ریاض الصالحین در سخنان پیامبر امین - جلد اول

فهرست کتاب

۵۱- باب الرجاء
باب رجا (امید به رحمت خدا)

۵۱- باب الرجاء
باب رجا (امید به رحمت خدا)

وقال الله تعالی:

﴿قُلۡ يَٰعِبَادِيَ ٱلَّذِينَ أَسۡرَفُواْ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ لَا تَقۡنَطُواْ مِن رَّحۡمَةِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱللَّهَ يَغۡفِرُ ٱلذُّنُوبَ جَمِيعًاۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِيمُ٥٣[الزمر: ۵۳].

«(ای پیامبر ص! از قول خدا به مردمان) بگو: ای بندگانم! ای کسانی که در معاصی و گناهان زیاده‌روی کرده‌اید، از لطف و مرحمت خدا، مأیوس و ناایمد نگردید، قطعاً خداوند همه‌ی گناهان را می‌آمرزد، چرا که او بسیار آمرزگار و بس مهربان است».

وقال تعالی:

﴿وَهَلۡ نُجَٰزِيٓ إِلَّا ٱلۡكَفُورَ[سبأ: ۱۷].

«آیا مگر ما جز کافر و ناسپاس را مجازات می‌کنیم؟!».

وقال تعالی:

﴿إِنَّا قَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡنَآ أَنَّ ٱلۡعَذَابَ عَلَىٰ مَن كَذَّبَ وَتَوَلَّىٰ٤٨[طه: ۴۸].

«(از قول موسی ÷ خطاب به فرعون:) به ما وحی شده است که عذاب (شدید الهی) دامنگیر کسی می‌گردد که (آیات آسمانی و معجزات) را تکذیب نماید و از (از دعوت ما و ایمان به خدا) روی بگرداند».

﴿وَرَحۡمَتِي وَسِعَتۡ كُلَّ شَيۡءٖ[الأعراف: ۱۵۶].

«رحمت من همه چیز را فرا گرفته است».

۴۱۲- «وعن عُبادَة بنِ الصامِتِ، سقال: قال رسولُ اللَّه ص: «منْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِيكَ لَهُ، وأَنَّ مُحمَّداً عبْدُهُ وَرَسُولُهُ، وأَنَّ عِيسى عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، وَكَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وأَنَّ الجَنَّةَ حَقٌّ وَالنَّارَ حَقٌّ، أَدْخَلَهُ اللَّهُ الجَنَّةَ عَلى ما كانَ مِنَ العمَلِ»» متفقٌ عليه.

وفي رواية لـمسلم: «مَنْ شَهِدَ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وأَنَّ مُحَمَّداً رسُولُ اللَّهِ، حَرَّمَ اللَّهُ علَيهِ النَّارَ».

۴۱۲. «از عباده بن صامت سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که شهادت دهد که: جز الله معبودی نیست و او تنها و بی‌شریک است و محمد صبنده و فرستاده‌ی اوست، و «عیسی» بنده و رسول او و کلمه‌ی اوست که به «مریم» القا کرد و روح خداست، و بهشت و دوزخ حق و راست است، هر عملی که داشته باشد، او را به بهشت داخل خواهد کرد»» [۴۶۹] [۴۷۰].

در روایتی دیگر از مسلم آمده است: «کسی که شهادت دهد که جز الله خدایی نیست و محمد فرستاده‌ی اوست، خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام می‌گرداند».

۴۱۳- «وعن أبي ذَرٍّ س، قال: قال النبيُّ ص: «يقولُ اللَّهُ : مَنْ جاءَ بِالحَسَنَةِ، فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِـها أَوْ أَزْيَدُ، ومَنْ جاءَ بِالسَّيِّئَةِ، فَجَزَاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُهَا أَوْ أَغْفِرُ. وَمَنْ تَقَرَّبَ مِنِّي شِبْراً، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ ذِرَاعاً، ومنْ تَقَرَّبَ مِنِّي ذرَاعاً، تَقَرَّبْتُ مِنْهُ باعاً، وَمَنْ أَتاني يمشي، أَتَيْتُهُ هَرْولَةً، وَمَنْ لَقِيَني بِقُرَابِ الأَرْضِ خَطِيئَةً لاَ يُشْرِكُ بِي شَيْئاً، لَقِيتُهُ بمثْلِها مغْفِرَةً»» رواه مسلم.

معنى الـحديث: «مَنْ تَقَرَّبَ» إِلَيَّ بِطاعَتي «تَقَرَّبْتُ» إِلَيْهِ بِرحْمَتي، وإِنْ زَادَ زِدْتُ، «فَإِنْ أَتاني يَمشي» وَأَسْرَعَ في طاعَتي «أَتَيْتُه هَرْوَلَةً» أَيْ: صَبَبتُ علَيْهِ الرَّحْمَة، وَسَبَقْتهُ بـها، ولَمْ أُحْوِجْهُ إِلى الـمَشْيِ الْكَثِيرِ في الوُصُولِ إِلى الـمَقْصُودِ، «وَقُرَابُ الأَرْضِ» بضمِّ القافِ ويُقال بكسرها، والضمّ أَصحّ، وأَشهر، ومعناه: ما يُقارِبُ مِلأَها، والله أعلم.

۴۱۳. «از ابوذر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خدای می‌فرماید: هر کس کار نیکی بکند، ده برابر آن پاداش نیک می‌یابد یا پاداشش را بیشتر می‌کنم و هر کس عمل بدی انجام دهد، جزای آن یک بدی مانند آن است یا این که او را می‌بخشم، و هر کس یک وجب به من نزدیک شود، من یک ذراع (نیم متر) به او نزدیک می‌شوم و کسی که به اندازه‌ی ذراعی به من نزدیک گردد، من به اندازه‌ی فاصله‌ی دو دست باز و کشیده به او نزدیک می‌شوم، و هر کس با راه رفتن به‌سوی من بیاید، با قدم‌های بلند به‌سوی او می‌روم و هر کس با وجود داشتن مقدار ظرفیت زمین، گناه، در حالی با من ملاقات کند که به من شرکی نورزد، من به همان میزان مغفرت (به اندازه‌ی ظرفیت زمین)، او را ملاقات می‌کنم»» [۴۷۱].

معنی حدیث آن است که: هر کس به وسیله‌ی طاعت به من تقرب جوید، من به رحمت خود به او نزدیک می‌شوم و هر چه در طاعتش بیافزاید، من در رحمتم می‌افزایم؛ چنانچه اگر با راه رفتن به‌سوی من بیاید و در اطاعت من، سرعت و سبقت بورزد، من با قدم‌های بلند به‌سوی او می‌روم، یعنی رحمت خود را بر او فرو می‌ریزم و با رحمت خود، بر او پیشی می‌گیرم و در رسیدن به هدف [ ـ که رضایت و قرب من است ـ ] او را نیازمند زحمت و راه رفتن زیاد نمی‌سازم.

۴۱۴- «وعن جابر س، قال: جَاءَ أَعْرَابِيٌّ إِلى النبيِّ صفقال: يا رَسُولَ اللَّهِ، ما المُوجِبَتانِ؟ فَقَالَ: «مَنْ مَات لاَ يُشرِكُ بِاللَّه شَيْئاً دخَلَ الجَنَّةَ، وَمَنْ ماتَ يُشْرِكُ بِهِ شَيْئاً، دَخَلَ النَّارَ»» رواه مُسلم.

۴۱۴. «از جابر سروایت شده است که گفت: شخصی اعرابی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! دو موجبه (آن دو چیزی که بهشت یا جهنم را واجب می‌کند) چیست؟ پیامبر صفرمودند: «هر کس در حالی بمیرد که چیزی را شریک خدا قرار ندهد، داخل بهشت می‌شود و هر کس با شرک از دنیا برود، داخل دوزخ می‌شود»» [۴۷۲].

۴۱۵- «وَعن أَنسٍ س، أَنَّ النَّبِيِّ ص، وَمُعَاذٌ ردِيفُهُ عَلى الرَّحْلِ قَالَ: «يا مُعاذُ» قال: لَبيَّيْكَ يا رسُولَ اللَّهِ وَسَعْدَيْكَ، قالَ: «يا مُعَاذُ» قالَ: لَبَّيكَ يارَسُول اللَّهِ وَسَعْديْكَ. قالَ: «يَا مُعاذُ» قال: لَبَّيْكَ يا رَسُولَ اللَّهِ وَسَعْديكَ ثلاثاً، قالَ: «ما مِن عَبدٍ يَشْهَدُ أَنْ لاَ إِله إِلاَّ اللَّهُ، وَأَنَّ مُحَمدا عَبْدُهُ ورَسُولُهُ صِدْقاً مِنْ قَلْبِهِ إِلاَّ حَرَّمَهُ اللَّهُ على النَّارِ» قالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَفَلاَ أُخْبِرُ بِها النَّاسَ فيستبشروا؟ قال: «إِذاً يَتَّكلُوا» فَأَخْبرَ بها مُعَـاذٌ عِنْد مَوْتِهِ تَأَثُّماً»» متفقٌ عليه.

وقوله: «تَأَثمـاً» أَيْ: خَوْفاً مِنَ الإِثمِ في كَتْمِ هذا العِلْمِ.

