۵۷- باب القناعة والعفاف والاقتصاد في الـمعيشة والإنفاق وذم السؤال من غير ضرورة
باب قناعت و عزت نفس و میانهروی در زندگی و بخشش، و نکوهش گدایی بدون ضرورت
قال الله تعالی:
﴿وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِي ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا﴾[هود: ۶].
«هیچ جنبدهای بر روی زمین نیست، مگر این که روزی او برعهدهی خداست».
وقال تعالی:
﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلَّذِينَ أُحۡصِرُواْ فِي سَبِيلِ ٱللَّهِ لَا يَسۡتَطِيعُونَ ضَرۡبٗا فِي ٱلۡأَرۡضِ يَحۡسَبُهُمُ ٱلۡجَاهِلُ أَغۡنِيَآءَ مِنَ ٱلتَّعَفُّفِ تَعۡرِفُهُم بِسِيمَٰهُمۡ لَا يَسَۡٔلُونَ ٱلنَّاسَ إِلۡحَافٗاۗ﴾[البقرة: ۲۷۳].
«(احسان و صدقه) برای فقرایی است که خود را در راه خدا و جهاد وقف کرده و به تنگنا افتادهاند و نمیتوانند (برای تجارت)، در زمین به مسافرت بپرداند و به خاطر خویشتنداری، شخص نادان میپندارد که اینان دارا و بینیاز هستند و آنان را از روی سیمایشان میشناسی و با اصرار (چیزی) از مردم نمیخواهند».
وقال تعالی:
﴿وَٱلَّذِينَ إِذَآ أَنفَقُواْ لَمۡ يُسۡرِفُواْ وَلَمۡ يَقۡتُرُواْ وَكَانَ بَيۡنَ ذَٰلِكَ قَوَامٗا٦٧﴾[الفرقان: ۶۷].
«کسانی که هنگام خرج کردن (مال برای خود و خانواده و صدقه دادن) نه زیادهروی میکنند و نه سختگیری و بلکه در میان این دو (اسراف و بخل) میانهروی و اعتدال را رعایت میکنند».
وقال تعالی:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِيَعۡبُدُونِ٥٦﴾[الذاریات: ۵۶-۵۷].
«من، جن و انس را جز برای پرستش خود نیافریدهام، من از آنان، نه درخواست رزق و روزی میکنم و نه میخواهم که مرا خوراک دهند».
اما احادیث در این باره، قسمت بیشتر آنها در دو باب گذشته آمد و از آنها که نیامده (احادیث زیر است):
۵۲۲- «عن أبي هُرَيْرَةَ سعن النبي صقال: «لَيس الغِنَي عَن كثْرَةِ العَرضِ، وَلكِنَّ الغنِيَ غِنَي النَّفسِ»» متفقٌ عليه.
«العَرَضُ» بفتح العين والراءِ: هُوَ الـمَـالُ.
۵۲۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «ثروت و بینیازی، از زیادی مال نیست، بلکه ثروت و بینیازی، بینیازی نفس (عزت نفس و غنای درونی) است»» [۵۸۵].
۵۲۳- «وعن عبد اللَّه بن عمرو بأَن رسول اللَّه صقال: «قَدْ أَفلَحَ مَنْ أَسَلَمَ، وَرُزِقَ كَفَافاً، وَقَنَّعَهُ اللَّه بما آتَاهُ»» رواه مسلم.
۵۲۳. «از عبدالله بن عمرو بن عاص بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به تحقیق، کسی که مسلمان و تسلیم امر خدا بوده و رزق کافی، برای ادارهی زندگیش، به او داده شده باشد و خداوند او را به آنچه که به وی داده است، قانع کرده باشد، رستگار است»» [۵۸۶].
