ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۲۴

حدیث شماره ۳۲۴

(۳) حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ ،حَدَّثَنَا جَرِيرٌ، عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: انْكسفَتِ الشَّمْسُ يَوْمًا عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُصَلِّي حَتَّى لَمْ يَكَدْ يَرْكَعُ، ثُمَّ رَكَعَ، فَلَمْ يَكَدْ يَرْفَعُ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَلَمْ يَكَدْ أَنْ يَسْجُدَ، ثُمَّ سَجَدَ، فَلَمْ يَكَدْ أَنْ يَرْفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، فَلَمْ يَكَدْ أَنْ يَسْجُدَ، ثُمَّ سَجَدَ فَلَمْ يَكَدْ أَنْ يَرْفَعَ رَأْسَهُ، فَجَعَلَ يَنْفُخُ وَيَبْكِي، وَيَقُولُ: «رَبِّ أَلَمْ تَعِدْنِي أَنْ لاَ تُعَذِّبَهُمْ وَأَنَا فِيهِمْ؟! رَبِّ أَلَمْ تَعِدْنِي أَنْ لاَ تُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؟! وَنَحْنُ نَسْتَغْفِرُكَ». فَلَمَّا صَلَّى رَكْعَتَيْنِ انْجَلَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى، وَأَثْنَى عَلَيْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آيَتَانِ مِنْ آيَاتِ اللَّهِ، لاَ يَنْكَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَيَاتِهِ، فَإِذَا انْكَسَفَا فَافْزَعُوا إِلَى ذِكْرِ اللَّهِ تَعَالَى».

۳۲۴ ـ (۳)...عبدالله بن عمروس گوید: به روزگار رسول خدا ج روزی خورشید گرفت و کسوف اتفاق افتاد؛ از این رو پیامبر گرامی اسلام به نماز ایستادند و چنان قرائت و قیام نماز را طولانی نمودند که گویا نمی‌خواستند به رکوع بروند؛ آنگاه به رکوع رفتند و چنان در حال رکوع باقی ماندند که گویا نمی‌خواستند سر خویش را از رکوع بردارند.

سپس سر خویش را از رکوع برداشتند و چنان در قیامِ پس از رکوع ایستادند که گویی نمی‌خواستند به سجده بروند؛ آنگاه به سجده رفتند و چنان در حال سَجده باقی ماندند که گویی نمی‌خواستند سر را از سجده بر دارند؛ پس از آن سر را از سجده بر داشتند و چنان در میان دو سجده نشستند که گویی نمی‌خواستند به سجده بروند؛ آنگاه به سجده رفتند و به‌گونه‌ای سجده را طولانی نمودند که گویی نمی‌خواهند سر را از سجده بردارند؛ و در حال سجده بسیار می‌گریستند و بی‌تابی می‌کردند و با خود می‌گفتند:

«رَبِّ أَلَمْ تَعِدْنِي أَنْ لاَ تُعَذِّبَهُمْ وَأَنَا فِيهِمْ؟! رَبِّ أَلَمْ تَعِدْنِي أَنْ لاَ تُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ؟! وَنَحْنُ نَسْتَغْفِرُكَ»؛ «پروردگارا! آیا به من مژده و نوید ندادی که تا زمانی که من در میان آن‌ها هستم، آنان را عذاب نفرمایی؟ بار خدایا! آیا به من وعده ندادی که تا زمانی که آنان استغفار می‌کنند و از تو آمرزش می‌خواهند، آن‌ها را عذاب نکنی؟ بار خدایا! ما از تو آمرزش گناهانمان را خواهانیم و رحمت و لطف تو را چشم می‌داریم.»

عبدالله بن عمروس گوید: چون رسول خدا ج دو رکعت نماز خورشید گرفتگی خواندند، خورشید ظاهر شد و کسوف برطرف گردید؛ از این رو آن حضرت ج از جای برخاستند و به سپاس و ستایش خداوندی، مشغول شدند و به بیان پرتوی از حمد و ستایش و تعریف و تمجید او تعالی پرداختند، و آنگاه فرمودند:

«بی‌تردید خورشید و ماه هر دو مخلوق و نشانه و دلیل و برهانی بر وجود و قدرت و عظمت ذات خداوند می‌باشند (و هر یک از آن‌ها دارای خصوصیّات و قوانین مختص به خود هستند) و به خاطر فوت کسی یا تولّد فردی به حالت کسوف (کم نوری یا بی‌نوری) در نمی‌آیند؛ و هر گاه خسوف و کسوف اتفاق افتاد و خورشید و ماه بی‌نور یا کم نور گردیدند، فوراً به یاد و ذکر خدا مشغول شوید (تا از عذاب و غضب خدا در امان باشید.)»

&

«اَنکَسَفَتِ الشَّمسُ یَومَاً عَلَی عَهدِ رَسُول الله ج»: به روزگار پیامبر ج روزی خورشید گرفت. به احتمال زیاد این خورشید گرفتگی به روز مرگ ابراهیم پسر رسول خدا ج صورت گرفته است.