۴۱۵. «از انس سروایت شده است که گفت: پیامبر صبه معاذ ـ در حالی که بر ترک راحله‌ی او سوار بود ـ فرمودند: «ای معاذ!» گفت: بله، ای رسول خدا! در خدمتم و گوش به فرمانم؛ آن‌گاه پبامبر صفرمودند: «هر بنده‌ای که از روی صداقت قلب، شهادت بدهد که تنها الله معبود است و محمد صبنده و فرستاده‌ی اوست، خداوند بدن او را بر آتش حرام می‌گرداند»، معاذ سگفت: ای رسول خدا! آیا این خبر را به مردم نرسانم تا خوشحال شوند؟ فرمودند: «آن‌گاه بر آن تکیه و توکل می‌کنند (و از عبادت باز می‌ایسند)، و معاذ ستنها هنگام مرگش آن را به مردم گفت که مبادا به علت پنهان کردن آن گناهکار شود»» [۴۷۳].

۴۱۶- «وعنْ أبي هريرة أَوْ أبي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ ب: شَك الرَّاوِي، وَلاَ يَضُرُّ الشَّكُّ في عَينِ الصَّحابي، لأَنهم كُلُّهُمْ عُدُولٌ، قال: لـما كان يَوْمُ غَزْوَةِ تَبُوكَ، أَصابَ الناسَ مَجَاعَةٌ، فَقالُوا: يا رَسُولَ اللَّهِ لَوْ أَذِنْتَ لَنا فَنَحَرْنَا نَواضِحَنا، فَأَكلْنَا وَادَّهَنَّا؟ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «افْعَلُوا» فَجَاءَ عُمَرُ س، فقالَ: يا رَسولَ اللَّهِ إِنْ فَعَلْتَ قَلَّ الظَّهْرُ، وَلَكِنْ ادْعُهُمْ بفَضْلِ أَزْوَادِهِمْ، ثُمَّ ادْعُ اللَّهِ لَهُمْ عَلَيْهَا بِالبَرَكَةِ لَعَلَّ اللَّه أَنْ يَجْعَلَ في ذلكَ البَرَكَةَ. فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «نَعَمْ» فَدَعَا بِنِطْعٍ فَبَسَطهُ، ثُمَّ دَعَا بِفَضْلِ أَزَاوَدِهِمْ، فَجعلَ الرَّجُلُ يجيءُ بِكَفِّ ذُرَةٍ ويجيءُ الآخَرُ بِكَفِّ تَمْرٍ، ويجيءُ الآخَرُ بِكِسرَةٍ حَتى اجْتَمَعَ عَلى النِّطْعِ مِنْ ذَلِكَ شَيءٌ يَسِيرٌ، فَدَعَا رسُولُ اللَّهِ صبِالبَرَكَةِ، ثُمَّ قالَ «خُذُوا في أَوْعِيَتِكُمْ، فَأَخَذُوا في أَوْعِيَتِهِمْ حتى ما تركُوا في العَسْكَرِ وِعاء إِلاَّ مَلأوهُ، وأَكَلُوا حَتَّى شَبعُوا وَفَضَلَ فَضْلَةٌ، فقالَ رَسُولُ ص: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ لاَ يَلْقَى اللَّه بهما عَبْدٌ غَيْرُ شاكٍّ، فَيُحْجبَ عَنِ الجَنَّةِ»» رواهُ مسلم.

۴۱۶. «از ابوهریره یا ابوسعید خدری بـ راوی، در اسم صحابی شک کرده و شک در صحابه ضرر ندارد زیرا همه‌ی آنها عادل بوده‌اند ـ روایت شده است که گفت: در «غزوه‌ی تبوک» مردم دچار گرسنگی شدند و به پیامبر صگفتند: ای رسول خدا! کاش به ما اجازه می‌دادی که شترهای خود را که به وسیله‌ی حمل آبند، سر ببریم و بخوریم و از پیه‌ی آنها روغن بگیریم، پیامبر صفرمودند: «چنین کنید» که حضرت عمر سآمد و گفت: ای رسول خدا! اگر چنین کنی، مرکب وسیله‌ی نقلیه کم می‌شود، بنابراین، این دستور را صادر نفرما، ولی آنها را فرا خوان و بفرما که باقی مانده‌ی توشه‌هایشان را بیاورند و سپس به درگاه خدا دعا کن که برکت در آن بیفتد که امید است خداوند چنان کند، پیامبر صفرمودند: «بله، باشد»، و یک سفره‌ی چرمی خواستند و آن را پهن کردند و باقی‌مانده‌های توشه‌هایشان را طلبیدند، مردم شروع کردند و هر کس چیزی می‌آورد، مردی، یک مشت ذرت و دیگری، یک مشت خرما و یکی، پاره نانی می‌آورد تا این که از (غذاهای باقی‌مانده) مقداری کم (غذا) فراهم شد و پیامبر صدعای برکت نمودند و سپس فرمودند: «در ظرف‌های خود (از این غذا) بریزید!» پس صحابه، از آن در ظرف‌ها ریختند تا آن که ظرفی در لشکر نماند، مگر این که آن را پر کردند و از آن خوردند تا سیر شدند و قسمتی از آن باقی ماند؛ آن‌گاه پیامبر صفرمودند: «شهادت می‌دهم که هیچ معبودی نیست، جز الله و شهادت می‌دهم که من فرستاده‌ی خدا هستم، و هیچ بنده‌ای نیست که با (گفتن) آنها و (ایمان) بدون شک به آنها، خدا را ملاقات کند و (با این حال) از بهشت منع شود» [۴۷۴].

۴۱۷- «وَعَنْ عِتْبَانَ بنِ مالكٍ س، وهو مِمَّنْ شَهِدَ بَدْراً، قال: كُنْتُ أُصَلِّي لِقَوْمي بَني سالمٍ، وَكَانَ يَحُولُ بَيْني وَبينهُم وادٍ إِذَا جاءَتِ الأَمطارُ، فَيَشُقُّ عَليَّ اجْتِيَازُهُ قِبَلَ مَسْجِدِهِمْ، فَجئْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص، فقلتُ له: إِنِّي أَنْكَرْتُ بَصَرِي، وَإِنَّ الوَادِيَ الَّذِي بيْني وَبَيْنَ قَوْمي يسِيلُ إِذَا جَاءَت الأَمْطارُ، فَيَشُقُّ عَليَّ اجْتِيازُهُ، فَوَدِدْتُ أَنَّكَ تَأْتي، فَتُصَليِّ في بَيْتي مَكاناً أَتَّخِذُهُ مُصَلًّى، فقال رسُول اللَّهِ ص: «سأَفْعَلُ» فَغَدا عليَّ رَسُولُ اللَّهِ، وَأَبُو بَكْرٍ س، بَعْدَ ما اشْتَدَّ النَّهَارُ، وَاسْتَأْذَنَ رسُولُ اللَّهِ ص، فَأَذِنْتُ لهُ، فَلَمْ يَجْلِسْ حتى قالَ: «أَيْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّيَ مِنْ بَيْتِكَ؟» فَأَشَرْتُ لهُ إِلى المَكَانِ الَّذِي أُحبُّ أَنْ يُصَلِّيَ فيه، فَقَامَ رَسُولُ اللَّه ص، فَكَبَّرَ وَصَفَفْنَا وَراءَهُ، فَصَلَّى رَكَعَتَيْن، ثُمَّ سَلَّمَ وَسَلَّمْنَا حِينَ سَلَّمَ، فَحَبَسْتُهُ علَى خَزيرة تُصْنَعُ لَهُ، فَسَمِعَ أَهْلُ الدَّارِ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صفي بَيْتي، فَثَابَ رِجَالٌ منهمْ حتَّى كَثُرَ الرِّجَالُ في البَيْتِ، فَقَالَ رَجُلٌ: مَا فَعَلَ مَالِكٌ لا أَرَاهُ، فَقَالَ رَجُلٌ: ذلك مُنَافِقٌ لاَ يُحِبُّ اللَّه ورَسُولَهُ، فقالَ رَسُولُ اللَّهِ ص«لاَ تَقُلْ ذَلِكَ أَلاَ تَراهُ قالَ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ تَعالى؟،». فَقَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، أَمَّا نَحْنُ فَوَاللَّهِ ما نَرَى وُدَّهُ، وَلاَ حَديثَهُ إِلاَّ إِلى المُنَافِقينَ، فقالَ رسولُ اللَّه ص: «فَإِنَّ اللَّه قَدْ حَرَّمَ على النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ يَبْتَغِي بِذَلِكَ وَجْه اللَّهِ»» متفقٌ عليه.

و «عِتْبَانِ» بكسر العين الـمهملة، وإِسكان التاءِ الـمُثَنَّاةِ فَوْقُ وبَعْدهَا باءٌ مُوَحَّدَةٌ. و «الخَزِيرَةُ» بالـخاءِ الـمُعْجمةِ، وَالزَّاي: هِي دقِيقٌ يُطْبَخُ بِشَحْمٍ وقوله: «ثابَ رِجالٌ» بالثَّاءِ الـمِثَلَّثَةِ، أَيْ: جَاءوا وَاجْتَمعُوا.