۵۲۴- «وعن حَكيم بن حِزَام سقال: سَأَلْتُ رسول اللَّه صفَأَعطَاني، ثم سَأَلْتُهُ فَأَعطَاني، ثم سَأَلْتُهُ فَأَعطَاني، ثم قال: «يا حَكيمُ، إِنَّ هذا المَالَ خَضِرٌ حُلْوٌ، فَمن أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفس بُوركَ لَهُ فِيه، وَمَن أَخَذَهُ بِإِشرَافِ نَفْسٍ لَم يُبَارَكْ لهُ فيهِ، وكَانَ كَالَّذِي يَأْكُلُ ولا يَشْبَعُ، واليدُ العُلَيا خَيرٌ مِنَ اليَدِ السُّفلَى» قال حَكيمٌ فقلتُ: يا رسول اللَّه وَالَّذِي بَعثَكَ بالحَقِّ لا أَرْزَأُ أَحداً بَعدَكَ شَيْئاً حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنيَا، فَكَانَ أَبُو بكرٍ سيَدْعُو حَكيماً لِيُعطيَهُ العَطَاءَ، فَيَأْبَى أن يَقْبَلَ مِنْهُ شَيْئاً. ثُمَّ إِنَّ عُمر سدَعَاهُ لِيُعطيهُ، فَأَبَى أَن يَقْبلَهُ. فقال: يا مَعشَرَ المُسْلمينَ، أُشْهِدُكُم عَلى حَكيمٍ أَنِي أَعْرضُ عَلَيه حَقَّهُ الَّذِي قَسَمَهُ اللَّه لَهُ في هذا الْفيءِ، فيَأْبَى أَن يَأْخُذَهُ. فَلَمْ يَرْزَأْ حَكيم أَحداً مِنَ النَّاسِ بَعْدَ النَّبِيِّ صحَتَّى تُوُفي» متفقٌ عليه.
«يرْزَأُ» براءٍ ثم زاي ثم هـمزةٍ، أي لم يأْخُذْ مِن أَحدٍ شَيْئاً، وأَصلُ الرُّزْءِ: النُّقصَانُ، أَي لَم ينْقُصْ أَحَداً شَيئاً بالأَخذِ مِنْهُ. و «إِشْرَافُ النَّفسِ»: تَطَلُّعُها وطَمعُهَا بالشَّيءِ. و «سَخَاوَةُ النَّفْسِ»: هيَ عدمُ الإِشَرَاف إِلى الشَّيءِ، والطَّمَع فيه، والـمُبالاةِ بِهِ والشَّرهِ.
۵۲۴. «از حکیم بن حزام سروایت شده است که گفت: از پیامبر صچیزی خواستم، عطا فرمود: باز هم چیزی طلب کردم، باز عطا فرمود: باز خواستم، دوباره عطا فرمود: سپس فرمودند: «ای حکیم! این مال (دنیا) سبز و شیرین است، هر کس آن را با سخاوت نفس و بدون طمع و درخواست و بیمبالات به آن، تصاحب کند، برای او مبارک خواهد بود و هر کس با رغبت و حرص و طمع، آن را به دست آورد، برای او مبارک نمیشود و او همانند کسی است که میخورد و سیر نمیشود و دست بالا (بخشنده) از دست پایین (گیرنده) بهتر است». حکیم میگوید: ای رسول خدا! سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است، بعد از (این سخن تو یا بعد از وفات) تو از هیچکس چیزی نمیگیرم تا وقتی که از دنیا میروم؛ (پس از رحلت پیامبر ص) حضرت ابوبکر سحکیم را فرا میخواند تا چیزی به او بدهد، اما حکیم از قبول آن ابا کرد و حضرت عمر ساو را دعوت کرد که چیزی به او بدهد، قبول نکرد، سپس حضرت عمر سگفت: ای گروه مسلمانان! شما را شاهد میگیرم که من سهم حکیم را از این غنیمت که خدا به او داده است، بر او عرضه و از قبولش امتناع میکند و حکیم بعد از پیامبر صتا وقتی که وفات کرد، از هیچیک از مردم، هرگز چیزی قبول نکرد» [۵۸۷].