چنان‌که در کتب تاریخی و روایی نقل شده که روز مرگ ابراهیم خورشید گرفت؛ مردم گفتند: خورشید به واسطه‌ی مرگ ابراهیم گرفت. چون رسول خدا ج این خبر را شنیدند، از خانه بیرون آمدند و خطبه‌ای ایراد فرمودند؛ نخست سپاس و ستایش الهی را به جای آوردند و سپس فرمودند: ای مردم! خورشید و ماه، دو نشانه از نشانه‌های قدرت خدایند، و برای مرگ و زندگی کسی نمی‌گیرند؛ و چون خورشید و ماه گرفتگی می‌بینید به مساجد پناه برید. و در این هنگام رسول خدا ج گریست. مردم گفتند: ای رسول خدا ج! شما که پیامبرید گریه می‌کنید؟ فرمود: من هم انسانم، چشم می‌گرید و دل افسرده می‌شود و چیزی نمی‌گوئیم که خدا را به خشم آورد؛ به خدا سوگند ای ابراهیم! ما بر تو اندوهناکیم.

گویند: ابراهیم هنگام مرگ هیجده ماهه بود؛ و پیامبر ج فرمود: برای او در بهشت دایه‌ای است.

«کسوف»: گرفته شدن خورشید؛ تاریک شدن قرص خورشید هنگامی که ماه میان زمین و خورشید واقع می‌شود و نمی‌گذارد اشعه‌ی خورشید به زمین برسد؛ اگر تمام خورشید بگیرد کسوف کلّی، و اگر قسمتی از آن گرفته شود، کسوف جزئی نامیده می‌شود.

«خسوف»: گرفته شدن ماه؛ و این حالت در اثر حائل شدن زمین میان خورشید و ماه رخ می‌دهد و تمام یا قسمتی از ماه تاریک می‌شود؛ زیرا جرم زمین، مانع رسیدن نور خورشید به ماه می‌گردد. در فارسی «ماه گرفتگی» می‌گویند.

‌»ألم تعدنی»: آیا به من مژده و نوید ندادی.

«ینفخ و یبکی»: سخت گریه می‌کرد.

«انجلت الشمس»: خورشید ظاهر و هویدا گشت و خورشید گرفتگی برطرف شد.

«اثنی علیه»: به بیان حمد و ستایش خدا پرداخت.

«لاینکسفان»: نمی‌گیرند، کم نور یا بی‌نور نمی‌شوند.

«فافزعوا»: به خدا پناه برید، تضرّع کنید.

خورشید گرفتگی و یا ماه گرفتگی، از نشانه‌های قدرت و عظمت خداوند هستند که گاهی ظاهر می‌شوند و مناسب است که هنگام ظهور آنان، بندگان خدا با فروتنی و افتادگی تمام و با خشوع و خضوع کامل، در مقابل قدرت و عظمت خداوندِ دانا و توانا کرنش برند و خواهان رَحم و کَرم و لطف و احسان او شوند.

در زمان رسول خدا ج نیز درست همان روزی که فرزند شیر خوارشان ـ ابراهیم ــ تقریباً در یک و نیم سالگی دار فانی را وداع گفت، کسوف اتفاق افتاد.

در آن زمان، یکی از رسوم و باورهای غلط دوران جاهلیّت این بود که در اثر وفات مردان بزرگ، کسوف واقع می‌شود؛ گویی خورشید چادرسیاه ماتم بر سر کشیده است!

در وفات ابراهیم نیز این باور غلط تقویت شد؛ به گونه‌ای که در برخی از روایات وارد شده که برخی از مردم به صراحت این باور غلط را بیان داشتند.

رسول خدا ج در آن موقع با ترس و نهایت بیم و هراس، دو رکعت نماز با جماعت اقامه کردند. این نماز با سایر نمازها متفاوت بود. آن حضرت ج قرائت این نماز را بسیار طولانی کرد و در وقت قرائت، بارها به بارگاه خدا خم شدند (گویا رکوع می‌کردند) و باز راست می‌ایستادند و قرائت را به گونه‌ای طولانی ادامه می‌دادند. ایشان رکوع و سجده‌ی آن نماز را نیز خیلی طولانی کردند و در قومه و جلسه‌ی آن نیز زیاد طول دادند، و در اثنای نماز با تضرّع و خشوع تمام، دعا می‌کردند؛ پس از نماز خطبه‌ای ایراد فرمودند و به نحو خاصّی این عقیده و باور جاهلی که «کسوف بر اثر مرگ مردان بزرگ پیش می‌آید» را رد کردند.

ایشان در این خطبه فرمودند: این عقیده و باور جاهلی، هیچ اصل و اساسی ندارد، بلکه در حقیقت خورشید و ماه دو نشانه از نشانه‌های عظمت و قدرت خداوندند و هنگامی که کسوف و خسوف صورت می‌گیرد باید با خشوع و فروتنی کامل به سوی خداوند متوجه شوند و به یاد او پناه ببرند و در بارگاه او تضرّع بنمایند.

به هر حال، از این روایت دانسته می‌شود که پیامبر ج قیام، قرائت، رکوع، سجده، قومه و جلسه‌ی نماز کسوف را بسیار طولانی کردند در حالی که عادت پیامبر ج این نبود که نماز با جماعت را اینقدر طولانی کنند؛ بلکه از این کار منع می‌نمودند.