۴۱۷. «از عتبان‌بن مالک سـ که از شرکت‌کنندگان غزوه‌ی بدر بود ـ روایت شده است که گفت: من برای قوم خود «بنی‌سالم» امامت می‌کردم و در وقتی که باران می‌آمد (سیلاب) دره‌ای در بین من و ایشان حائل و گذشتن من از آن به طرف مسجد ایشان، سخت می‌شد، پس به خدمت پیامبر صآمدم و گفتم: من چشمم ضعیف است و دره‌ای را که میان من و طایفه‌ام حائل است، هنگام باران، سیل فرا می‌گیرد و عبور از آن برای من دشوار می‌شود؛ دوست دارم که تشریف بیاوری و در یک جای منزل من نماز بخوانی، تا آن را جای نماز قرار دهم؛ پیامبر صفرمودند: «به زودی چنان می‌کنم»؛ ظهر فردای آن روز، پیامبر صو ابوبکر ستشریف آوردند و پیامبر صاجازه‌ی ورود خواست، به او اجازه‌ی ورود دادم و قبل از نشستن فرمودند: «دوست داری در کجای خانه‌ات نماز بخوانم؟» و من به جایی که دوست داشتم در آن نماز بخواند، اشاره کردم و پیامبر صبه نماز ایستاد و الله اکبر گفت و ما پشت سر او به صف ایستادیم و دو رکعت نماز خواند و سلام داد و ما نیز در وقت سلام ایشان، سلام دادیم و آن‌گاه ایشان را برای صرف خزیره [۴۷۵]که برایشان پخته شود، نگه داشتیم، اهل محل شنیدند که پیامبر صمهمان من است و عده‌ی زیادی از مردانشان در آنجا گرد آمدند و مردی گفت: چرا مالک [۴۷۶]را در این جمع نمی‌بینم؟ و دیگری گفت: او منافق است و خدا و رسول او را دوست ندارد؛ پیامبر صفرمودند: «چنین مگو! مگر نمی‌دانی که او «لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ»گفته و از گفتن آن کلمه تنها رضای خدا را خواسته است؟!» آن مرد گفت: خدا و رسول او داناترند، ولی به خدا سوگند، ما محبت و سخن او را تنها نسبت به منافقان مشاهده کرده‌ایم، پیامبر صفرمودند: «اما خداوند دوزخ را بر کسی که بگوید لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ و منظورش از آن رضای خدا باشد، حرام کرده است»» [۴۷۷].

۴۱۸- «وعن عمرَ بنِ الخطاب س، قال: قَدِمَ رسُولُ اللَّهِ صبِسَبْي فَإِذَا امْرَأَةٌ مِنَ السَّبْي تَسْعَى، إِذْ وَجَدتْ صبيًّا في السبْي أَخَذَتْهُ فَأَلْزَقَتْهُ بِبَطْنِها، فَأَرْضَعَتْهُ، فقال رسُولُ اللَّه ص: «أَتُرَوْنَ هَذِهِ المَرْأَةَ طارِحَةً وَلَدَهَا في النَّارِ؟ قُلْنَا: لاَ وَاللَّهِ. فَقَالَ: «للَّهُ أَرْحمُ بِعِبادِهِ مِنْ هَذِهِ بِولَدِهَا»» متفقٌ عليه.

۴۱۸. «از حضرت عمر بن خطاب سروایت شده است که گفت: پیامبر صبر عده‌ای اسیر زن و کودک گذشتند، ناگهان زنی از اسرا به سبب آن که کودکی را در میان اسیران دید، (به سوی او) دوید، او را گرفت و به سینه‌اش چسباند و به او شیر داد؛ پیامبر صخطاب به حاضران فرمودند: «آیا فکر می‌کنید که این زن فرزند خود را در آتش بیندازد؟!» گفتیم: خیر، به خدا سوگند، پیامبر صفرمودند: «خداوند نسبت به بندگان خود، از این زن نسبت به کودکش هم مهربان‌تر است»» [۴۷۸].

۴۱۹- «وعن أبي هريرة س، قال: قال رسُولُ اللَّهِ ص: «لـما خَلَقَ اللَّهُ الخَلْقَ، كَتَبَ في كِتَابٍ، فَهُوَ عِنْدَهُ فَوْقَ العَرْشِ: إِنَّ رَحْمتي تَغْلِبُ غَضَبِي»».

وفي روايةٍ: «غَلَبَتْ غَضَبِي»وفي روايةٍ «سَبَقَتْ غَضَبِي» متفقٌ عليه.

۴۱۹. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: وقتی که خداوند دستگاه آفرینش را آفرید، در کتابی که بر عرش و نزد خود او بود نوشت: «رحمت من بر خشم من غالب است»» [۴۷۹].

در روایتی دیگر آمده است: «رحمتم بر خشمم غلبه کرد و سبقت گرفت».

۴۲۰- وعنه قال: «سمِعْتُ رسُولَ اللَّهِ صيقول: جَعَلَ اللَّهُ الرَّحْمَةَ مائَةَ جُزْءٍ، فَأَمْسَكَ عِنْدَهُ تِسْعَةً وتِسْعِينَ، وَأَنْزَلَ في الأَرْضِ جُزْءَا واحِداً، فَمِنْ ذَلِكَ الجُزْءِ يَتَراحمُ الخَلائِقُ حَتَّى تَرْفَعَ الدَّابَّةُ حَافِرَهَا عَنْ ولَدِهَا خَشْيَةَ أَنْ تُصِيبَهُ.

وفي روايةٍ: «إِنَّ للَّهِ تَعَالى مائَةَ رَحْمَةٍ أَنْزَلَ مِنْهَا رَحْمَةً وَاحِدَةً بَيْنَ الجِنِّ والإِنْسِ وَالبَهَائمِ وَالهَوامِّ، فَبهَا يَتَعاطَفُونَ، وبها يَتَراحَمُونَ، وَبها تَعْطِفُ الوَحْشُ عَلى وَلَدهَا، وَأَخَّرَ اللَّهُ تَعالى تِسْعاً وتِسْعِينَ رَحْمَةً يَرْحَمُ بها عِبَادهُ يَوْمَ القِيَامَةِ»» متفقٌ عليه.

ورواهُ مسلم أَيضاً من روايةِ «سَلْمَانَ الفَارِسيِّ س، قال: قال رسُولُ اللَّه ص: «إِنَّ للَّهِ تَعَالَى ماِئَةَ رَحْمَةٍ فَمِنْها رَحْمَةٌ يَتَراحَمُ بها الخَلْقُ بَيْنَهُمْ، وَتِسْع وَتِسْعُونَ لِيَوْم القِيامَةِ».

وفي رواية «إِنَّ اللَّه تعالى خَلَقَ يَومَ خَلَقَ السَّمَواتِ والأَرْضَ مِائَةَ رَحْمَةٍ كُلُّ رَحْمَةٍ طِبَاقُ مَا بَيْنَ السَّمَاءِ إِلى الأَرْضِ، فَجَعَلَ مِنها في الأَرْضِ رَحْمَةً فَبِها تَعْطِفُ الوَالِدَةُ عَلَى وَلَدِهَا وَالْوحْشُ وَالطَّيْرُ بَعْضُها عَلَى بَعْضٍ فَإِذا كانَ يَوْمُ القِيامَةِ، أَكْمَلَها بهِذِهِ الرَّحْمَةِ»».

۴۲۰. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال رحمت خود را به صد جزء تقسیم کرد؛ نود و نه جزء آن را نزد خود نگه داشت و یک جزء (باقی‌ مانده) را بر زمین نازل فرمود و به سبب همین جزء است که مخلوقات به هم رحم می‌کنند تا درجه‌ای که جانور سم خود را بلند می‌کند که مبادا به بچه‌اش ضربه‌ای بزند».

در روایتی دیگر آمده است: «خداوند متعال صد رحمت دارد که یک رحمت آن را بین انس و جن و جانوران و حشرات نازل کرده است که با آن است که به همدیگر توجه و رحم می‌کنند، و وحشی بر بچه‌اش عطوفت می‌ورزد و نود و نه جزء دیگر را به تأخیر انداخته است و در روز قیامت با آن بر بندگان خود رحم می‌کند».

و نیز در روایت مسلم از «سلمان فارسی» سآمده است که گفت: پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال صد رحمت دارد و از آن جمله رحمتی است که مردم بین خودشان معمول می‌دارند و به همدیگر رحم و عطوفت می‌ورزند و نود و نه جزء دیگر آن برای روز قیامت است» [۴۸۰].

در روایتی دیگر آمده است: «خداوند در روز آفرینش آسمان‌ها و زمین، صد رحمت آفرید که هر رحمتی به فاصله‌ی زمین و آسمان است و از آنها رحمتی را در زمین قرار داد که به وسیله‌ی آن است که مادر بر فرزند خود و وحشی و طیور، بر همدیگر عطوفت و مهر می‌ورزند، و چون قیامت فرا رسد، با این یک رحمت زمین، آن صد رحمت را کامل می‌نماید»».

۴۲۱- «وعنه عن النَّبِيِّ ص، فِيمَا يَحكِى عَن ربِّهِ، تَبَارَكَ وَتَعَالى، قال: «أَذنَب عبْدٌ ذَنباً، فقالَ: اللَّهُمَّ اغفِرْ لي ذَنبي، فقال اللَّهُ تَبَارَكَ وَتَعالى: أَذَنَبَ عبدِي ذنباً، فَعلِم أَنَّ لَهُ ربًّا يَغْفِرُ الذَّنْبَ، وَيأْخُذُ بِالذَّنبِ، ثُمَّ عَادَ فَأَذَنَبَ، فقال: أَيْ ربِّ اغفِرْ لي ذنبي، فقال تبارك وتعالى: أَذنبَ عبدِي ذَنباً، فَعَلَمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغفِرُ الذَّنبَ، وَيَأخُذُ بِالذنْبِ، ثُمَّ عَادَ فَأَذنَبَ، فقال: أَي رَبِّ اغفِرْ لي ذَنبي، فقال تَبَارَكَ وَتَعَالى: أَذنَبَ عَبدِي ذَنباً، فعَلِمَ أَنَّ لَهُ رَبًّا يَغْفِرُ الذَّنبَ، وَيأْخُذُ بِالذَّنبِ، قدَ غَفَرْتُ لِعبدي.. فَلْيَفعَلْ ما شَاءَ»» متفقٌ عليه.

