پیامبران بر فسق و دروغ اصرار نمیورزند
به طور کلی، هر چیزی که در نبوت پیامبران و ابلاغ پیام از جانب خداوند توسط آنان خدشهای وارد کند، مسلمانان بر پاک بودن پیامبران از این موارد اتفاق نظر دارند.
عامهی جمهور که گناهان صغیره را بر پیامبران جایز میدانند، میگویند: پیامبران در اصرار بر گناهان صغیره معصوماند. پس گناهی که به پیامبران صدمهای وارد کند، از آنان سر نمیزند. همان طور که در روایت آمده است: داود بعد از توبه کردن از زمان قبل از آن خطا بهتر شد. و خداوند متعال توبه کنندگان و پاک شوندگان را دوست میدارد و انسان گاهی کار بدی میکند و با وجود آن وارد بهشت میشود.
خداوند در قرآن اظهار داشته که حضرت لوط ÷به حضرت ابراهیم ÷ایمان آورد و خداوند او را به عنوان پیامبر مبعوث کرد.
حضرت شعیب÷ گفت: ﴿قَدِ ٱفۡتَرَيۡنَا عَلَى ٱللَّهِ كَذِبًا إِنۡ عُدۡنَا فِي مِلَّتِكُم بَعۡدَ إِذۡ نَجَّىٰنَا ٱللَّهُ مِنۡهَاۚ وَمَا يَكُونُ لَنَآ أَن نَّعُودَ فِيهَآ إِلَّآ أَن يَشَآءَ ٱللَّهُ رَبُّنَا﴾[الأعراف: ۸۹]. «اگر ما به آئین شما درآئیم، بعد از آن که خدا ما را از آن نجات بخشیده است، مسلّماً به خدا دروغ بستهایم (و به گزاف خویشتن را پیروان آئین آسمانی نامیدهایم). ما را نسزد که بدان درآئیم، مگر این که خدا که پروردگار ما است بخواهد (که هرگز چنین چیزی را هم نخواهد خواست)». ﴿وَقَالَ ٱلَّذِينَ كَفَرُواْ لِرُسُلِهِمۡ لَنُخۡرِجَنَّكُم مِّنۡ أَرۡضِنَآ أَوۡ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا﴾[ابراهیم: ۱۳]. «کافران (و سردستگان زندقه و ضلال، هنگامی که از راه دلیل با انبیاء برنیامدند، به زور متوسّل شدند و) به پیغمبران خود گفتند: یا به آئین ما باز میگردید یا این که شما را از سرزمین خود بیرون میکنیم».
خداوند دربارهی برادران حضرت یوسف ÷آنچه از آنها سر زد را تعریف نمود. سپس بعد از توبهشان آنان را از کارشان باخبر میسازد. آنان همان اسباطی هستند که در سورههای بقره، آل عمران و نساء به ما امر شده که به آن چه که آوردهاند ایمان بیاوریم.
حال اگر در میان این افراد کسی باشد که پیامبر شود پس معلوم است که پیامبران از دیگران بهترند و این چیزی است که رافضیها و سایرین دربارهی آن نزاع و اختلاف دارند و میگویند: هر کس گناهی از او صادر گردد پیامبر نمیشود. اما در حقیقت آن چه که کتاب و سنت بر آن دلالت دارند، معتبر است.
استناد رافضیها در این خصوص، آن است که توبه کننده از گناه، مورد مذمت و نکوهش و انسان ناقصی است که شایستگی نبوت را ندارد هر چند که از مطیعترین مردم باشد. این اصلی است که رافضیها با اهل سنت در این زمینه اختلاف نظر دارند، و قرآن و سنت بر بطلان قول شان در این زمینه دلالت میکنند.
چون آنان کمال و درجات والا که خداوند به سبب حقیقت توبه و استغفار و انتقال از کمال به چیزی کاملتر از آن، به پیامبران عطا کرد، از آنان گرفتند و سخن خدا در این باره را تکذیب کردند و کلام را از جای خودش تحریف نمودند و گمان کردند که انتقال آدمی از جهل به سوی علم و از گمراهی به سوی هدایت و از سرگردانی به سوی راه راست، نقص و کمبود است، و ندانستند که این از بزرگترین نعمتهای خداوند و بزرگترین قدرت اوست به طوری که بندگان را از نقص به کمال میرساند، و این که هر کس مزهی خیر و شر را بچشد و هر دو را با هم بشناسد محبتش نسبت به خیر و نفرتش نسبت به شر بیشتر از کسی است که فقط با خیر سروکار دارد، همان گونه که حضرت عمر سمیگوید: «إنما تنقض عری الإسلام عروة عروة، إذا نشأ فی الإسلام من لایعرف الجاهلیة». «هرگاه کسی در اسلام رشد و نمو یابد و جاهلیت را نشناسد، برایش دستاویزهای اسلام یکی یکی دچار نقض و سستی میگردد».
شیعهی دوازده امامی معتقدند که اصول دین چهار تا هستند: توحید، عدل، نبوت و امامت. و آنان در توحید و عدل و امامت با هم اختلاف دارند. اما دربارهی نبوت، نهایت این است که همانند سایر امت به نبوت اقرار داشته باشند. اما غلو آنان دربارهی پیامبران مورد توافق هیچ کس نیست. البته از عبادت پیشگان جاهل اهل غلو ممکن است افرادی باشند، چون میان آنان و رافضیها اشتراکاتی در غلو و جهل و پیروی از چیزی که صحتش معلوم نشده است، وجود دارد و این دو گروه در این مورد همانند نصارا هستند [۴۴].
[۴۴] ج(۱) ص(۱۷۴، ۳۰۶) ج(۴) ص(۳۷) ج(۲) ص(۳۳۵، ۱۳۳).