شیعیان، علیای را که وجود ندارد دوست میدارند و با علیای که متصف به صفات حقیقیاش است دشمنی میورزند
محبت درست این است که انسان، محبوب را بر اساس آنچه که در وجودش است، دوست بدارد. اگر کسی دربارهی یکی ازافراد صالح عادی، بر این اساس او را دوست بدارد که او از پیامبران است و یا از سابقین اولین است، و به این دلیل او را دوست بدارد، در واقع کسی را دوست داشته که حقیقتی ندارد؛ چون او آن شخص را براساس این که او موصوف به آن صفات است و آن صفات باطل هستند، دوست داشته است. و در واقع او یک فرد معدوم و غیر موجود را دوست داشته است.
محبت رافضیها نسبت به حضرت علی ساز این نوع است، آنان کسی را دوست دارند که وجود ندارد، و او امام معصومی است که امامتش از پیش تعیین شده و پس از پیامبر جهیچ امامی جز او نیست، و معتقد بودند که حضرت ابوبکر، حضرت عمر و حضرت عثمان شستمکار و تجاوزگر و یا کافرند. وقتی که در روز قیامت برایشان روشن شود که حضرت علی ساز هیچ یک از آن خلفا برتر نبود و نهایتش این بوده که او به لحاظ مقام نزدیک یکی از آنان بوده، و به امامت و فضیلت آنان اقرار داشت، و نه او و نه دیگران معصوم نبودند و امامت او از پیش تعیین نشده است، آن وقت برایشان روشن میگردد که آنان حضرت علی سرا دوست نداشتهاند بلکه در حقیقت بیشتر از هر کس دیگر نسبت به حضرت علی سبغض و کینه داشتهاند؛ چون آنان با کسی که موصوف به صفاتی از جمله قبول امامت سه خلیفهی اول و برتر دانستن آنان است دشمنی میورزند که حضرت علی این صفات را بیشتر از دیگران داشت؛ چون حضرت علی سآنان را برتر میدانست و به امامت آنان اقرار داشت. بنابراین روشن میشود که شیعیان به طور قطع با حضرت علی دشمنی میکنند.
بدین ترتیب معنای روایتی که مسلم در صحیح خود به نقل از حضرت علی سروایت کرده که میگوید: «إِنَّهُ لَعَهْدُ النَّبِىِّ الأُمِّىِّ جإِلَىَّ أَنْ لاَ يُحِبَّنِى إِلاَّ مُؤْمِنٌ وَلاَ يُبْغِضَنِى إِلاَّ مُنَافِقٌ» [۱۱۹]. «پیامبر درس ناخوانده به من گفته که کسی جز مؤمن مرا دوست نمیدارد، و کسی جز منافق با من دشمنی نمیکند»، روشن میشود. اگر این حدیث از پیامبر جبه درستی نقل شده باشد و آنان به آن اقرار داشته باشند.
به اعتقاد رافضیها هر یک از بنیهاشم که حضرت ابوبکر و حضرت عمربرادوست بدارد پاک نیست [۱۲۰].
[۱۱۹] مسلم آن را به شماره (۷۸) باب «دلیل بر این که حب انصار و علی، جزو ایمان است»، روایت کرده است. ابتدای روایت این گونه است: «والذی فلق الحبة وبرأ النسمة إنه...» ترمذی و نسائی آن را روایت کردهاند. [۱۲۰] ج(۲) ص(۳۲۹،۳۲۰،۳۱۱).