وقـوله تعالى: «فَلْيَفْعلْ ما شَاءَ» أَي: مَا دَامَ يَفْعَلُ هَكَذا، يُذْنِبُ وَيتُوبُ أَغْفِرُ لَهُ، فإِنَّ التَّوبَةَ تَـهِدِمُ ما قَبْلَهَا.

۴۲۱. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صدر جمله‌ی آنچه از پروردگار خود حکایت می‌کردند، فرمودند: «یکی از بندگان، گناهی انجام داد و گفت: خداوندا! گناه مرا بیامرز و خداوند فرمود: «بنده‌ی من گناهی کرد و دانست که خدایی دارد که گناهان را می‌بخشد و در مقابل گناه مجازات می‌کند»؛ مرد، بار دیگر به گناه بازگشت و گناه دیگری انجام داد و گفت: خداوندا! گناه مرا بیامرز و خداوند فرمود: «بنده‌ی من گناهی کرد و دانست که خدایی دارد که گناهان را می‌بخشد و در مقابل گناه مجازات می‌کند»؛ سپس به گناه دیگری بازگشت و گفت: خداوندا! گناه مرا بیامرز و خداوند فرمود: «بنده‌ی من گناهی کرد و دانست که خدایی دارد که گناهان را می‌بخشد و در مقابل گناه مجازات می‌کند؛ اینک بنده‌ام را بخشیدم، هر چه می‌خواهد، بکند»» [۴۸۱].

«هرچه می‌خواهد، بکند» یعنی: تا زمانی که چنین می‌کند ـ مرتکب گناه می‌شود و سپس توبه و طلب آمرزش می‌نماید ـ او را می‌آمرزم، زیرا توبه (گناهان) قبل از خود را ویران می‌سازد».

۴۲۲- وعنه قال: «قال رسول اللَّه ص: «وَالَّذِي نَفْسي بِيَدِهِ لَوْ لَمْ تُذنِبُوا، لَذَهَبَ اللَّهُ بِكُمْ، وَجَاءَ بِقوم يُذْنِبُونَ، فَيَسْتَغْفِرُونَ اللَّه تعالى، فيَغْفرُ لَهُمْ»» رواه مسلم.

۴۲۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «سوگند به کسی که روح من در دست قدرت اوست، اگر شما گناه نمی‌کردید، خداوند شما را از میان بر می‌داشت و مردمی دیگر می‌آورد که گناه کنند و از خداوند طلب آمرزش نمایند تا آن‌گاه، خداوند آنها را بیامرزد»» [۴۸۲].

۴۲۳- «وعن أبي أَيُّوبَ خَالِدِ بنِ زيد سقال: سمعتُ رسول اللَّه صيقول: «لَوْلا أَنَّكُمْ تُذنبُونَ، لخَلَقَ اللَّهُ خَلقاً يُذنِبونَ، فَيَسْتَغْفِرُونَ، فَيَغْفِرُ لَهُمْ»» رواه مسلم.

۴۲۳. «از ابوایوب خالد بن زید سروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که می‌فرمود: «اگر شما گناه نمی‌کردید، حتماً خداوند آفریدگان دیگری پدید می‌آورد که گناه کنند و طلب آمرزش نمایند و آن‌گاه خداوند آنها را بیامرزد»» [۴۸۳].

۴۲۴- «وعن أبي هريرة س، قال: كُنَّا قُعوداً مَع رسول اللَّه ص، مَعَنا أَبُو بكْر وَعُمَرُ، بفي نَفَرٍ، فَقَامَ رسول اللَّه صمِنْ بَيْن أَظْهُرنَا، فَأَبْطَأَ عَلَيْنَا، فَخَشَينا أَنْ يُقْتَطَعَ دُونَنَا، فَفَزَعْنا، فَقُمْنَا، فَكُنْتُ أَوَّلَ مَنْ فَزعَ، فَخَرجتُ أَبْتَغِي رسول اللَّه ص، حَتَّى أَتَيتُ حَائِطاً لِلأَنْصَارِ وَذَكَرَ الحديث بطُوله إِلى قوله: فقال رسول اللَّه ص: «اذْهَبْ فَمَنْ لَقِيتَ وَرَاءَ هَذَا الحَائِطِ يَشْهَدُ أَنْ لا إِلَه إلاَّ اللَّه، مُسْتَيقِناً بهَا قَلَبُهُ فَبَشِّرْهُ بِالجَنَّةِ»» رواه مسلم.

۴۲۴. «از ابوهریره سروایت شده است که گفت: ما با پیامبر صهمراه با ابوبکر و عمر بو گروهی کمتر از ده نفر، نشسته بودیم. پیامبر صاز میان ما برخاست و بیرون رفت و در راه بازگشت تأخیر فرمود، ما ترسیدیم که مبادا برایشان مسأله‌ای پیش آمده (و پیش ما باز نگردد)، این بود که بی‌تاب شدیم و برخاستیم، من اولین کسی بودم که بی‌قرار شدم و ترسیدم و بلافاصله بیرون رفتم و ایشان را جستجو کردم تا به دیوار خانه‌ی یکی از انصار رسیدم... ـ ابوهریره، حدیث را با طول آن ذکر می‌کند تا آنجا که می‌گوید: پیامبر صفرمودند: «برو و هر کس را در پشت این دیوار دیدی که شهادت می‌دهد: هیچ مبعودی جز ذات‌الله نیست، و قلبش به آن یقین دارد، او را به بهشت مژده بده!»» [۴۸۴].

۴۲۵- «وعن عبد اللَّه بن عَمْرو بن العاص ب، أَن النَّبِيَّ صتَلا قَوَل اللَّهِ في إِبراهِيمَ ص: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُۥ مِنِّي[إبراهیم: ۳۶]، وَقَوْلَ عيسى ص: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨[المائدة: ۱۱۸] ، فَرَفَعَ يَدَيْه وقال «اللَّهُمَّ أُمَّتِي أُمَّتِي» وَبَكَى، فقال اللَّه : «يا جبريلُ اذْهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ وَرَبُّكَ أَعْلَمُ،فسلْهُ مَا يُبكِيهِ؟» فَأَتَاهُ جبرِيلُ فَأَخبَرَهُ رسولُ اللَّه صبِمَا قال:وَهُو أَعْلَمُ، فقال اللَّهُ تعالى: ﴿يا جِبريلُ اذهَبْ إِلى مُحَمَّدٍ فَقُلْ: إِنَّا سَنُرضِيكَ في أُمَّتِكَ وَلا نَسُوؤُكَرواه مسلم.

۴۲۵. «از عبدالله بن عمر بن عاص بروایت شده است که گفت: پیامبر صفرموده‌ی خدا را در باره‌ی دعای ابراهیم ÷ و نیز فرموده‌ی عیسی ÷ را تلاوت فرمودند:

﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضۡلَلۡنَ كَثِيرٗا مِّنَ ٱلنَّاسِۖ فَمَن تَبِعَنِي فَإِنَّهُ[إبراهیم: ۳۶].

«پروردگارا! این بت‌ها بسیاری از مردم را گمراه ساخته‌اند، پس هر کس از من پیروی کند، او از من است».

و نیز فرموده‌ی عیسی ÷ را تلاوت فرمودند:

﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُكَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّكَ أَنتَ ٱلۡعَزِيزُ ٱلۡحَكِيمُ١١٨[المائدة: ۱۱۸].

«اگر آنان را مجازات کنی، بندگان تو هستند و اگر از ایشان گذشت نمایی، تو چیره و توانا و حکیمی».

آن‌گاه دو دستش را بلند کرد و گفت: «خدایا! امتم! امتم!» و گریه کرد؛ خداوندفرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد صبرو و از او سؤال کن که: چه چیز او را به گریه واداشته است؟» و جبرئیل نزد ایشان آمد و پیامبر صآنچه را گفته بود، به اطلاع او رساند و او داناتر است و سپس خداوند متعال فرمود: «ای جبرئیل! نزد محمد صبرو و بگو: ما رضایت تو را در باره‌ی امتت فراهم و خشنودت می‌نماییم و تو را پریشان و غمگین نمی‌کنیم»» [۴۸۵].

۴۲۶- «وعن مُعَاذِ بنِ جَبَلٍ س، قال كُنتُ رِدْفَ النبيِّ صعلى حِمارٍ فقال: «يَا مُعَاذُ هَل تَدري مَا حَقُّ اللَّه عَلى عِبَادِهِ، ومَا حَقُّ الْعِبادِ عَلى اللَّه؟ قلت: اللَهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ. قال: «فَإِنَّ حَقَّ اللَّهِ عَلَى العِبَادِ أَن يَعْبُدُوه، وَلا يُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَحقَّ العِبادِ عَلى اللَّهِ أَنْ لا يُعَدِّبَ مَنْ لا يُشِركُ بِهِ شَيْئاً، فقلت: يا رسولُ اللَّهِ أَفَلا أُبَشِّرُ النَّاسَ؟ قال: «لا تُبَشِّرْهُم فَيَتَّكِلُوا»» متفقٌ عليه.