۵۲۵- «وعن أبي بُردَةَ عن أبي موسى الأشعَريِّ سقال: خَرَجْنَا مَعَ رَسُول اللَّهِ صفي غَزوَةٍ، ونحْن سِتَّةُ نَفَرٍ بيْنَنَا بَعِير نَعْتَقِبهُ، فَنَقِبتْ أَقدامُنا، وَنَقِبَتْ قَدَمِي، وَسَقَطَتْ أَظْفاري، فَكُنَّا نَلُفُّ عَلى أَرْجُلِنا الخِرَقَ، فَسُميت غَزوَةَ ذَاتِ الرِّقاعِ لِـما كُنَّا نَعْصِبُ عَلى أَرْجُلِنَا الخِرَقَ، قالَ أَبو بُردَةَ: فَحَدَّثَ أَبو مُوسَى بِهَذا الحَدِيثِ، ثُمَّ كَرِهَ ذلكَ، وقالَ: ما كنْتُ أَصْنَعُ بِأَنْ أَذْكُرهُ، قالَ: كَأَنَّهُ كَرِهَ أَنْ يَكُونَ شَيْئاً مِنْ عَمَلِهِ أَفْشاهُ» متفقٌ عليه.
۵۲۵. «از ابیبرده از ابوموسی اشعری سروایت شده است که گفت: با پیامبر صبرای غزوهای (از مدینه) خارج شدیم و شش نفر بودیم، شتری با ما بود که به نوبت سوارش میشدیم، پاهای ما نازک و زخمی شد و ناخنهای من افتاد که بدان سبب ما پارههای پارچه را بر پاهای خود میبستیم، و به همین علت، آن غزوه را غزوهی «ذاتالرقاع» (رقاع: پنبهها) نامیدند. ابوبرده میگوید: ابوموسی ساین حدیث را بازگو کرد و سپس این کار خود را ناپسند دانست و گفت: کار خوبی نمیکنم که آن را بیان میکنم، مثل این که دوست نداشت که کمی از عمل خیر خود را افشا کند» [۵۸۸].
۵۲۶- «وعن عمرو بن تَغْلِب بفتح التاءِ الـمثناةِ فوقَ وإِسكان الغين الـمعجمة وكسر الَّلام س، أَنَّ رَسُولَ اللَّه صأُتِيَ بمالٍ أَوْ سبي فَقسَّمهُ، فَأَعْطَى رجالاً، وتَرَكَ رِجالاً، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِينَ تَرَكَ عَتبُوا، فَحَمِدَ اللَّه، ثُمَّ أَثْنَى عَلَيهِ، ثُمَّ قال: «أَمَا بَعدُ، فَوَاللَّه إِنِّي لأُعْطِي الرَّجُلَ وَأَدَعُ الرَّجُلَ، والَّذِي أَدَعُ أَحَبُّ إليَّ مِنَ الَّذِي أُعْطِي، وَلكِنِّي إِنَّمَا أُعْطِي أَقوَاماً لِما أَرى في قُلُوبِهِمْ مِن الجَزعِ والهَلَعِ، وَأَكِلُ أَقْواماً إِلى ما جعَلَ اللَّه في قُلُوبِهِمْ مِنَ الغِني والخَيْرِ، مِنْهُمْ عَمْروُ بنُ تَغلِبَ» قال عمرُو بنُ تَغْلِبَ: فَواللَّهِ ما أُحِبُّ أَن لي بِكلِمةِ رَسُولِ اللَّهِ صحُمْرَ النَّعَمِ» رواه البخاری.
«الـهلَعُ»: هُو أَشَدُّ الجَزَعِ، وقِيل: الضَّجرُ.
۵۲۶. «از عمرو بن تغلب سروایت شده است که گفت: مالی یا بردههایی برای پیامبر صآوردند، آن را تقسیم فرمود و به بعضی از مردان سهمی عطا کرد و به بعضی سهمی نداد، بعداً به او خبر رسید که محرومشدگان از سهم گله کردهاند؛ پس حمد خدای را به جای آورد و او را ثنا گفت و سپس فرمودند: «به خدا سوگند، من به مردی عطا میکنم و آن را ترک میکنم، از آن که به او سهم عطا میکنم، بیشتر دوست دارم ولیکن عطای من به عدهای، به واسطهی ناشکیبایی و شدت بیصبریای است که در دل آنها میبینم و عدهای را هم به آنچه که خداوند از بینیازی و نیکی در قلب آنها انداخته است، حواله میکنم و از جملهی آنها عمروبن تغلب است؛ عمرو بن تغلب میگوید: به خدا سوگند، دوست ندارم که به جای فرمایش پیامبر صشتران سرخموی داشته باشم»». [۵۸۹]
۵۲۷- «وعن حَكيمِ بن حِزامٍ سأَنَّ النَّبِيَّ صقالَ: «اليدُ العُليا خَيْرُ مِنَ اليَدِ السُّفْلى، وابْدَأ بمنْ تَعُولُ، وَخَيْرُ الصَّدَقَةِ ما كان عنْ ظَهْرِ غِني، ومَنْ يَسْتعْففْ يُعفُّهُ اللَّه، ومَنْ يَسْتغْن يُغْنِهِ اللَّه»» متفقٌ عليه وهذا لفظ البخاري، ولفظ مسلم أَخصر.
