تعصب و حماقتهای رافضیها
هیچ گروهی را سراغ نداریم که بیشتر از رافضیها بر باطل تعصب داشته باشند، به طوری که فقط از آنان معروف و مشخص است که به دروغ برای موافقان خود علیه مخالفان خود شهادت دادهاند، و در تعصب چیزی بزرگتر از دروغ نیست. حتی آنان از روی تعصب، همهی میراث را برای دختر قرار میدهند تا اینکه بگویند: حضرت فاطمه از رسول خدا ارث میبرد، و عمویش حضرت عباس از او ارث نمیبرد. حتی در میان آنان برخی گوشت شتر نر را حرام میدانند چون حضرت عائشه سوار بر شتر با حضرت علی جنگید. آنان در این مورد با کتاب خدا و سنت رسول خدا جو اجماع صحابه و نزدیکان پیامبر مخالفت میکنند، و این امر ناشایستی است؛ چون آن شتری که حضرت عائشه لسوار بر آن بود، مُرد، و اگر به فرض زنده باشد، سوار شدن کفار بر شترهای نر موجب حرام شدن آنها نمیگردد. کفار همواره سوار بر شترها میشدند، و مسلمانان آنها را از آنان به غنیمت میگرفتند، و گوشتشان برای مسلمانان حلال بود، پس چرا سوار شدن حضرت عایشهلبر شتر موجب حرام شدن گوشت آن میشود؟!.
نهایت چیزی که گمان میکنند این است که برخی از کسانی که کافرشان میدانند، سوار بر شتر شده است، با وجود این آنان در اتهام ام المؤمنین، حضرت عایشه بدروغ میگویند و بر او افترا میزنند.
آنان به جهت تعصب و جهلشان با همهی بنی امیه دشمنی میکنند؛ به خاطر اینکه برخی از بنی امیه با حضرت علی دشمنی کردند. این در حالی است که در میان بنی امیه عدهای صالح بودند که قبل از فتنه مردند، و بنی امیه بیشتر از هر قبیلهای به پیامبر جخدمت کردند، و وقتی که مکه فتح شد، عتاب بن اسید بن ابی العاص بن امیه والی مکه شد، و خالد بن سعید بن عاص بن امیه و دو برادرش ابان و سعید بر مناطق دیگر گمارده شدند، و ابوسفیان بن حرب بن امیه و پسرش یزید بر نجران گمارده شدند و وقتی مرد والی آنجا بود. و پیامبر جسه دختر خود را به افرادی از بنی امیه داد. او دو دخترش را یکی پس از دیگری به حضرت عثمان بن عفان داد و فرمود: اگر دختر سومی هم داشتم به ازدواج عثمان درمیآوردم. او همچنین دختر بزرگترش زینب را به ازدواج ابو العاص بن ربیع درآورد.
رافضیها در اثر جهل و تعصبشان با اهل شام دشمنی میکنند؛ چون در میان آنان افرادی بودند که با علی دشمنی کردند و معلوم و مشخص است که در مکه هم کفار و هم مؤمنان بودند و همچنین در مدینه مؤمنان و منافقان وجود داشتند، و در این دوران کسی در شام نمانده است که به دشمنی با علی تظاهر کند. اما آنان از شدت جهل و نادانیشان دامن برخی را میکشند. همچنین در اثر جهلشان کسی را که از آثار باقی مانده از بنیامیه سود و بهرهای ببرد، نکوهش و مذمت میکنند؛ مثل نوشیدن آب از رودخانهی یزید در حالی که یزید آن را نکنده بود بلکه فقط توسعهاش داد. و مانند خواندن نماز در مسجد بنیامیه در حالی که معلوم و مشخص است که پیامبر جبه سمت کعبهای که مشرکان آن را بنا کردند نماز خواند و در خانههایی که آنان ساخته بودند سکونت داشت و از آب چاههایی که آنان حفر کرده بودند مینوشید و از لباسهایی که آنان بافته بودند میپوشید و با درهمهایی که آنان ضرب کرده بودند معامله میکرد...
اگر به فرض یزید کافر باشد و آن رودخانه را حفر کرده باشد، به اجماع مسلمانان خوردن آب از آن رودخانه مکروه نیست. یک فرد مورد اطمینان به من گفت که یکی از آنان سگی داشت و فرد دیگری سگش را صدا زد (بکیر بکیر) صاحب سگ گفت: آیا سگ مرا با نام اهل جهنم صدا میزنی؟ آن دو به این دلیل با هم درگیر شدند تا این که در درگیری میان آن دو خون ریخته شد. پس آیا کسی نادانتر از اینها وجود دارد؟!.
