعض النسخ غريبٌ.
۳۶۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس (تنها برای حصول رضای خدا) بیماری را عیادت کند یا به دیدار برادر دینی خود برود، یک منادی او را ندا میدهد که: خوش آمدی! راه تو خوش باد! در بهشت، منزلی برای خود تهیه کنی»» [۴۱۴] [۴۱۵].
۳۶۳- «وعن أبي موسى الأَشعَرِيِّ سأَن النَّبِيَّ صقال: «إِنَّما مثَلُ الجلِيس الصَّالِـحِ وَجَلِيسِ السُّوءِ. كَحَامِلِ المِسْكِ، وَنَافِخِ الْكِيرِ، فَحامِلُ المِسْكِ، إِمَّا أَنْ يُحْذِيَكَ، وَإِمَّا أَنْ تَبْتَاعَ مِنْهُ وَإِمَّا أَنْ تَجِدَ مِنْهُ ريحاً طيِّبةً. ونَافخُ الكيرِ إِمَّا أَن يحْرِقَ ثيابَكَ وإمَّا أنْ تجِدَ مِنْهُ ريحاً مُنْتِنَةً»» متفقٌ عليه.
«يُحْذِيكَ»: يُعْطِيكَ.
۳۶۳. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال همنشین صالح و همنشین بد، مانند دارندهی مشک و دمندهی کورهی آهنگر است؛ دارندهی مشک، یا از آن به تو میبخشد، یا آن را از او میخری، یا از او بوی خوشی را استشمام میکنی؛ اما دمندهی کوره، یا لباست را میسوازند، یا از او بوی ناخوشی استشمام میکنی»» [۴۱۶] [۴۱۷].
۳۶۴- «وعن أبي هريرة س، عن النبي صقال: «تُنْكَحُ المَرْأَةُ لأَرْبعٍ: لِـمالِهَا، وَلِحَسَبِهَا، وَلِجَمَالِهَا، ولِدِينِهَا، فَاظْفَرْ بِذَاتِ الدِّينِ تَرِبَتْ يَدَاك»» متفقٌ عليه.
۳۶۴. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «زن، به خاطر چهار چیز به همسری گرفته میشوی: به خاطر مال یا اصالت خانوادگی یا زیبایی یا دینداری او، پس اگر میخواهی ضرری دامنگیر تو نشود، با زن دیندار ازدواج کن»» [۴۱۸].
ومعناه: أَنَّ النَّاس يَقْصِدُونَ في الْعَادَةِ مِنَ الـمَرْأَةِ هَذِهِ الخِصَالَ الأَرْبعَ، فَاحِرصْ أَنْتَ عَلى ذَاتِ الدِّينِ. وَاظْفَرْ بِـهَا، واحْرِص عَلى صُحْبَتِهَا.
معنی حدیث، این است که: مردان، مطابق عادت در [ازدواج با] زن، [یکی یا همهی] این صفتهای چهارگانه را در نظر دارند، اما تو [ای مسلمان!] بر زنی که دیندار است، به مصاحبت او حریص باش و او را به همسری بگیر.
۳۶۵- «وعنْ ابن عباسٍ بقال: قال النبي صلِجِبْرِيلَ: «مَا يمْنَعُكَ أَنْ تَزُورَنَا أَكْثَرَ مِمَّا تَزُورنَا؟» فَنَزَلَتْ: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَ﴾[مریم: ۶۴] رواه البخاری.
۳۶۵. «از ابنعباس، بروایت شده است که پیامبر صبه جبرئیل فرمودند: «چرا بیشتر از حالا به دیدن ما نمیآیی (چرا این مدت، از آوردن وحی، تأخیر کردی)؟ پس از این سؤال این آیه نازل شد (و خداوند به جبرئیل امر کرد که به پیامبر صبگوید): [۴۱۹]
﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمۡرِ رَبِّكَۖ لَهُۥ مَا بَيۡنَ أَيۡدِينَا وَمَا خَلۡفَنَا وَمَا بَيۡنَ ذَٰلِكَ﴾[مریم: ۶۴].
«ما به جز به فرمان پروردگارت، فرود نمیآییم (که) هر چه پیش روی ما و هر چه پشت سر ما و هر چه میان این دو وجود دارد، از آن اوست».
۳۶۶- «وعنْ أبي سعيدٍ الخُدْرِيِّ س، عن النبيِّ صقال: «لا تُصَاحبْ إِلاَّ مُؤْمِناً، ولا يَأْكُلْ طعَامَكَ إِلاَّ تَقِيٌّ»»رواه أبو داود، والترمذي بإِسْنَادٍ لا بأْس بِهِ.