۵۲۷. «از حکیم بن حزام سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «دست بالاتر (بخشنده) از دست پایینتر (طلب کننده و گیرندهی بخشش) بهتر است و (انفاق را) از خانوادهات شروع کن و بهترین صدقه آن است که شخص بعد از برآوردن نیازهای خود و خانوادهاش پرداخت کند و کسی که از گدایی و طلب کردن مال از مردم حیا کند، خداوند او را عفیف و بینیاز میسازد و هر کس استغنا بورزد و دارای عزت نفس باشد، خداوند او را بینیاز میگرداند»» [۵۹۰].
۵۲۸- «وعن أَبي عبد الرحمان معاوية بن أبي سفيان س، قَالَ: قَالَ رسول الله ص: «لاَ تُلْحِفُوا في الْمَسْأَلَةِ، فَوَاللهِ لاَ يَسْأَلُنِي أَحَدٌ مِنْكُمْ شَيْئاً، فَتُخْرِجَ لَهُ مَسْأَلَتُهُ مِنِّي شَيْئاً وَأنَا لَهُ كَارهٌ، فَيُبَارَكَ لَهُ فِيمَا أعْطَيْتُهُ»» رواه مسلم.
۵۲۸. «از ابوعبدالرحمن معاویه بن ابی سفیان صخر بن حرب سروایت شده است که پیامبر صفرموند: «در طلب مال از من اصرار نکنید، زیرا به خدا سوگند، هیچکدام از شما چیزی از من طلب نمیکند که این طلب وی چیزی از من به او برساند و حال آنکه من به دادن آن ناراضی باشم، مگر این که چیزی که به او دادهام، (هرگز) برایش برکتی نخواهد داشت»» [۵۹۱].
۵۲۹- «وعن أبي عبدِ الرحمنِ عَوف بن مالك الأَشْجَعِيِّ سقالَ: كُنَّا عِنْدَ رسُولِ اللَّه صتِسَعْةً أَوْ ثمانيةً أَوْ سَبْعَةً، فَقَال: أَلاَ تُبَايِعُونَ رَسُولَ اللَّه صوكُنَّا حَدِيثي عَهْدٍ بِبيْعَةٍ، فَقُلْنا: قَدْ بايعْناكَ يا رسُولَ اللَّهِ، ثم قال: «ألا تبايعون رسول الله؟» فبسطنا أيدينا وقلنا قد بايعناك يا رسول الله فَعَلاَم نَبَايِعُكَ؟ قال: «على أَنْ تَعْبُدُوا اللَّه ولا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، والصَّلَوَاتِ الخَمْس وَتِطيعُوا» وَأَسرَّ كلمَةً خَفِيةً: «وَلاَ تَسْأَلُوا النَّاسِ شَيْئاً» فَلَقَدْ رَأَيتُ بَعْضَ أُولِئكَ النَّفَرِ يَسْقُطُ سَوْطُ أَحدِهِمْ فَما يَسْأَلُ أَحَداً يُنَاوِلُهُ إِيَّاهُ» رواه مسلم.
