خاندان و یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

تعصب و حماقت‏های رافضی‏ها

تعصب و حماقت‏های رافضی‏ها

هیچ گروهی را سراغ نداریم که بیشتر از رافضی‏ها بر باطل تعصب داشته باشند، به طوری که فقط از آنان معروف و مشخص است که به دروغ برای موافقان خود علیه مخالفان خود شهادت داده‏اند، و در تعصب چیزی بزرگ‏تر از دروغ نیست. حتی آنان از روی تعصب، همه‎ی میراث را برای دختر قرار می‏دهند تا این‏که بگویند: حضرت فاطمه از رسول خدا ارث می‏برد، و عمویش حضرت عباس از او ارث نمی‏برد. حتی در میان آنان برخی گوشت شتر نر را حرام می‏دانند چون حضرت عائشه سوار بر شتر با حضرت علی جنگید. آنان در این مورد با کتاب خدا و سنت رسول خدا جو اجماع صحابه و نزدیکان پیامبر مخالفت می‏کنند، و این امر ناشایستی است؛ چون آن شتری که حضرت عائشه لسوار بر آن بود، مُرد، و اگر به فرض زنده باشد، سوار شدن کفار بر شترهای نر موجب حرام شدن آن‏ها نمی‏گردد. کفار همواره سوار بر شترها می‏شدند، و مسلمانان آن‏ها را از آنان به غنیمت می‏گرفتند، و گوشتشان برای مسلمانان حلال بود، پس چرا سوار شدن حضرت عایشهلبر شتر موجب حرام شدن گوشت آن می‏شود؟!.

نهایت چیزی که گمان می‏کنند این است که برخی از کسانی که کافرشان می‌دانند، سوار بر شتر شده است، با وجود این آنان در اتهام ام المؤمنین، حضرت عایشه بدروغ می‏گویند و بر او افترا می‏زنند.

آنان به جهت تعصب و جهل‌شان با همه‎ی بنی امیه دشمنی می‏کنند؛ به خاطر اینکه برخی از بنی امیه با حضرت علی دشمنی کردند. این در حالی است که در میان بنی امیه عده‏ای صالح بودند که قبل از فتنه مردند، و بنی امیه بیشتر از هر قبیله‏ای به پیامبر جخدمت کردند، و وقتی که مکه فتح شد، عتاب بن اسید بن ابی العاص بن امیه والی مکه شد، و خالد بن سعید بن عاص بن امیه و دو برادرش ابان و سعید بر مناطق دیگر گمارده شدند، و ابوسفیان بن حرب بن امیه و پسرش یزید بر نجران گمارده شدند و وقتی مرد والی آنجا بود. و پیامبر جسه دختر خود را به افرادی از بنی امیه داد. او دو دخترش را یکی پس از دیگری به حضرت عثمان بن عفان داد و فرمود: اگر دختر سومی هم داشتم به ازدواج عثمان درمی‏آوردم. او همچنین دختر بزرگ‏ترش زینب را به ازدواج ابو العاص بن ربیع در‏آورد.

رافضی‌ها در اثر جهل و تعصب‏شان با اهل شام دشمنی می‏کنند؛ چون در میان آنان افرادی بودند که با علی دشمنی کردند و معلوم و مشخص است که در مکه هم کفار و هم مؤمنان بودند و همچنین در مدینه مؤمنان و منافقان وجود داشتند، و در این دوران کسی در شام نمانده است که به دشمنی با علی تظاهر کند. اما آنان از شدت جهل و نادانی‏شان دامن برخی را می‏کشند. همچنین در اثر جهل‏شان کسی را که از آثار باقی مانده از بنی‏امیه سود و بهره‏ای ببرد، نکوهش و مذمت می‏کنند؛ مثل نوشیدن آب از رودخانه‎ی یزید در حالی که یزید آن را نکنده بود بلکه فقط توسعه‏اش داد. و مانند خواندن نماز در مسجد بنی‏امیه در حالی که معلوم و مشخص است که پیامبر جبه سمت کعبه‏ای که مشرکان آن را بنا کردند نماز خواند و در خانه‏هایی که آنان ساخته بودند سکونت داشت و از آب چاه‏هایی که آنان حفر کرده بودند می‏نوشید و از لباس‏هایی که آنان بافته بودند می‏پوشید و با درهم‏هایی که آنان ضرب کرده بودند معامله می‏کرد...