۳۶۶. «از ابوسعید خدری سروایت شده است که پیامبر فرمودند: «جز با شخص مؤمن، همنشین و همصحبت نشو و عذای تو را جز متقی نخورد»» [۴۲۰] [۴۲۱].
۳۶۷- «وعن أبي هريرة سأَن النبيَّ صقال: الرَّجُلُ عَلَى دِينِ خَلِيلِهِ، فَلْيَنْظُرْ أَحَدُكمْ مَنْ يُخَالِلُ» رواه أبو داود. والترمذي بإِسنادٍ صحيح، وقال الترمذي: حديثٌ حسنٌ.
۳۶۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مرد بر دین دوست و همنشینش میباشد (دوست و همنشین در عقیده و دین دوستش تأثیر فراوان دارد) پس باید هر کدام از شما دقت کند که با چه کسی دوست و همنشین است»» [۴۲۲].
۳۶۸- «وعن أبي موسى الأَشْعَرِيِّ سأَن النَّبِيَّ صقال: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»» متفق عليه.
وفي رواية: «قال قيل للنبي ص الرجل يحب القوم وَلَمّا يلحق بهم؟ قال: «الـمرء مع من أحب»».
۳۶۸. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «شخص با کسی (محشور) است که او را دوست دارد»» [۴۲۳].
در روایتی دیگر آمده است: «ابوموسی سگفت: به پیامبر صگفته شد: انسان، گروهی را دوست دارد و هنوز (در عمل) به آن گروه نپیوسته است (حال او چگونه است)؛ پیامبر صفرمودند: «شخص (در روز قیامت)، با کسی (محشور) است که او را دوست دارد»» [۴۲۴].
۳۶۹- «وعن أَنس سأَن أَعرابياً قال لرسول اللَّه ص: مَتَى السَّاعَةُ؟ قال رسولُ اللَّه ص: «مَا أَعْدَدْتَ لَهَا؟» قال: حُب اللَّهِ ورسولِهِ قال: «أَنْتَ مَعَ مَنْ أَحْبَبْتَ»» متفقٌ عليه، وهذا لفظ مسلمٍ.
وفي روايةٍ لـهمـا: «مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ كَثِيرِ صَوْمٍ، وَلا صَلاةٍ، وَلا صَدَقَةٍ، وَلَكِنِّي أُحِبُّ اللَّه وَرَسُولَهُ».
۳۶۹. «از انس سروایت شده است که گفت: شخصی اعرابی به پیامبر صگفت: قیامت چه زمانی فرا میرسد؟ پیامبر صفرمودند: «چه چیزی برای آن آماده کردهای؟» مرد گفت: محبت خدا و پیامبر او؛ پیامبر فرمودند: «تو با کسی خواهی بود که او را دوست داری»» [۴۲۵].
در روایتی دیگر از بخاری و مسلم آمده است: «اعرابی در جواب پیامبر صگفت: «نماز و روزه و صدقهی زیادی برای آن جهان حاضر نکردهام، اما خداوند و رسول او را دوست دارم»».
۳۷۰- «وعن ابنِ مسعودٍ سقال: جاءَ رَجُلٌ إِلى رسولِ اللَّه صفقال: يا رسول اللَّه كَيْفَ تَقُولُ في رَجُلٍ أَحبَّ قَوْماً وَلَمْ يلْحَقْ بِهِمْ؟ فقال رسولُ اللَّه ص: «المَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَبَّ»» متفقٌ عليه.
۳۷۰. «از ابنمسعود سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! در بارهی مردی که جماعتی را دوست دارد، ولی (در عمل) به آنها نپیوسته است، چه میفرمایی؟ پیامبر صفرمودند: «شخص (در روز قیامت)، با کسی (محشور) است که او را دوست دارد»» [۴۲۶].
۳۷۱- «وعن أبي هُريرة سعن النبيِّ صقال: «النَّاسُ معَادِنُ كَمَعَادِنِ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ، خِيَارُهُمْ في الجَاهِلِيَّةِ خِيارُهُمْ في الإِسْلامِ إِذَا فَقهُوا. وَالأَرْوَاحُ جُنُودٌ مُجنَّدَةٌ، فَمَا تَعَارَفَ مِنْهَا ائْتَلَفَ، وَمَا تَنَاكَرَ مِنْهَا، اخْتَلَفَ»» رواه مسلم.