۵۲۹. «از ابوعبدالرحمن عوف بن مالک اشجعی سروایت شده است که گفت: ما، در خدمت پیامبر صبودیم و نه یا هشت یا هفت نفر بودیم که فرمودند: «آیا با رسول خدا بیعت نمیکنید؟» در حالی که ما تازه بیعت کرده بودیم، به همین علت گفتیم: ما با شما بیعت کردهایم ای رسول خدا! سپس فرمودند: «آیا با رسول خدا بیعت نمیکنید؟» و ما دستهای خود را دراز کردیم و گفتیم: با شما بیعت کردهایم، اکنون بر چه چیزی بیعت کنیم؟ فرمود: «بر اینکه الله را عبادت کرده و با او شریک قرار ندهید و نمازهای پنجگانه را انجام دهید، و اطاعت کنید» و جملهای را پنهانی گفت: «و این که از مردم چیزی نخواهید»؛ عبدالرحمن میگوید: پس از آن، من چند نفر از آنان را دیدم که تازیانهی یکی از آنها به زمین میافتاد و او از کسی نمیخواست که آن را بردارد و به او بدهد» [۵۹۲].
۵۳۰- «وعن ابن عمر بأَنَّ النبيَّ صقال: «لاَ تَزَالُ المَسأَلَةُ بِأَحَدِكُمْ حَتى يَلْقى اللَّه تعالى ولَيْسَ في وَجْهِهِ مُزْعةُ لَحْمٍ»» متفقٌ عليه.
«الـمُزْعَةُ» بضم الـميمِ وإِسكانِ الزاي وبالعينِ الـمهملة: القِطْعَة.
۵۳۰. «از ابنعمر بروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «حالت گدایی و سؤال از یکی از شما زایل نمیشود تا وقتی که خداوند را ملاقات میکند، در حالی که در صورت او یک قطعه گوشت نیست (آبرو و عزتی پیش خدا ندارد)»» [۵۹۳].
۵۳۱- «وعنه أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صقال وهو على المِنبرِ، وَذَكَرَ الصَّدقَةَ والتَّعَفُّفَ عَنِ المسأَلَةِ: «اليَد العلْيا خَيْرٌ مِنَ اليَدِ السُّفْلى» وَاليَد العُليا هِيَ المُنْفِقة، والسُّفْلَى هِيَ السَّائِلَة» متفقٌ عليه.
۵۳۱. «از ابنعمر بروایت شده است که پیامبر صـ در حالی که بالای منبر بود و از صدقه و خودداری از گدایی صحبت میفرمود ـ، فرمودند: «دست بالا بهتر از دست پایین است و دست بالا، بخشنده و دست پایین، خواهنده است»» [۵۹۴].
۵۳۲- «وعن أبي هُريرة سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «مَنْ سَأَلَ النَّاس تَكَثُّراً فَإِنَّمَا يَسْأَلُ جَمْراً، فَلْيسْتَقِلَّ أَوْ لِيَسْتَكْثِرْ»» رواه مسلم.
۵۳۲. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «کسی که برای زیاد شدن مال، گدایی کند، در واقع اخگر آتش (جهنم) را گدایی کرده است (آن مال، اخگر آتش میشود)، چه کم گدایی کند، چه زیاد»» [۵۹۵].
۵۳۳- «وعن سَمُرَةَ بنِ جُنْدبٍ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «إِنَّ المَسأَلَةَ كَدٌّ يكُدُّ بها الرَّجُلُ وجْهَهُ، إِلاَّ أَنْ يَسأَلَ الرَّجُلُ سُلْطاناً أَوْ في أَمْرٍ لابُدَّ مِنْهُ»»رواهُ الترمذي وقال: حديث حسن صحيح «الكَدُّ»: الخَدشُ وَنحوُهُ.
۵۳۳. «از سَمُره بن جندب سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «به راستی، گدایی و خواستن مال از مردم، خدشه و کندنی است که مرد، با آن چهرهی خود را میکند، و آبروی خود را میبرد، مگر این که از شخص با قدرتی (حق خود را) طلب کند، یا گداییش در بارهی چیزی باشد که ضرورت داشته و از آن ناچار باشد»» [۵۹۶].
۵۳۴- «وعن ابن مسعودٍ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «مَنْ أَصابَتْهُ فَاقَةٌ فَأَنْزَلَهَا بِالنَّاسِ لَمْ تُسَدَّ فاقَتُهُ، وَمَنْ أَنْزَلـها باللَّه، فَيُوشِكُ اللَّه لَهُ بِرِزقٍ عاجِلٍ أَوْ آجِلِ»» رواهُ أبو داود، والترمذي وقال: حديث حسن.
