درمیان بزرگان و شیوخ رافضیه در هیچ زمینهای از علوم اسلامی و زهد و سخن حق، امام و پیشوایی وجود ندارد
درمیان بزرگان و شیوخ رافضی در هیچ یک از زمینههای علوم اسلامی همچون حدیث، فقه، تفسیر، و قرآن امامی وجود ندارد بلکه شیوخ رافضی یا جاهل هستند و یا همانند شیوخ اهل کتاب زندیق هستند.
این کتابهای مسلمانان که در آنها زاهدان امت ذکر شده، یک رافضی درمیان آنان نیست. این افرادی که در میان امت به گفتن سخن حق مشهور هستند و در راه خدا سرزنش هیچ سرزنشگری آنان را باز نمیدارد، در میان آنان حتی یک رافضی هم وجود ندارد.
امامیه به طور کلی معتقد به صحت اسلام در باطن هستند به جز آن دسته از آنان که ملحدند و بسیاری از شیوخ شیعه در باطن بر غیر اعتقاد خود هستند: یا فلسفه باف ملحدند و یا موارد دیگر.
همچنین در میان اهل هر دینی فضلایشان را میبینی که غالباً به دین برحقّ اسلام میگروند و یا این که ملحد میشوند، مانند بسیاری از علمای نصارا که در باطن زندیق و ملحدند، و در میانشان هم عدهای نیز در باطن میل به دین اسلام دارند، چون فساد و بطلان دین نصارا برایشان محرز شده است.
برای هر انسان عاقلی معلوم و مشخص است که در میان علمای مشهور مسلمانان هیچ کس رافضی نیست بلکه همگی آنان بر جهل رافضیها و گمراهی آنان اتفاق نظر دارند و همهی کتابهای آنان شاهد این امر است. کتابهای همهی طوایف همگی به این امر گواهی میدهند با وجود این که کسی آنان را مجبور نمیکند که به ذکر رافضیها و جهل و گمراهیشان بپردازد، اما آنان دائماً از جهل و گمراهی رافضیها سخن میگویند که با وجود آن به طور قطع مشخص میشود که آنان معتقدند، رافضیها جاهلترین و گمراهترین مردم هستند و بیشتر از همهی طوایف امت اسلام از هدایت به دورند [۱۶۸].
از جملهی آنان: ابن نعمان مفید، موسوی، طوسی، کراجکی، مراجعشان هستند
از جملهی شیوخ رافضیها ابن نعمان مفید و پیروان او همچون کراجکی، ابوالقاسم موسوی، طوسی و امثال آنان میباشند.
رافضیها در اصل، اهل علم و خبر از طریق نظر و مناظره و معرفت و شناخت ادله و موارد متعلق به آنها همچون منع و معارضه نیستند. همچنین آنان در زمینهی شناخت منقولات و احادیث و روایات و تشخیص صحیح آنها از ضعیفشان، جاهلترین مردماناند.
اصل و اساس آنان در منقولات متکی به تاریخهای دارای اسناد منقطع است، و بسیاری از این تاریخها توسط افرادی که به دروغ و بیدینی مشهور هستند، جعل شدهاند. علمای آنان به نقل و روایت افرادی چون ابو مخنف لوط بن علی و هشام بن محمد بن سائب و امثال اینها که در نزد اهل علم مشهور به دروغگویی هستند تکیه میکنند. با این وجود اینان از بزرگترین کسانی هستند که در نقل و روایت به آنها تکیه میکنند. همچنین آنان به کسانی که در نهایت جهل و افترا هستند و در کتابها نامی از آنان برده نمیشود و علمای اهل علم رجال آنان را نمیشناسند، تکیه میکنند.
طوسی استاد صاحب کتاب منهاج الکرامه، از جمله کسانی است که میگوید: خداوند موجب بالذات است. او معتقد به قدیم بودن عالم است همانگونه که در کتاب «شرح الإشارات» او آمده است. و در نزد عوام و خواص مشهور است که او وزیر اسماعیلیه باطنیه ملحد در «الـموت» بود. سپس زمانی که ترکهای مشرک (هولاکو) آمدند به آنان پیشنهاد کرد که خلیفه و اهل علم و دین را به قتل برساند، و اهل صنایع و تجارت را که در دنیا به او نفع میرسانند، زنده بگذارد. او بر امور وقف مسلمانان استیلا یافت و مقدار فراوانی از آن را به علمای مشرکین و شیخهای ساحر مئاب نخشی و امثال آنان عطا میکرد.
وقتی او رصدخانهی مراغه را به شیوهی صابئیهای مشرک بنا کرد کسانی که به اهل دین و آیین اسلام نزدیکتر بودند از آن ناچیزترین بهره را بردند و بیشترین بهره را افرادی همچون صابئیهای مشرک، گروههای معطله و مشرکان میبردند که از اهل دین به دور بودند هرچند که آنان به وسیلهی نجوم و طب و مانند اینها ارتزاق میکردند.
مشهور است که او و پیروانش به واجبات و محرمات اسلام بیتوجهی میکردند، و به واجبات همانند نماز پایبند نبودند و از محارم خداوند همانند شراب خواری و فحشا و سایر منکرات پرهیز نمیکردند. حتی دربارهی آنان گفته میشود که در ماه رمضان نماز آنان فوت میشد و مرتکب امور فحشا و زشت میشدند و کارهایی دیگر انجام میدادند و آنان هیچ خودنمایی و قدرتی نداشتند مگر به همراه مشرکانی که دینشان از دین یهود و نصارا بدتر است.
بنابراین، هر چه اسلام در دورهی مغول و سایر ترکها قوی شد، قدرت اینان به دلیل مخالفت شان با اسلام و مسلمانان ضعیفتر شد. به همین دلیل، آنان در نزد «امیر تورون» مجاهد که در راه خدا شهید شد، و او پادشاه مغول غازان را به اسلام دعوت کرد، پایینترین شأن و منزلت را داشتند. امیر تورون با پادشاه غازان عهد کرد که اگر اسلام آورد، او را کمک میکند. او مشرکان نخشیه ساحر و دیگران را که اسلام نیاوردند را به قتل رساند و فسادخانهها را ویران نمود و بتها را شکست و جمع آنها را کاملاً از هم پاشید و یهود و نصاری را ملزم به پرداخت جزیه کرد و آنان را خوار نمود. به سبب آن، اسلام و پیروان آن در دورهی مغول قوی شدند.
به طور کلی قضیهی طوسی و پیروان او در میان مسلمانان مشهورتر و معروفتر از آن است که توصیف شود. با وجود این، گفته میشود: او در اواخر عمرش نمازهای خود را جدی میگرفت، و به تفسیر بغوی و فقه و مانند اینها مشغول بود و اگر او از الحاد و بیدینی توبه کرده باشد خداوند نیز توبه را از بندگانش میپذیرد [۱۶۹].
[۱۶۸] ج(۴) ص(۷۶) ج(۱) ص(۲۲۶، ۲۲۷) ج(۳) ص(۲۶۴) ج(۲) ص(۱۲۲، ۱۲۳). [۱۶۹] ج(۱) ص(۱۶) ج(۲) ص(۱۲۲).