وروى البخاري قوله: «الأَرْوَاحُ» إِلخ، من رواية عائشة ب.
۳۷۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مردم، معادنی هستند مانند معادن طلا و نقره، بهترین آنها در جاهلیت، بهترین آنها در اسلام (هم) هست، وقتی که در دین آگاه میشوند. و ارواح، مانند لشکریان مرتبی هستند که هر کدام از آنها یکدیگر را بشناسند، با هم الفت میگیرند و به همدیگر نزدیک میشوند و هر کدام یکدیگر را نشناسند، با هم اختلاف میورزند و از هم دور میشوند»» [۴۲۷].
۳۷۲- «وعن أُسيْرِ بْنِ عَمْرٍو ويُقَالُ: ابْنُ جابِر وهو «بضم الـهمزةِ وفتح السين الـمهملة» قال: كَانَ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ سإِذا أَتَى عَلَيْهِ أَمْدادُ أَهْلِ الْيمنِ سأَلَهُمْ: أَفيكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ؟ حتَّى أَتَى عَلَى أُوَيْسٍ س، فقال له: أَنْتَ أُويْس بْنُ عامِرٍ؟ قال: نَعَمْ، قال: مِنْ مُرَادٍ ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ؟ قال: نعَمْ، قال: فكَانَ بِكَ بَرَصٌ، فَبَرَأْتَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَمٍ؟ قال: نَعَمْ. قال: لَكَ والِدَةٌ؟ قال: نَعَمْ.
قال سَمِعْتُ رسول اللَّه صيقول: «يَأْتِي علَيْكُمْ أُوَيْسُ بْنُ عَامِرٍ مع أَمْدَادِ أَهْلِ الْيَمَنِ مِنْ مُرَادٍ، ثُمَّ مِنْ قَرَنٍ كَانَ بِهِ برصٌ، فَبَرَأَ مِنْهُ إِلاَّ مَوْضعَ دِرْهَمٍ، لَهُ وَالِدَةٌ هُو بِها برٌّ لَوْ أَقْسمَ على اللَّه لأَبَرَّهُ، فَإِن اسْتَطَعْتَ أَنْ يَسْتَغْفِرَ لَكَ فَافْعَلْ» فَاسْتَغْفِرْ لي فَاسْتَغْفَرَ لَهُ.
فقال له عُمَرُ: أَيْنَ تُرِيدُ؟ قال: الْكُوفَةَ، قال: أَلا أَكْتُبُ لَكَ إِلى عَامِلهَا؟ قال: أَكُونُ في غَبْراءِ النَّاسِ أَحبُّ إِلَيَّ. فلما كان من العام الـمقبل حج رجل من أشرافهم، فوافق عمر، فسأله عن أويس، فقال: تركته رث البيت قليل الـمتاع، قال: سمعت رسول الله يقول: يأتي عليكم أويس بن عامر مع أمداد من أهل اليمن من مراد، ثم من قرن، كان به برص فبرأ منه إلا موضع درهم، له والدة هو بها بر لو أقسم على الله لأبره، فإن استطعت أن يستغفر لك : فافعل، فأتى أويسًا، فقال استغفر لي قال: أنت أحدث عهدًا بسفر صالح، فاستغفر لي. قال: لقيت عمر؟ قال: نعم، فاستغفر له، ففطن له الناس، فانطلق على وجهه» رواه مسلم.
وفي رواية لـمسلم أيضاً«عن أُسَيْر بن جابر س: أنَّ أهْلَ الكُوفَةِ وَفَدُوا عَلَى عُمَرَ س، وَفِيهمْ رَجُلٌ مِمَّنْ كَانَ يَسْخَرُ بِأُوَيْسٍ، فَقَالَ عُمَرُ: هَلْ هاهُنَا أَحَدٌ مِنَ القَرَنِيِّينَ؟ فَجَاءَ ذلِكَ الرَّجُلُ، فَقَالَ عمرُ: إنَّ رَسُول الله - ص- قَدْ قَالَ: «إنَّ رَجُلاً يَأتِيكُمْ مِنَ اليَمَنِ يُقَالُ لَهُ: أُوَيْسٌ، لاَ يَدَعُ باليَمَنِ غَيْرَ أُمٍّ لَهُ، قَدْ كَانَ بِهِ بَيَاضٌ فَدَعَا الله تَعَالَى، فَأذْهَبَهُ إلاَّ مَوضِعَ الدِّينَارِ أَو الدِّرْهَمِ، فَمَنْ لَقِيَهُ مِنْكُمْ، فَلْيَسْتَغْفِرْ لَكُمْ»».