«يُوشكُ» بكسر الشين: أَي يُسرِعُ.
۵۳۴. «از ابنمسعود سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «هر کس در تنگدستی و فقری بیفتد و آن را پیش مردم ببرد و بازگوید (و حل آن را از ایشان بخواهد)، فقرش هرگز برطرف نخواهد شد و (هر کس چنان شود) و آن را بر خدا عرضه کند (و رفعش را از او بجوید)، خداوند به سرعت روزیای ـ دیر یا زود ـ به او میدهد»» [۵۹۷].
۵۳۵- «وعَنْ ثَوْبانَ سقال: قال رسُولُ اللَّه ص: «مَنْ تَكَفَّلَ لي أَن لا يسْأَلَ النَّاسَ شَيْئاً، وَأَتَكَفَّلُ له بالجَنَّة؟» فقلتُ: أَنا، فَكَانَ لاَ يسْأَلُ أَحَداً شَيْئاً»، رواه أبو داود بإِسنادٍ صحيح.
۵۳۵. «از ثوبان سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «چه کسی برای من تعهد میکند که از مردم چیزی و حاجتی نخواهد، و من در مقابل، بهشت را برای او ضمانت کنم؟» گفتم: من تعهد میکنم. پس از آن دیگر ثوبان ساز کسی چیزی نمیخواست» [۵۹۸].
۵۳۶- «وعن أبي بِشْرٍ قَبِيصَةَ بن المُخَارِقِ سقال: تَحمَّلْت حمَالَةً فَأَتَيْتُ رَسُولَ اللَّه صأَسْأَلُهُ فيها، فقال: «أَقِمْ حَتَّى تَأْتِينَا الصَّدَقَةُ فَنأْمُرَ لكَ بِها» ثُمَّ قال: «ياَ قَبِيصَةُ إِنَّ المَسأَلَةَ لا تَحِلُّ إِلاَّ لأَحَدِ ثَلاثَةٍ: رَجُلٌ تَحَمَّلَ حمالَةً، فَحَلَّتْ لَهُ المَسْأَلَةُ حَتَّى يُصيبَها، ثُمَّ يُمْسِكُ. ورجُلٌ أَصابَتْهُ جائِحَةٌ اجْتَاحَتْ مالَهُ، فَحَلَّتْ لهُ المَسأَلَةُ حَتَّى يُصِيبَ قِوَاماً مِنْ عيْشٍ، أَوْ قال: سِداداً مِنْ عَيْشٍ، ورَجُلٌ أَصابَتْهُ فاقَة، حَتى يقُولَ ثلاثَةٌ مِنْ ذَوي الحِجَى مِنْ قَوْمِهِ: لَقَدْ أَصَابَتْ فُلاناً فَاقَةٌ، فحلَّتْ لَهُ الـمسْأَلةُ حتَّى يُصِيبَ قِواماً مِنْ عَيْشٍ، أَوْ قالَ: سِداداً مِنْ عَيْشٍ. فَمَا سِواهُنَّ مِنَ المَسأَلَةِ يا قَبِيصَةُ سُحْتٌ، يأَكُلُها صاحِبُها سُحْتاً»» رواهُ مسلم.
«الحمـالَةُ» بفتح الـحاءِ: أَنْ يَقَعَ قِتَالٌ وَنحوُهُ بَين فَرِيقَينِ، فَيُصلحُ إِنْسَانٌ بيْنهمْ عَلى مالٍ يَتَحَمَّلُهُ ويلْتَزِمُهُ عَلى نفسه. و «الجائِحَةُ»: الآفَةُ تُصِيبُ مالَ الإِنْسانِ. و «القَوامُ» بكسر القاف وفتحها: هوَ ما يقومُ بِهِ أَمْرُ الإِنْسانِ مِنْ مَالٍ ونحوِهِ و «السِّدادُ» بكسر السين: مَا يَســُــدُّ حاجةَ الـمُعْوِزِ ويَكْفِيهِ، و «الفَاقَةُ»: الفَقْرُ. و «الحِجَى»: العقلُ.
