خاندان و یاران رسول الله صلی الله علیه وسلم

فهرست کتاب

علم به وجود صانع و حدوث عالم راه‌های زیادی دارد

علم به وجود صانع و حدوث عالم راه‌های زیادی دارد

هر نوع علم به وجود صانع و حدوث عالم راه‌های زیاد و متعددی دارد. اما طرق اثبات صانع قابل شمارش نیست بلکه آن چه جمهور علما بر آن هستند این است که اقرار به صانع یک امر فطری، ضروری و معروف در میان جماعت امت اسلام است. همچنین با ذات حدوث انسان، صانع او معلوم می‏شود، و همین گونه است حدوث هر چیزی که حدوثش مشاهده می‏شود. این روش در قرآن آمده است.

اما حدوث عالم می‏تواند با گوش و عقل به آن استدلال نمود. و می‏توان به ضرورت یا فطرت و یا مشاهده‎ی حدوث محدثات و یا با روش غیر از این‏ها به صانع علم پیدا کرد. سپس صداقت پیامبر جبا طرق دال بر آن که فراوان هستند، معلوم می‏گردد.

دلالت معجزات یکی از این طرق است، و طریق تصدیق در معجزات محصور نمی‏گردد. سپس با خبر دادن پیامبر جو یا به وسیله‎ی عقل حدوث عالم معلوم می‌شود، مثل این که گفته ‏شود: بدون شک ما حوادث را مشاهده می‏کنیم مانند حدوث ابر، باران، کشتزار، درخت و حدوث خورشید و حدوث انسان و سایر حیوانات [۱۸۴]و حدوث شب و روز و سایر موارد، و به ضرورت عقل معلوم است که شیء حادث شده به ناچار باید حادث‌کننده داشته باشد، و تسلسل محدثات به این که یک محدِث یک محدِث دیگر داشته باشد و آن محدِث محدِث دیگری داشته باشد و تا بی نهایت، ممتنع است، و این تسلسل مؤثرات و علل و فاعلیت نامیده می‏شود، که به اتفاق نظر اهل عقلاء ممتنع است.

همچنین اگر گفته شود: موجود یا مخلوق است و یا مخلوق نیست، و مخلوق باید آفریدگاری غیر مخلوق داشته باشد. بر اساس این دو تقدیر، وجود موجودی که مخلوق نباشد ثابت می‏شود.

همچنین اگر گفته شود: موجود یا از غیر خود بی نیاز است و یا به غیر خود نیازمند، و فقیر و نیازمند، به غیر خود محتاج است و نیازش جز به واسطه‎ی یک بی‏نیاز از غیر خود مرتفع نمی‏شود. پس بر اساس این دو تقدیر، وجود موجودی بی نیاز لازم می‏گردد.

همچنین اگر گفته شود: موجود زنده یا خود به خود زنده است، یا زنده است و حیاتش را از غیر خود گرفته است، و هر آن‏چه که حیاتش را از غیر خودش بگیرد، آن غیر، به حیات شایسته‏تر است. و با این دو تقدیر، وجود یک موجود زنده که خود به خود زنده است، ثابت می‏شود.

همچنین اگر گفته شود: عالِم یا خود به خود عالِم است، و یا عالمی است که به دیگری علم آموخته است، و هر کس به دیگری علم بیاموزد، او شایسته است که عالم باشد، و اگر از غیر خودش چیزی نیاموخته باشد به خودی خود عالم است. بنابراین بر اساس این دو تقدیر، وجود عالم به نفس خود ثابت می‏گردد، و غیر از این دو تقدیر، تقدیر دیگری وجود ندارد.

حال وقتی که به غیر از این دو تقدیر ممکن نیست و بر اساس هر تقدیر عالم به نفس خود موجود است، زنده به نفس خود موجود است، بی نیاز به نفس خود موجود است، و قدیم واجب به نفس خود موجود است، وجود او در واقعیت امر لازم و عدم او ممتنع می‏شود، و آن مطلوب است [۱۸۵].

[۱۸۴] در نزد گذشتگان و آیندگان مشهور است که خداوند باران را از هوا و از بخار متصاعد می‌آفریند، اما آفرینش باران از هوا توسط آن همانند آفرینش انسان از نطفه و آفرینش درخت و گیاه از دانه و هسته است. این شناخت ماده‏ای است که از آن می‌آفریند و به اتفاق نظر اندیشمندان خود ماده موجب آنچه از آن خلق می‏گردد، نمی‏شود، بلکه به ناچار باید چیزی باشد که به واسطه‎ی آن این شکل به این وجه آفریده شود. و این دلیل بر وجود قادر مختار حکیمی است که باران را به مقدار معلوم و در وقت مورد نیاز می‌آفریند. برای زمین بایر از آن جایی که باران می‏بارد، آب می‏آید همان طور که خداوند متعال می‏فرماید: ﴿أَوَ لَمۡ يَرَوۡاْ أَنَّا نَسُوقُ ٱلۡمَآءَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلۡجُرُزِ فَنُخۡرِجُ بِهِۦ زَرۡعٗا تَأۡكُلُ مِنۡهُ أَنۡعَٰمُهُمۡ وَأَنفُسُهُمۡۚ أَفَلَا يُبۡصِرُونَ ٢٧[السجدة: ٢٧] «‏آیا نمی‌بینند که ما آب را (در لابلای ابرها و بر پشت بادها) به سوی سرزمین‌های خشک و برهوت می‌رانیم و به وسیله آن کشتزارها می‌رویانیم که از آن هم چارپایانشان می‌خورند، و هم خودشان تغذیه می‌نمایند؟ آیا نمی‌بینند؟». بنابراین، زمین بایر همانند سرزمین مصر باران به اندازه‎ی کافی بر آن نمی‏بارد و اگر باران همیشگی ببارد برای آن کفایت نمی‏کند؛ چون آن سرزمین گِل ابلیز (ابلیز و گِل ابلیز: گِل مصر است که پس از بریده شدن سیلاب رودخانه‎ی نیل بر روی زمین باقی ماند. نگاه کنید به الـمعجم الوسیط. گویم: کلام ابن تیمیه در وصف آن واضح است). و اگر باران زیاد مانند باران به مدت یک ماه ببارد خانه‏ها خراب می‏شوند، بنابراین بر اساس حکمت و رحمت خداوند باری‏تعالی باران در سرزمینی دور دست می‏بارد، سپس آن آب به سرزمین مصر می‏آید. بنابراین، بر اساس این آیه به علم خالق و قدرت و مشیت و حکمت و اثبات ماده‏ای که باران و درخت و انسان و حیوان از آن خلق شده‏اند، استدلال می‏شود. [الـمنهاج: ج(۳) ص(۱۱۱)]. [۱۸۵] ج(۱) ص(۲۸۱- ۲۸۴) بنگرید به مجموع الفتاوی: ج(۲) ص(۴۴۶-۴۴۷) و فهرست‏های عام مجموع الفتاوی ج(۱) ص(۲۱- ۳۱).