زیدیه:
مذهب زیدیها راجع به برتری دادن میان حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت علی، و راجع به قضیهی خلافت و شورش بر ائمه و راجع به احکام
زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب در زمان هشام بن عبدالملک در کوفه خروج کرد -امیر کوفه یوسف بن عمر ثقفی بود- . زید، علی بن ابی طالب را بر اصحاب رسول خدا جبرتر میدانست و حضرت ابوبکر و حضرت عمر را دوست داشت، و معتقد به شورش علیه ائمهی جور و ستم بود. وقتی او در کوفه در نزد یاران خود که با او بیعت کرده بودند، ظاهر شد، از یکی از آنان توهین به حضرت ابوبکر و حضرت عمر شنید. زید کار آن فرد را ناشایست دانست، عدهای از کسانی که با او بیعت کردند، متفرق شدند و او به آنان گفت: شما مرا ترک کردید. سپس با یوسف بن عمر جنگید و کشته شد.
ابوحاتم بستی گوید: زید بن علی بن حسین در سال بیست و دو هجری در کوفه کشته شد، و بر چوبی آویخته شد. او از فضلا و علمای اهل بیت بود، و شیعه مذهب او را بر میگزید. وقتی که بر صلیب بسته شد زاهدان شبانه نزد صلیب او میآمدند و در کنار او عبادت میکردند.
اشعری و سایرین نیز این را اظهار داشته و میگویند: آنان فقط به این خاطر که به قول زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب تمسک جستند، زیدیه نامیده شدند، و در زمان خلافت هشام بن عبدالملک در کوفه با یزید بیعت کردند.
اما شیعیان حضرت علی، بسیاری از آنان و یا اکثر آنان حضرت عثمان را مذمت میکنند و حتی زیدیه را که به حضرت ابوبکر و حضرت عمر رحمت میفرستند مذمت میکنند، و در میان آنان کسانی هستند که به حضرت عثمان دشنام میدهند و او را نکوهش میکنند. بهترین آنان کسی است که دربارهی حضرت عثمان سکوت میکند، نه به او رحمت میفرستد و نه او را لعن میکند.
شیعیان و معتزله در توحید، عدل، امامت و برتری دادن به حد زیادی مشارکت دارند.
بسیاری از بهترین شیعیان زیدیه میگویند: حضرت علی از حضرت ابوبکر و حضرت عمر و حضرت عثمان برتر بود، اما مصلحت دینی خلافت آنان را اقتضا میکرد، چون حضرت علی در دل بسیاری از مسلمانان جایی نداشت و بسیاری از نزدیکان مسلمانان را به قتل رسانده بود، و بر اطاعت از او توافقی وجود نداشت به این دلیل خلافت مفضول جایز شد.
بسیاری از بهترین شیعیان این را در نظر دارند، و آنان کسانیاند که گمان میکردند حضرت علی برتر است و خلافت حضرت ابوبکر و حضرت عمر را حق میدانستند که اشکالی در آن وجود ندارد. آنان بین این دو امر را این گونه جمع بسته بودند. عذر این گروه، اخبار و روایاتی هستند که شنیدهاند و اموری هستند که آنان را به این گمان انداخته و اقتضا میکنند که حضرت علی بر آنان برتری داده شود.
شیخ الإسلام ابن تیمیه /وقتی احادیث امر به دست کشیدن از امرا را ذکر میکند همانند این سخن پیامبر جکه فرمود: «امرائی خواهند آمد که شما آنان را خوب میدانید و برخی را انکار میکنید. گفتند: آیا با آنان مبارزه نکنیم؟ فرمود: نه، تا زمانی که نماز بخوانند» [۱۶۳]، میگوید:
این حدیث بر این دلالت دارد که جایز نیست با شمشیر با آنان مخالفت کرد، همانگونه که خوارج، زیدیه، معتزله و گروهی از فقهاء و سایرین معتقدند که باید با والیان امر مبارزهی مسلحانه کرد.
برخی از زیدیه، معتزله و خوارج میگویند: فسق همهی نیکیها را از بین میبرد، و اگر همهی نیکیها از بین رفتند ایمان هم از بین میرود، و اگر ایمان از بین رود آن فرد کافر و مرتد میشود، و قتل او واجب میگردد.
نصوص کتاب و سنت و اجماع بر این دلالت میکنند که زناکار، سارق و تهمت زن کشته نمیشوند بلکه حد بر آنان جاری میشود، و این بیانگر آن است که آنان مرتد نیستند. همانگونه که خداوند میفرماید: ﴿وَإِن طَآئِفَتَانِ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِينَ ٱقۡتَتَلُواْ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَاۖ فَإِنۢ بَغَتۡ إِحۡدَىٰهُمَا عَلَى ٱلۡأُخۡرَىٰ فَقَٰتِلُواْ ٱلَّتِي تَبۡغِي حَتَّىٰ تَفِيٓءَ إِلَىٰٓ أَمۡرِ ٱللَّهِۚ فَإِن فَآءَتۡ فَأَصۡلِحُواْ بَيۡنَهُمَا بِٱلۡعَدۡلِ وَأَقۡسِطُوٓاْۖ إِنَّ ٱللَّهَ يُحِبُّ ٱلۡمُقۡسِطِينَ ٩﴾[الحجرات: ۹]. «هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به جنگ پرداختند، در میان آنان صلح برقرار سازید. اگر یکی از آنان در حق دیگری ستم کند و تعدی ورزد (و صلح را پذیرا نشود)، با آن دستهای که ستم میکند و تعدی میورزد بجنگید تا زمانی که به سوی اطاعت از فرمان خدا برمیگردد و حکم او را پذیرا میشود. هرگاه بازگشت و فرمان خدا را پذیرا شد، در میان ایشان دادگرانه صلح برقرار سازید و (در اجرای مواد و انجام شرائط آن) عدالت بکار برید، چرا که خدا عادلان را دوست دارد».
زیدیه همانند معتزله معتقد به جاودانه شدن اهل گناهان کبیره در آتش جهنم هستند و امامیه در این زمینه دو قول دارند [۱۶۴].
[۱۶۳] صحیح مسلم: شماره (۱۴۸۰، ۱۴۸۱) «لا، ما أقاموا فیکم الصلاة» «نه، تا زمانی که در میان شما نماز بر پا دارند». صحیح مسلم شماره (۱۴۸۱، ۱۴۸۲) فرمایش او ذکر شد: «ما أقاموا الدین» تا زمانی که دین بر پای میدارند. بخاری در باب «الأمراء من قریش» آن را روایت کرده است. [۱۶۴] ج(۲) ص(۱۳۰- ۱۳۳- ۱۰۷- ۱۰۸- ۱۰۹- ۱۰۶) ج(۱) ص(۹- ۱۰- ۲۸۶) ج(۳) ص(۱۹- ۲۱۹- ۲۷۸).