۴۲۶. «از معاذبن جبل سروایت شده است که گفت: من در تَرکِ پیامبر صبر پشت الاغی سوار بودم که فرمودند: «ای معاذ! آیا می‌‌دانی حق خدا بر بندگان و حق بندگان بر خدا چیست؟» گفتم: خدا و رسول او داناترند، فرمودند: «حق خدا بر بندگان آن است که او را بپرستند و چیزی را برای او شریک نگیرند و حق بندگان بر خدا آن است که کسی را که برای او شریک قایل نشده است، عذاب نکند»، گفتم: ای رسول خدا! آیا به مردم مژده بدهم؟ فرمودند: «نه بشارت ندهید، زیرا بر آن تکیه و توکل می‌کنند (و عمل خیری انجام نمی‌دهند)»» [۴۸۶].

۴۲۷- «وعن البَرَاءِ بنِ عازبٍ ب، عن النَّبِيِّ صقال: «المُسْلِمُ إِذَا سُئِلَ في القَبرِ يَشهَدُ أَن لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّه، وأَنَّ مُحَمَّداً رسولُ اللَّه، فذلك قولهُ تعالى: ﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ[إبراهیم: ۲۷ ]»» متفقٌ عليه.

۴۲۷. «از براء بن عازب بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مسلمان وقتی در قبر مورد سؤال قرار گرفت، شهادت می‌دهد که هیچ معبودی نیست، جز الله و محمد صفرستاده‌ی اوست، و این معنی کلام خداوند متعال است که می‌فرماید:

﴿يُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِي ٱلۡحَيَوٰةِ ٱلدُّنۡيَا وَفِي ٱلۡأٓخِرَةِ[إبراهیم: ۲۷].

«خداوند مؤمنان را به‌خاطر گفتار استوار، هم در این جهان و هم در آن جهان، ثابت و ماندگار می‌دارد».

۴۲۸- «وعن أَنسٍ سعن رسول اللَّه صقال: «إِنَّ الكَافِرَ إِذَا عَمِلَ حَسَنَةً، أُطعِمَ بِهَا طُعمَةً مِنَ الدُّنيَا، وَأَمَّا المُؤمِن، فَإِنَّ اللَّه تعـالى يَدَّخِرُ لَهُ حَسَنَاتِهِ في الآخِرَةِ، وَيُعْقِبُهُ رِزْقاً في الدُّنْيَا عَلى طَاعَتِهِ»».

وفي روايةٍ: «إِنَّ اللَّه لا يَظْلِمُ مُؤْمِناً حَسَنَةً يُعْطَى بِهَا في الدُّنْيَا، وَيُجْزَى بِهَا في الآخِرَة، وَأَمَّا الْكَافِرُ، فَيُطْعَمُ بِحَسَنَاتِ مَا عَمِلَ للَّهِ تعالى، في الدُّنْيَا حَتَّى إِذَا أَفْضَى إِلى الآخِرَة، لَمْ يَكُنْ لَهُ حَسَنَةٌ يُجْزَى بِهَا» رواه مسلم.

۴۲۸. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کافر وقتی کار خوبی انجام دهد، در مقابل آن طعمه‌ای از لذات و طعمه‌های دنیا، به او داده می‌شود، اما مؤمن، خداوند متعال، حسنات او را برای آخرتش ذخیره می‌کند و روزی‌ای در دنیا، در برابر طاعتش، به او عطا می‌فرماید»».

در روایتی دیگر آمده است: «خداوند در هیچ حسنه‌ای به هیچ مؤمنی ظلم نمی‌کند (از پاداش آن کم نمی‌کند)، (زیرا که) به سبب آن، در دنیا، به او عطا و نعمت و در آخرت، پاداش داده می‌شود؛ ولی به کافر، به سبب حسناتی که در دنیا برای خدا انجام داده است، (از لذایذ و بهره‌های دنیا) داده و خورانده می‌شود برای آن که وقتی که به آخرت رفت، حسنه‌ای نداشته باشد که به خاطر آن به او پاداش داده شود» [۴۸۷].

۴۲۹- «وعن جابرٍ سقال: قال رسولُ اللَّهِ ص: «مَثَلُ الصَّلَوَاتِ الخَمْسِ كَمَثَلِ نَهَرٍ جَارٍ غَمْرٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ يَغْتَسِلُ مِنْهُ كُلَّ يَوْمٍ خَمْسَ مَرَّاتٍ»» رواه مسلم.

«الْغَمْرُ» الْكَثِيرُ.

۴۲۹. «از جابر سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مثال نمازهای پنجگانه، مانند رودخانه‌ی جاری پرآب و بزرگی است که در جلوی خانه‌ی یکی از شماست و او هر روز، پنج مرتبه خود را در آن می‌شوید»» [۴۸۸].

۴۳۰- «وعن ابنِ عباسٍ ب، قال: سمعتُ رسولَ اللَّه صيقول: «مَا مِنْ رَجُلٍ مُسلِمٍ يَمُوتُ فَيَقُومُ عَلَى جَنازتِه أَرَبَعُونَ رَجُلاً لا يُشرِكُونَ بِاللَّهِ شَيئاً إِلاَّ شَفَّعَهُمُ اللَّهُ فيه»» رواه مسلم.

۴۳۰. «از ابن‌عباس بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که می‌فرمود: «هیچ مرد مسلمانی نیست که بمیرد و چهل مرد ـ که به خدا شرک نمی‌ورزند ـ بر جنازه‌ی او حاضر شوند، مگر آن که خداوند آنان را شفیع او قرار می‌دهد»» [۴۸۹].

۴۳۱- «وعن ابنِ مسعودٍ س، قال: كُنَّا مَعَ رسولِ اللَّهِ صفي قُبَّةٍ نَحواً مِنْ أَرَبعِينَ، فقال: «أَتَرضَونَ أَنْ تَكُونُوا رُبُعَ أَهْلِ الجَنَّةِ؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «أَتَرضَونَ أَن تَكُونُوا ثُلُثَ أَهْلِ الجَنَّةِ؟» قُلْنَا: نَعَم، قال: «وَالَّذِي نَفسُ مُحَمَّدٍ بِيَدِهِ إِنِّي لأَرجُو أَنْ تَكُونُوا نِصفَ أَهْلِ الجَنَّة، وَذَلِك أَنَّ الجَنَّةَ لا يَدخُلُهَا إِلاَّ نَفسٌ مُسلِمَةٌ، وَمَا أَنتُمْ في أَهْلِ الشِّركِ إِلاَّ كََالشَّعرَةِ البَيَضَاءِ في جلدِ الثَّورِ الأَسودِ، أَوْ كَالشَّعَرَةِ السَّودَاءِ في جلدِ الثَّورِ الأَحْمَرِ»» متفقٌ عليه.

۴۳۱. «از ابن‌مسعود سروایت شده است که گفت: ما حدود چهل نفر در خیمه‌ای، در خدمت پیامبر صبودیم؛ ایشان فرمودند: «آیا راضی می‌شوید که شما (مسلمانان) یک چهارم اهل بهشت باشید؟» گفتیم: بله، فرمودند: «آیا راضی می‌شوید که شما یک‌سوم اهل بهشت باشید؟» عرض کردیم: بله، فرمودند: «سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، امیدوارم که شما نصف اهل بهشت باشید و این بدان دلیل است که جز نفس مسلمان، کسی داخل بهشت نمی‌شود و شما (در تعداد) نسبت به اهل شرک، مانند موی سپید در جلد گاو سیاه، یا موی سیاه در پوست گاو سرخ هستید»» [۴۹۰].

۴۳۲- «وعن أبي موسى الأَشعري س، قال: قال رسولُ اللَّه ص: «إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ دَفَعَ اللَّهُ إِلى كُلِّ مُسْلِمٍ يَهُوديًّا أو نَصْرَانِيّآً فَيَقُولُ: هَذَا فِكَاكُكَ مِنَ النَّارِ».

وفي رواية عنهُ عن النبيِّ صقال: «يَجِيءُ يَوْمَ الْقِيامَةِ نَاسٌ مِنَ المُسْلِمِين بِذُنُوبٍ أَمْثَالِ الجبَالِ يَغفِرُهَا اللَّهُ لـهمُ»» رواه مسلم.

قوله: «دَفَعَ إِلى كُلِّ مُسْلِمٍ يـهودِيًّا أَوْ نَصرانِياً فَيَقُولُ: هَذا فكَاكُكَ مِنَ النَّارِ» معْنَاهُ مَا جَاءَ في حديث أبي هريرة، س: «لِكُلِّ أَحَدٍ مَنزِلٌ في الجَنَّةِ، ومَنزِلٌ في النَّارِ، فالمُؤْمِن إِذَا دَخَلَ الجنَّةَ خَلَفَهُ الكَافِرُ في النَّارِ، لأَنَّهُ مُسْتَحِق لذلكَ بكُفْرِه» وَمَعنى «فكَاكُكَ»: أَنَّكَ كُنْتَ مُعَرَّضاً لِدُخُولِ النَّارِ، وَهَذا فِكَاكُكَ، لأَنَّ اللَّه تعالى قَدَّرَ لِلنَّارِ عدَداً يَمْلَؤُهَا، فإِذا دَخَلَهَا الكُفَّارُ بِذُنُوبِـهمْ وَكُفْرِهِمْ، صَارُوا في مَعنى الفِكَاك لِلمُسلِمِينَ. والله أَعلم.

۴۳۲. «از ابوموسی اشعری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: وقتی که روز قیامت فرا می‌رسد، خداوند به هر مسلمان، یک نفر یهودی یا نصرانی می‌دهد و می‌فرماید: «این بلاگردان و مایه‌ی خلاص تو از آتش دوزخ است»».