۵۳۶. «از ابن بشر قبیصه بن مخارق سروایت شده است که گفت: مالالصلحی را تعهد کردم و نزد پیامبر صآمدم تا از او در این مورد یاری بخواهم، فرمودند: «بمان تا صدقهای به ما برسد و امر کنیم که از آن سهمی به تو داده شود، سپس فرمودند: «ای قبیصه! سؤال (گدایی و از مردم طلب مال کردن) تنها برای سه نفر حلال است: (۱.) مردی که مالالصلحی را برای سازش و آشتی بین دو گروه تعهد کند؛ سؤال برای او حلال است تا وقتی که به مقصود خود (پولی که تعهد کرده است) میرسد و سپس باید از آن خودداری کند و (۲.) مردی که ضرری به مال او برسد و مال او را از بین ببرد، سؤال برای او نیز حلال است تا هنگامی که زندگی او به سر و سامانی برسد ـ یا فرمودند: در حد کفایت تأمین شود و (۳.) مردی که فقر و تنگدستی ای بر او وارد آید تا اندازهای که سه نفر از خردمندان طایفهاش بگویند که: او فقیر شده است، سؤال برای او حلال است تا زندگی او سر و سامانی بگیرد ـ یا فرمودند: در حد کفایت تأمین شود؛ ای قبیصه! در غیر این سه مورد، سؤال و گدایی، حرام است و صاحبش آن را به حرامی مصرف میکند»» [۵۹۹].
۵۳۷- «وعن أبي هريرة سأَنَّ رسُولَ اللَّه صقال: «لَيْسِ المِسْكِينُ الَّذِي يطُوفُ عَلى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ واللُّقْمَتانِ، وَالتَّمْرَةُ والتَّمْرتَانِ، وَلَكِنَّ المِسْكِينَ الَّذِي لا يجِـدُ غِنًى يُغنِيهِ، وَلاَ يُفْطَنُ لَهُ، فَيُتَصدَّقَ عَلَيْهِ، وَلاَ يَقُومُ فَيسْأَلَ النَّاسَ»» متفقٌ عليه.
۵۳۷. «از ابوهریره سروایت شده است که پیامبر صفرمودند: «مسکین کسی نیست که دورهگردی کند و نزد مردم به گدایی برود و لقمهای یا دو لقمه و خرمایی یا دو خرما نیاز او را برآورد، بلکه مسکین کسی است که ثروتی ندارد که او را بینیاز کند و او را نمیشناسند و نمیدانند تا به او صدقه بدهند و از مردم گدایی نمیکند»» [۶۰۰].
[۵۸۵] متفق علیه است؛ [خ(۶۴۴۶)، م(۱۰۵۱)]. [۵۸۶] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۵۴)]. [این حدیث، قبلاً هم به شمارهی ۵۱۲، آمده است]. [۵۸۷] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۷۲)، م(۱۰۳۵)]. [۵۸۸] متفق علیه است؛ [خ(۴۱۲۸)، م(۱۸۱۶)]. [۵۸۹] بخاری روایت کرده است؛ [(۹۲۳)]. [۵۹۰] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۲۶)، م(۱۰۳۴)]. آنچه در متن نامه آمده، لفظ روایت بخاری است و لفظ روایت مسلم، مختصرتر است. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۹۶، به روایت ابوهریره سآمده است]. [۵۹۱] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۳۸)]. [۵۹۲] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۴۳)]. [۵۹۳] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۷۴)، م(۱۰۴۰)]. [۵۹۴] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۲۷)، م(۱۰۳۳)]. [۵۹۵] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۴۱)]. [۵۹۶] ترمذی روایت کرده [(۶۸۱)] و گفته است: حدیث حسن صحیح است. [۵۹۷] ابوداود [(۱۶۴۵)] و ترمذی [(۲۳۲۷)] روایت کردهاند و ترمذی گفته است: حدیثی حسن است. [۵۹۸] ابوداود [(۱۶۴۳)] با اسناد صحیح روایت کرده است. [۵۹۹] مسلم روایت کرده است؛ [(۱۰۴۴)]. [۶۰۰] متفق علیه است؛ [خ(۱۴۷۹)، م(۱۰۳۹)]. [این حدیث قبلاً هم به شمارهی ۲۶۴، آمده است].