پیامبر جاصحابش را با اسمهایی صدا میزد که برای هر گروهی از اهل جهنم به کار میرفت که خداوند آنها را در قرآن ذکر کرده است؛ مانند اسم وحید که خداوند در قرآن ذکر کرده و میفرماید: ﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١﴾[المدثر: ۱۱]. «مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (و بدون دارائی و اموال و اولاد) آفریدهام» و اسم او ولید بن مغیره بود و پیامبر جاسم پسر او را که اسم پسرش هم ولید بود صدا میزد، و اسم پدر و پسر را در نماز میبرد و میفرمود: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ». «پروردگارا، ولید بن ولید را نجات بده». همانگونه که در روایت صحیحی نقل شده است [۱۴۴].
آنان از شدت جهل و تعصبشان روزی را که خداوند روزه گرفتن را در آن دوست دارد، مثل روز عاشورا معتقد به خوردن روزه در آن هستند؛ در خبر صحیح به نقل از ابوموسی آمده که پیامبر جهنگامی که وارد مدینه شد دید که عدهای از یهودیان روز عاشورا را گرامی میدارند و روزه میگیرند، پیامبر جفرمود: «نحن أحق بصومه وأمر بصومه». «ما برای روزه گرفتن در این روز شایستهتریم، و دستور داد که آن روز را روزه بگیرند». بخاری این حدیث را روایت کرده است [۱۴۵].
رافضیها از شدت نادانی و تعصبشان بدون دلیل به آزار واذیت حیوان زبان بسته میپردازند، چون آن را به جای کسانی میگیرند که با آنان دشمنی دارند. همانگونه که میش سرخرنگ را میگیرند و آن را عائشه مینامند و موهایش را در میآورند. آنان چهارپایانی را به خدمت میگیرند و اسم برخی از آنها را ابوبکر و اسم برخی دیگر را عمر میگذارند، و بدون دلیل آنها را میزنند و آن را به عنوان مجازات ابوبکر و عمر قلمداد میکنند. آنان همچنین شکل صورت انسان را از گچ درست میکردند و او را عمر نام میگذاردند و شکمش را میشکافتند و گمان میکنند که آنان گوشت او را میخورند و خونش را میآشامند. گاهی نامهای آنان را بر کف پاهایشان مینوشتند. به طوری که وقتی یکی از والیان شروع به زدن پاهای کسی که چنین کرده بود، نمود او میگفت: تو فقط ابوبکر و عمر را میزنی و من آنقدر آن دو را میزنم تا از بینشان ببرم. برخی از آنان سگهای خود را با نام ابوبکر و عمر نامگذاری میکردند، و آن دو را لعن میکردند. وقتی که کسی در نزد آنان اسمش علی، جعفر، حسن یا حسین و این گونه اسمها بود، با او با احترام برخورد میکردند و هیچ دلیلی برای انجام این کارشان نداشتند که او از آنان است.
برخی از رافضیها چوب درخت گز را نمیسوزانند چون گفته میشود: خون حضرت حسین بر روی درخت گز ریخته شد. معلوم و مشخص است که خود این سوزاندنش مکروه نیست، حتی اگر بر روی آن هر خونی ریخته شده باشد پس چگونه خواهد بود درختی که خون به آن برخورد نکرده باشد.
از جمله حماقتهای رافضیها این است که از گفتن یا انجام چیزی که شمارش رقم ده باشد، کراهت دارند حتی در ساختمان سازی آن را بر، ده ستون بنا نمیکنند، و ده تیر سقف برایش قرار نمیدهند، و این گونه موارد چون که با بهترین صحابه که ده نفری هستند که بهشت برایشان گواهی داده شده است، به غیر از حضرت علی دشمنی دارند. در حالی که خداوند اسم ده را در چندین جا مدح نموده و میفرماید: ﴿تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞ﴾[البقرة: ۱۹۶]. «این ده روز کاملی است (که نباید از آنها غفلت شود) این (بهرهمندی و آغاز از عمره، یا قربانی و یا روزهداری) از آن کسی است...».
عجیب است که آنان لفظ نُه را دوست دارند چون با نُه نفر از آن ده نفر دشمنی دارند.
از جمله حماقتهای آنان برپایی عزاداریها و نوحهخوانیها برای کسانی است که چندین سال است کشته شدهاند. و واضح است که عدهای از انبیاء و غیر انبیاء به طور ظالمانه و از روی ستم کشته شدهاند که از حضرت حسین برترند؛ حسینی که پدرش ظالمانه به قتل رسید و از او برتر بود، وحضرت عثمان ظالمانه کشته شد، و کشته شدن او، اولین فتنهی بزرگ بود. کسی از مسلمانان و غیر مسلمانان بر مرده یا مقتولی پس از مدت زیادی از کشتن، عزاداری و نوحهخوانی برگزار نمیکند به غیر از این احمقها که اگر از پرندگان بودند، کرکس میشدند، و اگر از چهارپایان بودند الاغ میشدند [۱۴۶].