در روایتی دیگر از ابوموسی سآمده است: «روز قیامت گروهی از مسلمانان با گناهانی مانند کوه‌ها می‌آیند که خداوند همه‌ی آنها را می‌آمرزد» [۴۹۱].

معنی فرموده‌ی پیامبر صکه: «... خداوند به هر مسلمان یک نفر یهودی یا...» آن است که در حدیثی دیگر به روایت ابوهریره سآمده است که: «برای هر فرد محلی در بهشت و محلی در دوزخ موجود است و مؤمن وقتی که وارد بهشت می‌شود، کافر، جای او را در دوزخ گرفته است، زیرا کافر به‌خاطر کفرش، مستحق جهنم است» و معنای «فِکاکُکَ: بلاگردان و مایه‌ی خلاص تو» این است که تو ـ ای مؤمن! ـ آماده‌ی رفتن به دوزخ شده بودی و این کافر موجب جدایی و خلاص تو از آتش جهنم است، زیرا خداوند متعال، برای جهنم، تعدادی مقرر فرمود که آن را پر می‌کند و وقتی کافران به واسطه‌ی گناهان و کفرشان، وارد دوزخ شدند و حجم آن را پر کردند، در حقیقت مایه‌ی خلاص و نجات مسلمانان از دوزخ گشته‌اند ـ و خداوند آگاه‌تر است.

۴۳۳- «وعن ابن عمَر بقال: سمِعتُ رسولَ اللَّه صيقول: «يُدْنَى المُؤْمِنُ يَومَ القِيَامَةِ مِن رَبِّهِ حتَّى يَضَعَ كَنَفَهُ عَلَيهِ، فَيُقَرِّرَهُ بِذُنُوبِه، فيقولُ: أَتَعرفُ ذنبَ كَذا؟ أَتَعرفُ ذَنبَ كَذَا؟ فيقول: رَبِّ أَعْرِفُ، قال: فَإِنِّي قَد سَتَرتُهَا عَلَيكَ في الدُّنيَا، وَأَنَا أَغْفِرُهَا لَكَ اليَومَ، فَيُعطَى صَحِيفَةَ حسَنَاته»» متفقٌ عليه.

كَنَفُهُ: سَتْرُهُ وَرَحْـمَتُهُ.

۴۳۳. «از ابن عمر بروایت شده است که گفت: از پیامبر صشنیدم که می‌فرمود: «شخص مؤمن در روز قیامت به پروردگارش نزدیک می‌شود تا آنجا که خداوند، پوشش (رحمت و حمایت) خود را بر او می‌گسترد و او را به اقرار به گناهانش وادار می‌کند و می‌فرماید: «آیا فلان گناه و فلان گناه را به یاد داری؟» می‌گوید: خداوندا! می‌دانم و خداوند می‌فرماید: «من در دنیا آنها را برای تو پوشاندم و امروز نیز آنها را برای تو می‌آمرزم» و بعد از آن، نامه‌ی اعمال نیکویش به او عطا می‌شود»» [۴۹۲].

۴۳۴- «وعن ابنِ مسعودٍ سأَنَّ رَجُلاً أَصَابَ مِنَ امْرَأَةٍ قُبْلَة، فَأَتَى النَّبِيَّ صفأَخبره، فأَنزل اللَّهُ تعالى: ﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ۱۱۴] فقال الرجل: أَلي هذا يا رسولَ اللَّه؟ قال: «لجَميعِ أُمَّتي كُلهِمْ»» متفقٌ عليه.

۴۳۴. «از ابن‌مسعود سروایت شده است که گفت: مردی، زنی را بوسید و آن‌گاه به خدمت پیامبر صآمد و ماجرا را به او خبر داد، خداوند متعال این آیه را نازل کرد: [۴۹۳]

﴿وَأَقِمِ ٱلصَّلَوٰةَ طَرَفَيِ ٱلنَّهَارِ وَزُلَفٗا مِّنَ ٱلَّيۡلِۚ إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ يُذۡهِبۡنَ ٱلسَّيِّ‍َٔاتِ[هود: ۱۱۴].

«در دو طرف روز (صبح و ظهر و عصر) و در قسمتی از شب (مغرب و عشا)، (چنان که باید)، نماز را به‌جای آور(ید)؛ بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برد». آن مرد گفت: آیا این آیه تنها برای من است؟ پیامبر صفرمودند: (به طور کلی و) برای عموم امت من است».

۴۳۵- «وعن أَنسٍ س، قال: جَاءَ رَجُلٌ إِلى النبيِّ صفقال: يا رسولَ اللَّهِ أَصَبْتُ حدّاً، فَأَقِمْهُ عَلَيَّ، وَحَضَرتِ الصَّلاةُ فَصَلَّى مَعَ رسول اللَّه صفَلَمَّا قَضَى الصَّلاة قال: يا رسول اللَّهِ إِنِّي أَصَبْتُ حدًّا، فأَقِمْ فيَّ كتَابَ اللَّهِ، قال: «هَلْ حَضَرْتَ مَعَنَا الصَّلاَةَ؟» قال: نَعم: قال «قد غُفِرَ لَكَ»» متفقٌ عليه.

وقوله: «أَصَبْتُ حَدًّا» معناه: مَعْصِيَةً تُوجِبُ التَّعْزير، وَليس الـمُرَادُ الـحَدَّ الشَّرْعِيَّ الْـحقيقيَّ كَحَدِّ الزِّنَا والـخمر وَغَيْرِهـمَـا، فَإِنَّ هَذِهِ الـحُدودَ لا تَسْقُطُ بِالصلاةِ، ولا يجوزُ للإمام تَرْكُهَا.

۴۳۵. «از انس سروایت شده است که گفت: مردی نزد پیامبر صآمد و گفت: ای رسول خدا! حدی بر من واجب شده است، آن را بر من اجرا کن! در همین حال، وقت نماز فرا رسید، او همراه مردم، با پیامبر صنماز خواند و چون نماز را تمام کرد، گفت: ای رسول خدا! من مستحق حد شرعی شده‌ام، دستور خدا را در حق من عملی کن! پیامبر صفرمودند: آیا با ما نماز خواندی؟» گفت: بله، فرمودند: «آمرزیده شده‌ای»» [۴۹۴].

منظور آن مرد که گفت: «حدی بر من واجب شده است» گناهی است که موجب تعزیر شود و منظور از آن، حد حقیقی شرعی، مانند حد زنا، شراب و... نیست، زیرا این حدود با نماز ساقط نمی‌شود و ترک آنها برای امام (حاکم) صحیح نیست.

۴۳۶- وعنه قال: «قال رسول اللَّه ص: «إِنَّ اللَّه لَيَرضي عن الْعَبْدِ أَنْ يَأْكُلَ الأَكلَةَ، فَيحْمَدُهُ عليها، أَوْ يَشْربَ الشَّرْبَةَ، فَيَحْمدُهُ عَليها»» رواه مسلم.

«الأَكْلَةُ» بفتح الـهمزة وهي الـمرَّةُ الواحدةُ مِنَ الأَكلِ كَالْغَدْوةِ والْعَشْوَةِ، والله أعلم.

۴۳۶. «از انس سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند حتماً از آن بنده که وقتی عذایی خورَد، خدا را بر آن شکری گوید، یا وقتی که جرعه‌ای آب می‌نوشد، خدا را بر آن سپاس می‌کند، راضی و خشنود می‌شود»» [۴۹۵].

۴۳۷- «وعن أبي موسى س، عن النبيِّ ص، قال: «إِنَّ اللَّه تعالى، يَبْسُطُ يَدَهُ باللَّيلِ لَيَتُوبَ مُسيِءُ النَّهَارِ، وَيَبْسُطُ يَدهُ بِالنَّهارِ ليَتُوبَ مُسيءُ اللَّيلِ حتى تَطْلُعَ الشمسُ مِنْ مَغْرِبَها»» رواه مسلم.

۴۳۷. «از ابوموسی سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «خداوند متعال شبانه دستش را می‌گشاید تا بنده‌ای که در روز گناه کرده است، توبه کند و در روز، دستش را می‌گشاید، تا گناهکار از گناه شبش توبه کند، و این وضع، تا وقت طلوع خورشید از مغرب، (روز قیامت) ادامه دارد»» [۴۹۶].

