شیعیان بیشتر از هر کسی از پیروی پیامبر معصوم جبه دورند
بنابراین آنان برخلاف اهل سنت بیشتر از هرکسی از مصلحت دین و دنیای خود دورترند
از آنجا که شیعه نسبت به دیگران از پیروی معصومی که در عصمت و طهارت او هیچ شکی نیست دورند، و این معصوم هم رسول خداست؛ کسی که خداوند او را همراه با هدایت و دین حق به عنوان مژده رسان و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی خدا به فرمان او و چراغ روشنگری که خداوند به واسطهی او مردم را از تاریکیها بهسوی نور بیرون آورده و آنان را به راه راست و محکمی که بین حق و باطل، هدایت و گمراهی، سرگردانی و راهیابی، نور و ظلمت، اهل سعادت و اهل شقاوت جدا کرده، هدایت نموده است. و خداوند او را قاسم قرار داد تا به واسطهی او بندگانش را به بدبخت و خوشبخت تقسیم کند. پس اهل سعادت آنانی بودند که به او ایمان آوردند و اهل شقاوت کسانی بودند که او را تکذیب نموده و از اطاعت او روی گردان شدند.
بنابراین، شیعیانِ معتقدِ به امام معصوم بیشتر از هر طایفه و گروهی از پیروی این معصوم دور هستند. در این صورت به ناچار بیشتر از همهی مردم از مصلحت دین و دنیای خودشان دور شدهاند. به طوری که میتوان کسانی را که تحت سیاست ظالمترین و گمراهترین پادشاهان قرار دارند نیکو حالتر از آنان یافت، و کسی در خیر و نیکی وجود ندارد مگر اینکه تحت سیاست کسانی باشد که از شیعیان نیستند.
به همین خاطر آنان در بسیاری از حالتها شبیه یهود هستند، از جمله این حالتها این که هر جا که باشند، ذلت و خواری آنان را فرا میگیرد مگر این که به ریسمانی از جانب خدا و از جانب مردم متمسک شوند. و فقر و بینوایی نیز آنان را فرا میگیرد و آنان بر روی زمین زندگی نمیکنند مگر این که به ریسمان برخی از حاکمانی که معصوم نیستند، چنگ زنند.
آنان به ناچار باید خود را به اسلام نسبت دهند تا آنچه در دلهایشان است را ظاهر کنند. بنابراین امور رافضیها به تنهایی هرگز اصلاح و متعادل نمیگردد همانگونه که امور یهود نیز هرگز متعادل و اصلاح نمیگردد.
اما در مقابل بسیاری از شهرهای اهل سنت به امور دینی و دنیوی خود میپردازند بدون این که خداوند بلندمرتبه آنان را به یک کافر و یا یک رافضی نیازمند کند. خلفای سهگانه سرزمینها را فتح نمودند و دین را در سرتاسر شرق و غرب زمین آشکار و نیرومند کردند در حالی که هیچ رافضی همراه آنان نبود. حتی بنی امیه پس از آنان با وجود انحرافات زیاد از جانب آنها نسبت به حضرت علی سو سبّ و دشنام او توسط برخی از آنان، بر سرزمینهای اسلامی در شرق و غرب غلبه یافتند و اسلام در زمان آنان بسیار قدرتمندتر از زمان بعد از آنان بود، و اسلام بعد از انقراض کلی دولت آنان، زمانی که دولت عباسی آمد نظم و سامان نگرفت، و عبدالرحمن داخل به سمت مغرب که «صقر قریش» نامیده میشود، حرکت کرد. او و کسانی که پس از او آمدند بر سرزمینهای مغرب چیره شدند و اسلام را در آن جا آشکار نموده و برپای داشتند و کفار را از سر راه خود قلع و قمع نمودند و همان طور که در میان مردم مشهور بود آنان در امور دینی و دنیوی دارای سیاست بودند و بیشتر از همهی مردم، علاوه بر دوری از سخنان شیعه، از مذاهب اهل عراق دور بودند، و آنان فقط بر مذاهب اهل مدینه بودند.
مردم عراق و مردم شام بر مذهب اوزاعی بودند و مذهب اهل حدیث را گرامی میداشتند و برخی از آنان در بسیاری از امور، آن مذهب را یاری میدادند. آنان بیشتر از همهی مردم از مذهب شیعه دور بودند.
گروههایی از خوارج و رافضیها که در مشرق و در بسیاری از سرزمینهای اسلامی نیز وجود داشتند به مغرب رفتند اما پایههای این سرزمینها مدت زیادی بر اساس این مذاهب ادامه نیافت بلکه هنگامی که مقداری از این مذاهب به مدت اندکی در آنجا آشکار شد، خداوند آن هدایت و دین حق را که حضرت محمد جرا با آن مبعوث کرده بود، در آنجا برپا داشت و این دین حق بر باطلِ آنان چیره شد.
طایفهی بنی عبید تظاهر به تشیع میکردند و بر قسمتی از مغرب چیره شدند. سپس به مصر آمدند و به مدت دویست سال بر آن حاکم شدند و بر حجاز و شام به مدت یکصد سال حاکم شدند و در «فتنه بساسیری» بغداد را تحت سلطهی خود در آوردند. کافران و بیدینان نیز در شرق و غرب به آنان ملحق شدند و این برای بدعتگذاران و اهل هواهای نفسانی خوشایند بود. با وجود آن اینان نیاز به سازش و تقیه با اهل سنت داشتند.
وقتی معلوم شد مصلحت غیر شیعه در هر زمان بهتر از مصلحت شیعه است و توفیق غیر شیعه بزرگتر از توفیق شیعه است، معلوم میشود آنچه شیعیان دربارهی اثبات عصمت اظهار میدارند، باطل است.
به یکی از شیوخ رافضی گفته شد: اگر کفار به سرزمین ما بیایند و افرادی را به قتل برسانند و حریمها را بشکنند و اموال را غارت کنند، آیا با آنان بجنگیم؟
گفت: نه، طبق مذهب ما جز به همراه معصوم با کسی نمیجنگیم.
آن فرد درخواست کنندهی فتوا با وجود عامی بودنش گفت: به خدا قسم این مذهب، پلید است. این مذهب منجر به فساد و تباهی دین و دنیا میشود [۴۶].
[۴۶] ج(۳) ص(۲۵۷،۲۵۹،۱۱۷).