ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۷۴

حدیث شماره ۳۷۴

(۶) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا صَفْوَانُ بْنُ عِيسَى، ، حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ عِيسَى أَبُو نَعَامَةَ الْعَدَوِيُّ قَالَ: سَمِعْتُ خَالِدَ بْنَ عُمَيْرٍ وَشُوَيْسًا أَبَا الرَّقَادِ قَالاَ: بَعَثَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ عُتْبَةَ بْنَ غَزْوَانَ وَقَالَ: انْطَلِقْ أَنْتَ وَمَنْ مَعَكَ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي أَقْصَى بِلاَدِ الْعَرَبِ، وَأَدْنَى بِلاَدِ الْعَجَمِ، فَأَقْبَلُوا، حَتَّى إِذَا كَانُوا بِالْمِرْبَدِ، وَجَدُوا هَذَا الْكَذَّانَ، فَقَالُوا: مَا هَذِهِ؟ قَال: هَذِهِ الْبَصْرَةُ، فَسَارُوا حَتَّى إِذَا بَلَغُوا حِيَالَ الْجِسْرِ الصَّغِيرِ، فَقَالُوا: هَهُنَا أُمِرْتُمْ، فَنَزَلُوا، فَذَكَرُوا الْحَدِيثَ بِطُولِهِ . قَالَ: فَقَالَ عُتْبَةُ بْنُ غَزْوَانَ: لَقَدْ رَأَيْتُنِي وَإِنِّي لَسَابِعُ سَبْعَةٍ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَا لَنَا طَعَامٌ إِلاَ وَرَقُ الشَّجَرِ حَتَّى تَقَرَّحَتْ أَشْدَاقُنَا، فَالْتَقَطْتُ بُرْدَةً قَسَمْتُهَا بَيْنِي وَبَيْنَ سَعْدٍ، فَمَا مِنَّا مِنْ أُولَئِكَ السَّبْعَةِ أَحَدٌ إِلَّا وَهُوَ أَمِيرُ مِصْرٍ مِنَ الأَمْصَارِ، وَسَتُجَرِّبُونَ الْأُمَرَاءَ بَعْدَنَا.

۳۷۴ ـ (۶)... خالد بن عُمیر و شُوَیس ـ که کنیّت وی «ابوالرُّقاد» است ـ گویند: عمر بن خطابس (در روزگار خلافت و حکومت خویش) عتبة ابن غزوانس را به مأموریت جنگی گسیل داشت و بدو گفت: تو و همراهانت به حرکت خویش ادامه دهید و پیشروی کنید، تا به دورترین نقطه از سرزمین‌های عرب، و به نزدیکترین نقطه از سرزمین‌های عجم برسید.

عتبهس و همراهانش نیز بر حسب فرمان عمر بن خطابس حرکت کردند و پیشروی نمودند تا به منطقه‌ی «مِربَد» رسیدند؛ درآنجا بود که سنگ‌های سپید و نرمی را دیدند؛ از این رو پرسیدند: این سنگ‌های سپید و نرم چیست؟ و نام این منطقه چیست؟ گفتند بصره است. آن‌ها از آن منطقه گذشتند و به حرکت خویش ادامه دادند و پیشروی نمودند تا مقابل پُلی کوچک رسیدند؛ پرسیدند: به فرود آمدن در اینجا فرمان داده شده‌ایم. (یعنی عمر بن خطابس به ما فرمان داده تا در همین جا فرود آییم.) همه‌ی آن‌ها در همان جا فرود آمدند...

خالد بن عُمیر و شُویس، تمام این حدیث را بیان کرده‌اند و در ادامه گفتند: عتبة بن غزوانس به همراهانش گفت: من خودم را در حالی دیدم که هفتمین مسلمان و همراه رسول خدا ج بودم، و خوراکی جز برگ درختان نداشتیم؛ تا جایی که براثر خوردن برگ درختان، لب‌ها و گوشه‌های دهان‌هایمان، متورّم و زخمی شد؛ من عبایی را پیدا کردم و آن را میان خویش و سعد بن ابی وقاصس قسمت کردم (نصفی از آن را برای خودم و نصفی را برای سعدس به عنوان ازار و شلوار استفاده کردیم)؛ و هیچ یک از آن هفت تن نیست مگر اینکه هر یک، امیر یکی از شهرها شده است؛ و به زودی امیرانی را که بعد از ما خواهند آمد، تجربه خواهید کرد.

«بعث»: گسیل داشت، اعزام کرد، ارسال نمود، فرستاد.