۴۳۸- «وعن أبي نجيحٍ عَمرو بن عَبْسَةَ بفتح العين والباءِ السُّلَمِيِّ، سقال: كنتُ وَأَنَا في الجَاهِلِيَّةِ أَظُنُّ أَنَّ النَّاسَ عَلى ضَلالَةٍ، وَأَنَّهُمْ لَيْسُوا على شيءٍ، وَهُمْ يَعْبُدُونَ الأَوْثَانَ، فَسَمِعْتُ بِرَجُلٍ بِمكَّةَ يُخْبِرُ أَخْبَاراً، فَقَعَدْتُ عَلى رَاحِلَتي، فَقَدِمْتُ عَلَيْهِ، فَإِذَا رسولُ اللَّه صمُسْتَخْفِياً جُرَآءُ عليهِ قَوْمُهُ، فَتَلَطَّفْتُ حَتَّى دَخلْتُ عَلَيهِ بِمَكَّة، فَقُلْتُ له: ما أَنَتَ؟ قال: «أَنا نَبي» قلتُ: وما نبي؟ قال: «أَرْسَلِني اللَّه» قلت: وبِأَيِّ شَيْءٍ أَرْسلَكَ؟ قال: «أَرْسَلني بِصِلَةِ الأَرْحامِ، وكسرِ الأَوْثان، وَأَنْ يُوَحَّدَ اللَّه لايُشْرَكُ بِهِ شَيْء» قلت: فَمنْ مَعَكَ عَلى هَذا؟ قال: «حُرٌ وَعَبْدٌ» ومعهُ يوْمَئِذٍ أَبو بكرٍ وبلالٌ ب. قلت: إِنِّي مُتَّبعُكَ، قال إِنَّكَ لَنْ تَستطِيعَ ذلكَ يَوْمَكَ هَذا؛ أَلا تَرى حَالى وحالَ النَّاسِ؟ وَلَكِنِ ارْجعْ إِلى أَهْلِكَ فَإِذا سمعْتَ بِي قد ظَهَرْتُ فَأْتِني» قال فَذهبْتُ إِلى أَهْلي، وَقَدِمَ رسول اللَّه صالمَدينَةَ. وكنتُ في أَهْلي. فَجَعَلْتُ أَتَخَبَّرُ الأَخْبَارَ، وَأَسْأَلُ النَّاسَ حينَ قَدِمَ الـمدينة حَتَّى قَدِمَ نَفرٌ مِنْ أَهْلي الـمدينةَ، فقلتُ: ما فَعَلَ هذا الرَّجُلُ الذي قدِم الـمدينةَ؟ فقالوا: النَّاسُ إِليهِ سِراعٌ وَقَدْ أَرَادَ قَوْمُه قَتْلَهُ، فَلَمْ يَستْطَيِعُوا ذلِكَ، فَقَدِمتُ الـمدينَةَ فَدَخَلتُ عليهِ، فقلتُ: يا رسولَ اللَّه أَتَعرِفُني؟ قال: «نَعم أَنتَ الَّذي لَقيتنَي بمكةَ» قال: فقلتُ: يا رسول اللَّه أَخْبرني عمَّا عَلَّمكَ اللَّه وَأَجْهَلُهُ، أَخبِرنْي عَنِ الصَّلاَةِ؟ قال: «صَلِّ صَلاَةَ الصُّبحِ، ثُمَّ اقْصُرْ عَنِ الصَّلاةِ حَتَّى تَرتفَعِ الشَّمْسُ قِيدَ رُمْحٍ، فَإِنَّهَا تَطْلُعُ حين تطلع بَيْنَ قَرْنَي شَيْطَانٍ، وَحِينئِذٍ يَسْجُدُ لَهَا الكفَّارُ، ثُمَّ صَلِّ، فَإِنَّ الصَّلاَةَ مشهودة محضورة. حتى يستقِلَّ الظِّلُّ بالرُّمحِ، ثُمَّ اقْصُر عن الصَّلاةِ، فإِنه حينئذٍ تُسجَرُ جَهَنَّمُ، فإِذا أَقبلَ الفَيء فصَلِّ، فإِنَّ الصَّلاةَ مَشهودةٌ محضورة حتى تُصَلِّيَ العصرَ ثم اقْصُر عن الصلاةِ حتى تَغْرُبَ الشمسُ، فإِنها تُغرُبُ بين قَرنيْ شيطانٍ، وحينئذٍ يَسْجُدُ لـها الكُفَّارُ».

قال: فقلت: يا نَبِيَّ اللَّه، فالوضوءُ حدّثني عنه؟ فقال: «ما منْكُمْ رجُل يُقَرِّبُ وَضُوءَهُ، فَيَتَمَضْمضُ ويستنْشِقُ فَيَنْتَثِرُ، إِلاَّ خَرَّتْ خطايَا وجههِ وفيهِ وخياشِيمِهِ. ثم إِذا غَسَلَ وجهَهُ كما أَمَرَهُ اللَّه إِلاَّ خرّت خطايا وجهِهِ مِنْ أَطرافِ لحْيَتِهِ مع الـماءِ. ثم يغسِل يديهِ إِلى المِرفَقَينِ إِلاَّ خرّت خطايا يديه من أَنامِلِهِ مع الـماءِ، ثم يَمْسحُ رَأْسَهُ، إِلاَّ خَرَّتْ خَطَايَا رَأْسِهِ من أَطرافِ شَعْرهِ مع الـماءِ، ثم يَغْسِل قَدَمَيهِ إِلى الكَعْبَيْنِ، إلاَّ خَرت خطايا رِجْلَيه من أَنَامِلِهِ مَع الـماءِ، فإِن هو قامَ فصلَّى، فحمِدِ اللَّه تعالى، وأَثْنَى عليهِ وَمجَّدَهُ بالذي هو له أَهل،وَفَرَّغَ قلبه للَّه تعالى. إِلا انصَرَفَ من خطيئَتِهِ كَهَيْئَتِهِ يومَ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ».

فحدّثَ عَمرو بنُ عَبسةَ بهذا الحديثَ أَبَا أُمَامَة صاحِبِ رسولِ اللَّه صفقال له أبو أمامة: يا عَمْروُ بن عَبْسَةَ، انظر ما تقولُ! في مقامٍ واحِدٍ يُعطى هذا الرَّجُلُ؟ فقال عَمْرو: يا أَبَا أُمامةَ. فقد كِبرَتْ سِنِّي، ورَقَّ عَظمِي، وَاقْتَرَبَ أَجَلي، وما بي حَاجة أَنْ أَكذِبَ على اللَّهِ تعالى، ولا على رسول اللَّهِ صلو لم أَسْمَعْهُ من رسول اللَّه صإِلاَّ مَرَّةً أَوْ مَرْتَيْن أو ثلاثاً، حَتَّى عَدَّ سبعَ مَراتٍ، ما حَدَّثتُ أَبداً بِهِ، ولكنِّي سمِعتُهُ أَكثَرَ من ذلك» رواه مسلم.

قوله: «جُرَآءُ عليهِ قومُهُ»: هو بجيمٍ مضمومة وبالـمد على وزنِ عُلمـاء، أَي: جاسِرُونَ مُستَطِيلونَ غيرُ هائِبينَ. هذه الرواية الـمشهورةُ، ورواه الـحُمَيْدِي وغيرهُ: «حِراء» بكسر الـحاءِ الـمهملة. وقال: معناه غِضَابُ ذَوُو غَمٍّ وهمٍّ، قد عيلَ صبرُهُمْ بهِ، حتى أَثَّرَ في أَجسامِهِم، من قوَلِـهم: حَرَىَ جِسمُهُ يَحْرَى، إِذَا نقصَ مِنْ أَلمٍ أَوْ غم ونحوه، والصَّحيحُ أَنَهُ بالـجيمِ.

وقوله ص: «بين قَرنَي شيطانٍ» أَيْ: ناحيتي رأسهِ. والـمرادُ التَّمثِيلُ. معناهُ: أَنه حينئذٍ يَتَحرَّكُ الشَّيطانُ وشيِعتهُ. وَيَتَسَلَّطُونَ.

وقوله: «يُقَرِّبُ وَضُوءَه» معناه: يُحْضِرُ الـمـاءَ الذي يَتَوَضَّأُ بِه. وقوله: «إِلاَّ خَرّتْ خَطاياهُ» هو بالـخاءِ الـمعجمة: أَيْ سقطَت. ورواه بعضُهُم. «جرتْ» بالجيم. والصحيح بالـخاءِ، وهو رواية الـجُمهور.

وقوله: «فَيَنْتَثرُ» أَيْ: يَستَخرجُ ما في أَنفه مِنْ أَذَى، والنَّثرَةُ: طرَفُ الأَنفِ.