از دیگر حماقتهای رافضیها این است که برای امام منتظر خود چندین بارگاه قرار میدهند، و منتظر ظهور او در آن جا هستند؛ مانند سردابی که در سامرا است و آنان گمان میکنند که مهدی در آنجا غیب شد، و جاهای دیگری نیز هستند [۱۴۷].
معلوم است که اگر او موجود باشد و خداوند به او امر کند که بیرون بیاید او بیرون میآید و ظهور میکند چه آنان او را صدا بزنند و یا صدا نزنند... [۱۴۸].
رافضیها او را مدار دوستی و دشمنی قرار میدهند، همان طور که مشرکان بتها و خدایان خود را محور دوستی خود قرار میدادند. و او را یکی از ارکان مهم ایمان قرار میدهند، که ایمان بدون او معنی پیدا نمیکند. آن گونه که برخی از مشرکان خدایان خویش را تبجیل میکردند. خداوند متعال میفرمایند: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠﴾[آلعمران: ۷۹-۸۰]. «هیچ کسی (از پیغمبران) را نسزد که خدا بدو کتاب و حکمت و نبوّت بخشد، آن گاه او به مردمان بگوید: به جای خدا، بندگان (و پرستشکنندگان) من باشید. بلکه (به مردمان این چنین میگوید که:) با کتابی که آموختهاید و یاد دادهاید و درسی که خواندهاید، مردمانی خدائی باشید (و جز او را بندگی نکنید و نپرستید) * و (هیچ کسی از پیغمبران) به شما فرمان نمیدهد که فرشتگان و پیغمبران را به پروردگاری خود گیرید. مگر (معقول است که) شما را به کفر فرمان دهد، بعد از آن که (مخلصانه رو به خدا کردهاید و) مسلمان شدهاید؟!»
پس اگر آنان که فرشتگان و پیامبران را خدا تلقی میکردند این چنین مورد مؤاخذه و بازخواست قرار میگیرند، پس حال کسانی که شخصی گمشده که اصلاً وجود خارجی ندارد را امام قرار داده و به او پوستینی از صفات الهی میپوشانند چه خواهد بود؟! خدواند متعال میفرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١﴾[التوبة: ۳۱]. «یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفتهاند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال میکنند، و خودسرانه قانونگذاری مینمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان میبرند و سخنان آنان را دین میدانند و کورکورانه به دنبالشان روان میگردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا میشمارند. (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرکورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند».
در حدیث ترمذی و دیگران از عدی بن حاتم آمده که او گفت: ای رسول خدا، آنها را عبادت نمیکردند. آن حضرت فرمودند: مگر آنها حرام را برایشان حلال، و حلال را بر آنان حرام ننمودند، و آنان نیز از آنها پیروی کردند؟ این عبادت آنها بود.
این حکایت قومی است که افرادی زنده را در بین خود ارباب قرار دادند. اما اینها حلال و حرام را به امامی که اصلاً وجود خارجی نداشته و واقعیت ندارد آویزان کردهاند، و هر آنچه منسوبان به آن امام خیالی ادعا میکنند که او حلال نموده و یا حرام کرده، هر چند مخالف کتاب الهی و فرمودهی پیامبر اکرم جو اجماع امت باشد عمل میکنند!.
شایان ذکر است که همهی آن سخنان و اعمال ناپسند از جنس شیعه تنها در امامیهی اثنا عشریه و زیدیه وجود ندارند، بلکه بسیاری از آنها در میان غالیه و بسیاری از عوام آنان دیده میشود، همانند حرام کردن گوشت شتر و این که شرط طلاق رضایت زن است، و مانند این موارد که عوام آنان بر زبان میآورند هر چند که علمایشان چنین نظری ندارند، اما از آن جایی که اصل مذهبشان بر جهل تکیه دارد، بیشر از هر گروه و طایفهای دروغگو و جاهل هستند [۱۴۹].
[۱۴۴] صحیح مسلم: شماره حدیث (۶۷۵). [۱۴۵] بخاری در کتاب روزه، (باب روزهی روز عاشوراء) آن را روایت کرده است. همچنین مسلم آن را روایت کرده است. [۱۴۶] ج(۱) ص(۱۰، ۷، ۲۰، ۱۳) ج(۳) ص(۴۳، ۴۴) ج(۲) ص(۱۲۱، ۱۸۰، ۱۸۳). [۱۴۷] مانند مسجد و چاه جمکران در قم. (مصحح) [۱۴۸] ج(۱) ص(۱۲- ۱۳). [۱۴۹] ج (۱) ص (۱۶).