«اقصی»: دورترین، پرت‌ترین، دورافتاده‌ترین.

«العرب»: قومی است سامی، ساکن شبه جزیره‌ی عربستان در جنوب غربی آسیا؛ به هنگام ظهور اسلام، ساکنان عربستان به دو دسته‌ی بزرگ تقسیم می‌شدند: «قحطانیان» در جنوب و «عدنانیان» در شمال.

مؤرخان عرب، این هر دو دسته را عرب غیر اصلی می‌دانستند در مقابل عرب «بائده»؛ بدین جهت اعراب بائده را «عاربه»؛ و قحطانیان را «متعربه»؛ و عدنانیان را «مستعربه» می‌نامیدند.

برخی دیگر، قحطانیان را هم جزو «عاربه» محسوب داشته‌اند. در یمن و نقاط جنوبی عربستان، مردمی پیش از ظهور اسلام سکونت داشتند که عرب آنان را اعراب قحطانی می‌نامند و می‌گویند: ایشان از نسل «یعرب بن قحطان» هستند. عدنانیان یا اعراب اسماعیلی نژاد، خود را به اسماعیل بن ابراهیم÷ می‌رسانند و به همین جهت، مؤرخان عرب آنان را «مستعربه» می‌نامند. مسکن این اعراب در تهامه، نجد، و حجاز بود و تا مرزهای شام و حدود عراق کشیده می‌شد.

اعراب اسماعیلی از حیث نظام اجتماعی، زبان و دین با قحطانیان اختلاف زیاد داشتند. از حیث نظام اجتماعی، اسماعیلیان صحرانشین بیابان گرد بودند (مانند اعراب بدوی)، در صورتی که قحطانیان، شهرنشین و اهل بنا و عمران و آبادی و عمارت بودند.

«اَدنی»: نزدیکترین.

«العجم»: غیر عرب، اعم از ایرانی و ترک و اروپایی؛ کشور ایران را نیز می‌گویند.

«فاقبلوا»: توجه کردند، روی آوردند، یورش بردند، حمله‌ور شدند.

«مِربَد»: آغل گوسفندان، طویله‌ی ستوران، محل خرما خشک کنی. در اینجا نام منطقه‌ای در عراق است.

«الکذّان»: سنگ نرمی که نه همانند صخره سخت باشد که بتوان آن را شکست و نه همانند خاک نرم باشد که بتوان آن را حفر کرد.

«البصرة»: زمین ستبر؛ یا زمین سرخ رنگ نیکو؛ سنگ نرم سفید. و شهر «بصره» را به خاطر سنگ‌های نرم سپیدش، بدین نام می‌خوانند. و هم اینک نیز بندر و شهری در کشور عراق، واقع در ساحل شطّ العرب، مقابل خرمشهر ایران است که دارای نخلستان‌های مهم و نفت است و بندری فعّال به شمار می‌آید.

«فساروا»: راه رفتند؛ حرکت کردند؛ پیش رفتند؛ به جلو رفتند.

«حِیال»: روبرو، مقابل، برابر.

«الجِسر»: پل مانندی که برای عبور و مرور مردم و ماشین‌ها و قطارها بر روی رودخانه سازند؛ پُل.

«فالتقطتُ»: آن چیز را از روی زمین برگرفتم.

«بُردة»: جامه‌ی راه راه.

«قسمتها بینی و بین سعد»: یعنی از بی‌لباسی و سختی و مشقت رنج می‌بردیم به گونه‌ای که جامه‌ای کهنه و فرسوده را دو قسم می‌کردم، نصفی را به سعدس و نصفی را برای خود به صورت ازار در می‌آوردیم و عورت خویش را بدان می‌پوشیدیم.

«فما منا من اولئك السبعة احدٌ الا و هو ...»: یعنی هیچ یک از آن هفت تن ـ که جزو پیشگامانِ پیشتاز بودند ـ نیست، مگر این که هر یک امیر یکی از شهرهای اسلامی شده‌اند، و به پاس آن همه خدمات و تلاش‌ها، خداوند متعال در همین دنیا، بدان‌ها پاداش داد؛ و به زودی امیرانی را که پس از ما خواهند آمد، تجربه خواهید کرد که چه قدر بی‌بند و بار و علاقمند به دنیا هستند؛ و چگونه اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزه‌های نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی را نادیده می‌گیرند.

و همچنان‌که عتبه بن غزوانس گفت، نیز اتفاق افتاد... .