۴۳۸. «از ابونجیح عمرو بن عبسه‌ی سُلَمی سروایت شده است که گفت: من وقتی که در زمان جاهلیت بودم، یقین داشتم که مردم در گمراهی هستند و این که آنان بر راهی معقول نیستند که بت‌ها را پرستش می‌کنند تا آن که در باره‌ی مردی در مکه شنیدم که خبرهایی می‌دهد، سوار شترم شدم و به قصد حضور وی، راه افتادم که (خبر یافتم) پیامبر صخود را پنهان کرده است و طایفه‌اش بر او جری و مسلط هستند و به همین سبب، مخفیانه (ایشان را جستجو می‌نمودم) تا بالاخره، در مکه نزد او رفتم و به او گفتم: تو کیستی؟ فرمودند: «پیامبرم»، گفتم: پیامبر چیست؟ فرمودند: «خداوند مرا فرستاده است»، گفتم: برای چه چیزی تو را فرستاده است؟ فرمودند: «مرا فرستاده است برای اقامه‌ی صله‌ی ارحام و شکستن بت‌ها و برای آن‌که خداوند به یکتایی شناخته شود و چیزی شریک او قرار داده نشود، گفتم: و چه کسی بر این عقیده همراه توست؟ فرمودند: «مردی آزاد و بنده‌ای» و در آن روز ابوبکر و بلالم همراه ایشان بودند، گفتم: اینک من نیز پیرو تو هستم، فرمودند: «تو امروز نمی‌توانی این دعوت را بپذیری، مگر حال مرا با مردم نمی‌بینی؟! به‌سوی خانواده‌ات بازگرد و وقتی شنیدی من شهرت و ظهور یافته و دعوتم را آشکار و علنی کرده‌ام، پیش من بیا»، عمرو می‌گوید: به خانه‌ام بازگشتم و (منتظر ماندم تا آن‌که) پیامبر صبه مدینه هجرت فرمودند و در منزل خودم بودم و وقتی که ایشان به مدینه وارد شدند، من به کسب خبر و پرسش از مردم شروع کردم و احوال ایشان را جویا می‌شدم، تا این که چند نفر از اهالی مدینه به شهر ما آمدند، به آنها گفتم: کار این مرد که تازه به مدینه وارد شده است، به کجا رسید؟ گفتند: مردم به‌سوی او شتابانند! و طایفه‌ی او تصمیم داشتند که وی را به قتل برسانند، اما به آن کار موفق نشدند. پس به مدینه آمدم و به حضورش مشرف شدم، و گفتم: ای رسول خدا! آیا مرا می‌شناسی؟ فرمودند: «بله، تو همانی که در مکه نزد من آمدی»، گفتم: ای رسول خدا! از آنچه خداوند تو را آگاه کرده و من آن را نمی‌دانم، مرا مطلع کن و از نماز مرا آگاه کن، فرمودند: «نماز صبح را به‌جای آور و تا طلوع خورشید، از خواندن نماز (سنت) خودداری کن تا این که خورشید به اندازه‌ی یک نیزه بلند شود، زیرا خورشید موقعی که طلوع می‌کند، از میان دو شاخ شیطان بلند می‌شود و در این موقع کافران برای آن سجده می‌کنند، آن‌گاه تا وقتی که سایه‌ی نیزه (یا هر چیز دیگری) به کمترین میزان آن می‌رسد (وقت نیمروز)، نماز (سنت و غیر آن) بخوان، زیرا که نماز (در این موقع) مورد حضور و شهادت فرشتگان است و آن‌گاه، از نماز خواندن دست‌ بردار، زیرا در آن وقت (نیمروز)، سوخت جهنم بیشتر و آتش آن شعله‌ور و داغ‌تر می‌شود و از وقتی که سایه به‌سوی (مشرق) رو می‌کند تا وقتی که نماز عصر را به‌جای می‌آوری، نماز بخوان، زیرا که نماز (در این موقع) مورد حضور و شهادت فرشتگان است و آن‌گاه، از نماز خواندن دست بردار تا وقتی که خورشید غروب می‌کند، زیرا آفتاب وقتی که غروب می‌کند، در میان دو شاخ شیطان غروب می‌کند و در این موقع کافران برای آن سجده می‌کنند»؛ [۴۹۷]عمرو ادامه می‌دهد که گفتم: ای رسول خدا صاز وضو برای من بفرما! پیامبر صفرمودند: «هر کس از شما آب وضویش را تهیه کند و آن‌گاه مضمضه و استنشاق کرده، بینیش را پاک نماید، گناهان صورت و دهان و بینی او با آن آب فرو می‌ریزد و وقتی که صورتش را بر طبق آنچه که خداوند به او دستور داده، شست، خطاهای صورت او با آب وضو از اطراف ریشش فرو می‌ریزد و سپس که دست‌هایش را تا آرنج می‌شوید، خطاهای آنها از میان انگشتانش با آب فرو می‌ریزد و بعداً که سرش را مسح می‌کند، گناهان سرش، با آب از اطراف موهایش، سرازیر می‌شود و بعد که پاهایش را تا دو قوزک می‌شوید، گناهان آنها از خلال انگشتانش با آب پایین می‌آید و اگر صاحب چنین وضویی بلند شد و به نماز ایستاد و حمد و ثنای خدا را انجام داد و او را به عظمتی که لایق اوست، یاد کرد و قلب خود را برای خدا از غیر خدا فارغ و خالی و فقط متوجه او ساخت، همانند حالتش در روزی که مادرش او را به دنیا آورده است، از گناه پاک می‌شود»».

عمروبن عبسه این حدیث را برای «ابوامامه» صحابی پیامبر صباز گفت و ابوامامه به عمرو گفت: ای عمرو! دقت کن که چه می‌گویی! (یعنی) در یک جای واحد (در یک وضو یا یک نماز) همه‌ی این (پاداش و آمرزش‌) ها، به کسی داده می‌شود؟! عمرو گفت: ای ابوامامه! من سنم به پیری رسیده و استخوان‌هایم سست و نرم و مرگم نزدیک شده است و نیاز ندارم که برخداوند متعال و رسول او دروغ ببندم و اگر آن را تنها یک یا دو یا سه بار ـ عمرو هفت بار را هم برشمرد ـ از پیامبر صمی‌شنیدم، هرگز آن را بازگو نمی‌کردم، ولی این حدیث را بیشتر از آن هم از پیامبر صشنیده‌ام [۴۹۸] [۴۹۹].

۴۳۹- «وعن أبي موسى الأشعري س، عن النبي صقال: «إِذا أَرادَ اللَّه تعالى، رحمةَ أُمَّةٍ، قَبضَ نبيَّهَا قَبلَها، فجعلَهُ لـها فَرَطاً وسلَفاً بين يَدَيها، وإذا أرادُ هَلَكةَ أُمَّةٍ ، عذَّبها ونبيُّهَا حَيُّ، فَأَهْلَكَهَا وهوَ حَيُّ ينظُرُ، فَأَقَرَّ عينَهُ بِهلاكها حين كذَّبوهُ وعصَوا أَمْرَهُ»» رواه مسلم.

۴۳۹. «از ابوموسی اشعاری سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هرگاه خداوند بخواهد بر امتی رحم کند، پیامبر آنها را قبل از خودشان از دنیا می‌برد و او را ذخیره‌ی امت خود و جلودار آنها در کسب قربت و پاداش نیکو می‌گرداند و هر گاه نابودی امتی را اراده کند، در حالی که پیامبرشان زنده است و مشاهده می‌کند، آنها را عذاب می‌نماید و از میان می‌برد و وقتی که پیامبرشان را تکذیب و از فرمان او سرپیچی کردند، چشم وی را به هلاک آنان روشن می‌گرداند»» [۵۰۰].

[۴۶۹] امام نووی /در باره‌ی این که شخص با مجرد عقیده، هر عملی که داشته باشد، وارد بهشت می‌شود، گفته است: «یعنی شخص، اگر چنان عقایدی داشته باشد و به آنها مؤمن باشد، نهایتاً به بهشت می‌رود گرچه به خاطر گناهان کبیره‌اش هم عذاب داده شود» ـ ویراستاران. [۴۷۰] متفق علیه است؛ [خ(۳۴۳۵)، م(۲۸)]. [۴۷۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۶۸۷)]. [۴۷۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۳)]. [۴۷۳] متفق علیه است؛ [خ(۱۲۸)، م(۳۲)]. [۴۷۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷)]. [۴۷۵] نوعی خوردنی که با آرد و گوشت و پیه درست می‌کردند. [۴۷۶] منظور مالک بن دخشن ساست که صحابی بود و پیامبر صدر این جا به ایمان وی شهادت داده‌اند ـ ویراستاران. [۴۷۷] متفق علیه است؛ [خ(۴۲۵)، م(۳۳)]. [۴۷۸] متفق علیه است؛ [خ(۵۹۹۹)، م(۲۷۵۴)]. [۴۷۹] متفق علیه است؛ [خ(۷۴۰۴)، م(۲۷۵۱)]. [۴۸۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۵۳)]. [۴۸۱] متفق علیه است؛ [خ(۷۵۰۵)، م(۲۷۵۸)]. [۴۸۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۴۹)]. [۴۸۳] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۴۸)]. [۴۸۴] مسلم روایت کرده است؛ [(۳۱)]. [۴۸۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۰۲)]. [۴۸۶] متفق علیه است؛ [خ(۷۳۷۳) م(۳۰)]. [۴۸۷] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۸۰۸)]. [۴۸۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۶۶۸)]. [۴۸۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۹۴۸)]. [۴۹۰] متفق علیه است؛ [خ(۶۵۲۸)، م(۲۲۱)]. [۴۹۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۶۷)]. [۴۹۲] متفق علیه است؛ [خ(۴۶۸۵)، م(۲۷۶۸)]. [۴۹۳] متفق علیه است؛ [خ(۴۶۸۷)، م(۲۷۶۳)]. [۴۹۴] متفق علیه است؛ [خ(۶۸۲۳)، م(۲۷۶۴)]. [۴۹۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۳۴)]. [این حدیث قبلاً هم به شماره‌ی ۱۴۰، آمده است]. [۴۹۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۷۵۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شماره‌ی ۱۶، آمده است]. [۴۹۷] کسانی که مظاهر طبیعی، مانند ماه و خورشید را می‌پرستیدند، برای عبادت خود، زمانی معلوم در نظر گرفته بودند و خورشیدپرستان، عبادتشان را در وقت طلوع و غروب آفتاب انجام می‌دادند، به همین سبب پیامبر صبرای جدا کردن موحدان از مشرکان و جلوگیری از همزمانی عبادات آنها، از نماز خواندن در آن وقت‌ها نهی فرموده است ـ ویراستاران. [۴۹۸] مسلم روایت کرده است؛ [(۸۳۲)]. [۴۹۹] این‌که پیامبر صمی‌فرماید: «خورشید از میان دو شاخ شیطان طلوع و در آن غروب می‌کند»تمثیل و تشبیه و معنی آن، این است که در آن وقت‌ها (طلوع و غروب) شیطان و پیراوانشف به حرکت درمی‌آیند و بر [امور مردم و زندگی آنان]، تسلط پیدا می‌کنند [و شرایطی که برای نماز لازم است، کامل نمی‌شود]. [۵۰۰] مسلم روایت کرده است؛ [(۲۲۸۸)].