وفي رواية لَهُ: عن عمر س، قَالَ: إنِّي سَمِعْتُ رَسُول الله ص، يقول: «إنَّ خَیرَ التَّابِعِینَ رَجُلٌ یقَالُ لَهُ: أُوَیسٌ، وَلَهُ وَالِدَةٌ وَکانَ بِهِ بَیاضٌ، فَمُرُوهُ، فَلْیسْتَغْفِرْ لَکمْ».
۳۷۲. «از اسیر بن عمرو یا ابنجابر روایت شده است که گفت: هر وقت عدهای از امداد اهل یمن (یعنی کسانی که در جنگ به مسلمانان کمک میکردند) از کنار حضرت عمر سمیگذشتند، وی از آنها میپرسید: آیا در میان شما «اویس بن عامر» هست؟ تا این که بر اویس آمد و گفت: تو اویس بن عامری؟ گفت: بله، فرمود: از طایفهی «مراد» از تبار «قَرَن»؟ گفت: بله، فرمود: قبلاً برص داشتی و سپس خوب شدی و تنها به اندازهی یک درهم از آن باقی مانده است؟ گفت: بله، فرمود: مادری هم داری؟ گفت: بله، حضرت عمر سگفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «اویس بن عامر از طایفهی مراد و از تبار قرن، با گروهی از یاریگران یمنی نزد شما خواهد آمد که برص داشته و از آن شفا یافته و جز به اندازهی درهمی، علامت آن در بدنش باقی نمانده است، مادری دارد که اویس با او نیکوکار و مهربان است، اگر خدا را برای چیزی سوگند دهد، خداوند حتماً سوگند او را برآورده میکند، اگر توانستی از او بخواه که برایت طلب مغفرت کند، این کار را بکن». و (آن حاجی یمنی، وقتی برگشت) نزد اویس رفت و گفت: برای من طلب آمرزش کن، اویس گفت: تو تازه از سفری مبارک و شایسته برگشتهای، برای من طلب آمرزش کن و گفت: آیا با حضرت عمر سملاقات کردی؟ گفت: بله، و برای او استغفار نمود؛ سپس مردم او را شناختند (و به او روی آوردند) و اویس راه خود را در پیش گرفت و از آنجا بیرون رفت (تا برای عبادت فراغتی بیابد). [۴۲۸]
در روایتی دیگر از مسلم از اسیر بن جابر سآمده است: جمعی از اهل کوفه به خدمت حضرت عمر سآمدند و در میان آنها مردی بود که اویس را مسخره میکرد حضرت عمر سگفت، آیا اینجا مردی از طایفهی قرن وجود دارد؟ آن مرد جلو آمد، حضرت عمر سگفت: پیامبر صفرمودند: مردی از یمن نزد شما میآید که اویس نام دارد و در یمن، جز مادرش، کسی را ندارد، ابتدا دارای بیاض (مرض برص و سفید شدن پوست) بوده است و به درگاه خدا دعا کرده و خداوند او را شفا داده و جز به اندازهی یک سکه، آن را از بدن او رفع کرده است، هر کدام از شما، او را ملاقات کرد، (از او بخواهد که) برای شما طلب مغفرت کند».
در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «از حضرت عمر سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که میفرمود: «به حقیقت، بهترین تابعین، مردی است که به او اویس گفته میشود، مادری دارد و قبلاً بیماری برص داشته (و شفا یافته) است، (با او رفت و آمد کنید و) به او بگویید که برای شما دعای خیر و طلب مغفرت کند»».
۳۷۳- «وعن عمرَ بنِ الخطاب سقال: اسْتَأْذَنْتُ النَّبِيَّ صفي العُمْرَةِ، فَأَذِنَ لي، وقال: «لا تَنْسَنَا يا أَخَيَّ مِنْ دُعَائِكَ» فقال كَلِمَةً مَا يسُرُّني أَنَّ لي بِهَا الـدُّنْيَا».
وفي روايةٍ قال: «أَشْرِكْنَا يَا أخَيَّ في دُعَائِكَ». حديثٌ صحيحٌ رواه أَبو داود، والترمذي وقال: حديثٌ حسنٌ صحيحٌ .