اگر به فرض یزید کافر باشد و آن رودخانه را حفر کرده باشد، به اجماع مسلمانان خوردن آب از آن رودخانه مکروه نیست. یک فرد مورد اطمینان به من گفت که یکی از آنان سگی داشت و فرد دیگری سگش را صدا زد (بکیر بکیر) صاحب سگ گفت: آیا سگ مرا با نام اهل جهنم صدا می‏زنی؟ آن دو به این دلیل با هم درگیر شدند تا این که در درگیری میان آن دو خون ریخته شد. پس آیا کسی نادان‏تر از این‏ها وجود دارد؟!.

پیامبر جاصحابش را با اسم‏هایی صدا می‏زد که برای هر گروهی از اهل جهنم به کار می‏رفت که خداوند آن‏ها را در قرآن ذکر کرده است؛ مانند اسم وحید که خداوند در قرآن ذکر کرده و می‏فرماید: ﴿ذَرۡنِي وَمَنۡ خَلَقۡتُ وَحِيدٗا ١١[المدثر: ۱۱]. «‏مرا واگذار با آن کسی که او را تک و تنها (و بدون دارائی و اموال و اولاد) آفریده‌ام‏» و اسم او ولید بن مغیره بود و پیامبر جاسم پسر او را که اسم پسرش هم ولید بود صدا می‏زد، و اسم پدر و پسر را در نماز می‏برد و می‏فرمود: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الْوَلِيدَ بْنَ الْوَلِيدِ». «پروردگارا، ولید بن ولید را نجات بده». همان‏گونه که در روایت صحیحی نقل شده است [۱۴۴].

آنان از شدت جهل و تعصبشان روزی را که خداوند روزه گرفتن را در آن دوست دارد، مثل روز عاشورا معتقد به خوردن روزه در آن هستند؛ در خبر صحیح به نقل از ابوموسی آمده که پیامبر جهنگامی که وارد مدینه شد دید که عده‏ای از یهودیان روز عاشورا را گرامی می‏دارند و روزه می‏گیرند، پیامبر جفرمود: «نحن أحق بصومه وأمر بصومه». «ما برای روزه گرفتن در این روز شایسته‏تریم، و دستور داد که آن روز را روزه بگیرند». بخاری این حدیث را روایت کرده است [۱۴۵].

رافضی‌ها از شدت نادانی و تعصب‏شان بدون دلیل به آزار واذیت حیوان زبان بسته می‏پردازند، چون آن را به جای کسانی می‏گیرند که با آنان دشمنی دارند. همان‏گونه که میش سرخ‏رنگ را می‏گیرند و آن را عائشه می‏نامند و موهایش را در می‏آورند. آنان چهارپایانی را به خدمت می‌گیرند و اسم برخی از آنها را ابوبکر و اسم برخی دیگر را عمر می‏گذارند، و بدون دلیل آن‏ها را می‏زنند و آن را به عنوان مجازات ابوبکر و عمر قلمداد می‏کنند. آنان همچنین شکل صورت انسان را از گچ درست می‏کردند و او را عمر نام می‏گذاردند و شکمش را می‏شکافتند و گمان می‏کنند که آنان گوشت او را می‏خورند و خونش را می‏آشامند. گاهی نام‏های آنان را بر کف پاهایشان می‏نوشتند. به طوری که وقتی یکی از والیان شروع به زدن پاهای کسی که چنین کرده بود، نمود او می‏گفت: تو فقط ابوبکر و عمر را می‏زنی و من آن‏قدر آن دو را می‏زنم تا از بین‏شان ببرم. برخی از آنان سگ‏های خود را با نام ابوبکر و عمر نامگذاری می‏کردند، و آن دو را لعن می‏کردند. وقتی که کسی در نزد آنان اسمش علی، جعفر، حسن یا حسین و این گونه اسم‏ها بود، با او با احترام برخورد می‏کردند و هیچ دلیلی برای انجام این کارشان نداشتند که او از آنان است.

برخی از رافضی‌ها چوب درخت گز را نمی‏سوزانند چون گفته می‏شود: خون حضرت حسین بر روی درخت گز ریخته شد. معلوم و مشخص است که خود این سوزاندنش مکروه نیست، حتی اگر بر روی آن هر خونی ریخته شده باشد پس چگونه خواهد بود درختی که خون به آن برخورد نکرده باشد.