۳۷۳. «از حضرت عمربن خطاب سروایت شده است که گفت: از پیامبر صاجازهی انجام حج عمره خواستم، به من اجازه دادند و فرموند: «برادرم! ما را از دعای خیر فراموش نکن»، حضرت عمر سگفت: پیامبر صجملهای فرمود که دوست ندارم آن را با تمام دنیا عوض کنم»» [۴۲۹].
در روایتی دیگر آمده است: پیامبر صفرمودند: «برادرم! ما را در دعای خود شریک کن».
۳۷۴- «وعن ابن عُمرَ بقال: كَانَ النَّبِيُّ صيَزُورُ قُبَاءَ رَاكِباً وَماشِياً، فَيُصلِّي فِيهِ رَكْعتَيْنِ» متفقٌ عليه.
وفي روايةٍ: «كان النَّبِيُّ صيَأْتي مَسْجِدَ قُبَاءَ كُلَّ سبْتٍ رَاكِبًا وَمَاشِياً وَكَانَ ابْنُ عُمَرَ يَفْعَلُهُ»».
۳۷۴- از «ابن عمر بروایت شده است که پیامبر صسواره و پیاده به زیارت «مسجد قبا» میرفت و در آنجا دو رکعت نماز میخواند».
در روایتی دیگر آمده است: «پیامبر صهر روز شنبه، سواره و پیاده به مسجد قبا میرفت، و ابنعمر این سنت را انجام میداد».
[۴۱۱] «امایمن بَرَكه دختر ثعلبه»، حضانت و مراقبتکننده از پیامبر صدر کودکی ایشان و کنیز آزاد شدهی آن حضرت و همسر «زید بن حارثه» و مادر اسامه بن زید بـ ویراستاران. [۴۱۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۴۵۴)]. [۴۱۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۶۷)]. [۴۱۴] ترمذی روایت کرده [(۲۰۰۹)] و گفته است: حدیثی حسن ـ و در بعضی نسخهها آمده که گفته: حدیثی غریب ـ است. [۴۱۵] سه جملهی آخر حدیث و آنچه که منادی میگوید، دعاهایی است که برای تأکید و حقیقت ونوع آنها، در قالب جملهی خبری آمده و معنی خبری آن، چنین است: «کار خوبی کردی و رفتنت مبارک و نیکوست و (با این عملت) برای خود خانهای در بهشت گرفتی» ـ ویراستاران. [۴۱۶] متفق علیه است؛ [(۵۵۳۴)، م(۲۶۲۸)]. [۴۱۷] یعنی: در هر صورت، از دوست و همنشین خوب یا بد، اثری ـ کم یا زیاد ـ به انسان میرسد ـ ویراستاران. [۴۱۸] متفق علیه است؛ [خ(۵۰۹۰)، م(۱۴۶۶)]. [۴۱۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۴۷۳۱)]. [۴۲۰] ابوداود [(۴۸۳۲)] و ترمذی [(۲۳۹۷)]. با اسنادی که ایرادی ندارد، روایت کردهاند. [۴۲۱] علمای دین گفتهاند که: آنچه پیامبر صفرموده است که جز به متقی غذا ندهید، مخصوص غذای دعوت و مهمانی است، یعنی جز متقی را برای مهمانی و طعام دادنتان دعوت نکنید، و شامل غذای حاجت، یعنی دادن غذا برای رفع گرسنگی و نیاز افراد و کمک به نیازمندان ـ متقی یا غیر او ـ نمیشود، زیرا در آیات و احادیث دیگر از اینگونه غذادادن منع نشده است ـ ویراستاران. [۴۲۲] ابوداود [(۴۸۳۳)] و ترمذی [(۲۳۷۸)] با اسناد صحیح روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۴۲۳] متفق علیه است؛ [خ(۶۱۷۰)، م(۲۶۴۰)]. [۴۲۴] این روایت، بخشی از حدیثی است که شمارهی ۱۹، آمده است. [۴۲۵] متفق علیه است؛ [خ(۳۶۸۸)، م(۲۶۳۹)]. آنچه در متن آمده، لفظ روایت مسلم است. [۴۲۶] متفق علیه است؛ [خ(۶۱۶۸)، م(۲۶۴۰)]. [۴۲۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۳۸)] و بخاری [(۳۳۳۶)] از کلمهی «الارواح» تا آخر حدیث را از حضرت عایشه لروایت کرده است. [۴۲۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۵۴۲)]. [۴۲۹] حدیثی صحیح است که ابوداود [(۱۴۹۸)] و ترمذی [(۳۵۵۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیث حسن صحیح است.