از جمله حماقت‏های رافضی‌ها این است که از گفتن یا انجام چیزی که شمارش رقم ده باشد، کراهت دارند حتی در ساختمان سازی آن را بر، ده ستون بنا نمی‏کنند، و ده تیر سقف برایش قرار نمی‏دهند، و این گونه موارد چون که با بهترین صحابه که ده نفری هستند که بهشت برایشان گواهی داده شده است، به غیر از حضرت علی دشمنی دارند. در حالی که خداوند اسم ده را در چندین جا مدح نموده و می‏فرماید: ﴿تِلۡكَ عَشَرَةٞ كَامِلَةٞ[البقرة: ۱۹۶]. «این ده روز کاملی است (که نباید از آنها غفلت شود) این (بهره‌مندی و آغاز از عمره، یا قربانی و یا روزه‌داری) از آن کسی است...».

عجیب است که آنان لفظ نُه را دوست دارند چون با نُه نفر از آن ده نفر دشمنی دارند.

از جمله حماقت‏های آنان برپایی عزاداری‏ها و نوحه‏‌خوانی‏ها برای کسانی است که چندین سال است کشته شده‏اند. و واضح است که عده‏ای از انبیاء و غیر انبیاء به طور ظالمانه و از روی ستم کشته شده‏اند که از حضرت حسین برترند؛ حسینی که پدرش ظالمانه به قتل رسید و از او برتر بود، وحضرت عثمان ظالمانه کشته شد، و کشته شدن او، اولین فتنه‎ی بزرگ بود. کسی از مسلمانان و غیر مسلمانان بر مرده یا مقتولی پس از مدت زیادی از کشتن، عزاداری و نوحه‏خوانی برگزار نمی‏کند به غیر از این احمق‏ها که اگر از پرندگان بودند، کرکس می‏شدند، و اگر از چهارپایان بودند الاغ می‏شدند [۱۴۶].

از دیگر حماقت‏های رافضی‌ها این است که برای امام منتظر خود چندین بارگاه قرار می‏دهند، و منتظر ظهور او در آن جا هستند؛ مانند سردابی که در سامرا است و آنان گمان می‏کنند که مهدی در آنجا غیب شد، و جا‏های دیگری نیز هستند [۱۴۷].

معلوم است که اگر او موجود باشد و خداوند به او امر کند که بیرون بیاید او بیرون می‏آید و ظهور می‏کند چه ‏آنان او را صدا بزنند و یا صدا نزنند... [۱۴۸].

رافضی‌ها او را مدار دوستی و دشمنی قرار می‌دهند، همان طور که مشرکان بتها و خدایان خود را محور دوستی خود قرار می‌دادند. و او را یکی از ارکان مهم ایمان قرار می‌دهند، که ایمان بدون او معنی پیدا نمی‌کند. آن گونه که برخی از مشرکان خدایان خویش را تبجیل می‌کردند. خداوند متعال می‌فرمایند: ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُؤۡتِيَهُ ٱللَّهُ ٱلۡكِتَٰبَ وَٱلۡحُكۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَ ثُمَّ يَقُولَ لِلنَّاسِ كُونُواْ عِبَادٗا لِّي مِن دُونِ ٱللَّهِ وَلَٰكِن كُونُواْ رَبَّٰنِيِّ‍ۧنَ بِمَا كُنتُمۡ تُعَلِّمُونَ ٱلۡكِتَٰبَ وَبِمَا كُنتُمۡ تَدۡرُسُونَ ٧٩ وَلَا يَأۡمُرَكُمۡ أَن تَتَّخِذُواْ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةَ وَٱلنَّبِيِّ‍ۧنَ أَرۡبَابًاۗ أَيَأۡمُرُكُم بِٱلۡكُفۡرِ بَعۡدَ إِذۡ أَنتُم مُّسۡلِمُونَ ٨٠[آل‌عمران: ۷۹-۸۰]. «هیچ کسی (از پیغمبران) را نسزد که خدا بدو کتاب و حکمت و نبوّت بخشد، آن گاه او به مردمان بگوید: به جای خدا، بندگان (و پرستش‌کنندگان) من باشید. بلکه (به مردمان این چنین می‌گوید که:) با کتابی که آموخته‌اید و یاد داده‌اید و درسی که خوانده‌اید، مردمانی خدائی باشید (و جز او را بندگی نکنید و نپرستید) * و (هیچ کسی از پیغمبران) به شما فرمان نمی‌دهد که فرشتگان و پیغمبران را به پروردگاری خود گیرید. مگر (معقول است که) شما را به کفر فرمان دهد، بعد از آن که (مخلصانه رو به خدا کرده‌اید و) مسلمان شده‌اید؟!»

پس اگر آنان که فرشتگان و پیامبران را خدا تلقی می‌کردند این چنین مورد مؤاخذه و بازخواست قرار می‌گیرند، پس حال کسانی که شخصی گم‌شده که اصلاً وجود خارجی ندارد را امام قرار داده و به او پوستینی از صفات الهی می‌پوشانند چه خواهد بود؟! خدواند متعال می‌فرماید: ﴿ٱتَّخَذُوٓاْ أَحۡبَارَهُمۡ وَرُهۡبَٰنَهُمۡ أَرۡبَابٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَٱلۡمَسِيحَ ٱبۡنَ مَرۡيَمَ وَمَآ أُمِرُوٓاْ إِلَّا لِيَعۡبُدُوٓاْ إِلَٰهٗا وَٰحِدٗاۖ لَّآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَۚ سُبۡحَٰنَهُۥ عَمَّا يُشۡرِكُونَ ٣١[التوبة: ۳۱]. «یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علماء دینی و پارسایان خود را هم به خدائی پذیرفته‌اند (چرا که علماء و پارسایان، حلال خدا را حرام، و حرام خدا را حلال می‌کنند، و خودسرانه قانونگذاری می‌نمایند، و دیگران هم از ایشان فرمان می‌برند و سخنان آنان را دین می‌دانند و کورکورانه به دنبالشان روان می‌گردند. ترسایان افزون بر آن) مسیح پسر مریم را نیز خدا می‌شمارند. (در صورتی که در همه کتابهای آسمانی و از سوی همه پیغمبران الهی) بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه را بپرستند و بس. جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزّه از شرک‌ورزی و چیزهائی است که ایشان آنها را انباز قرار می‌دهند».

در حدیث ترمذی و دیگران از عدی بن حاتم آمده که او گفت: ای رسول خدا، آنها را عبادت نمی‌کردند. آن حضرت فرمودند: مگر آنها حرام را برایشان حلال، و حلال را بر آنان حرام ننمودند، و آنان نیز از آنها پیروی کردند؟ این عبادت آنها بود.

این حکایت قومی است که افرادی زنده را در بین خود ارباب قرار دادند. اما اینها حلال و حرام را به امامی که اصلاً وجود خارجی نداشته و واقعیت ندارد آویزان کرده‌اند، و هر آنچه منسوبان به آن امام خیالی ادعا می‌کنند که او حلال نموده و یا حرام کرده، هر چند مخالف کتاب الهی و فرموده‎ی پیامبر اکرم جو اجماع امت باشد عمل می‌کنند!.

شایان ذکر است که همه‎ی آن سخنان و اعمال ناپسند از جنس شیعه تنها در امامیه‎ی اثنا عشریه و زیدیه وجود ندارند، بلکه بسیاری از آن‏ها در میان غالیه و بسیاری از عوام آنان دیده می‏شود، همانند حرام کردن گوشت شتر و این که شرط طلاق رضایت زن است، و مانند این موارد که عوام آنان بر زبان می‏آورند هر چند که علمایشان چنین نظری ندارند، اما از آن جایی که اصل مذهب‏شان بر جهل تکیه دارد، بیشر از هر گروه و طایفه‏ای دروغگو و جاهل هستند [۱۴۹].

[۱۴۴] صحیح مسلم: شماره حدیث (۶۷۵). [۱۴۵] بخاری در کتاب روزه، (باب روزه‎ی روز عاشوراء) آن را روایت کرده است. همچنین مسلم آن را روایت کرده است. [۱۴۶] ج(۱) ص(۱۰، ۷، ۲۰، ۱۳) ج(۳) ص(۴۳، ۴۴) ج(۲) ص(۱۲۱، ۱۸۰، ۱۸۳). [۱۴۷] مانند مسجد و چاه جمکران در قم. (مصحح) [۱۴۸] ج(۱) ص(۱۲- ۱۳). [۱۴۹] ج (۱) ص (۱۶).