حدیث شماره ۴۰۰
(۲) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِيدِ، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ سَلَمَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرٍو، عَنْ أَبِي سَلَمَةَ، عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ رَضِی الله عَنهُ قَالَ: جَاءَتْ فَاطِمَةُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَقَالَتْ: مَنْ يَرِثُكَ؟ فَقَالَ: أَهْلِي وَوَلَدِي. فَقَالَتْ: مَا لِي لاَ أَرِثُ أَبِي؟ فَقَالَ أَبُوبَكْرٍ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «لاَ نُورَثُ»، وَلَكِنِّي أَعُولُ عَلَی مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعُولُهُ، وَأُنْفِقُ عَلَى مَنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُنْفِقُ عَلَيْهِ.
۴۰۰ـ(۲)... ابوهریرهس میگوید: فاطمهل به نزد ابوبکر صدیقس آمد و گفت: از پس مرگ تو چه کسانی از تو ارث میبرند؟ ابوبکرس گفت: پس از مرگ من، همسر و فرزندانم از من ارث میبرند. فاطمهل گفت: چرا نباید من از پدر خویش ارث ببرم؟ ابوبکرس گفت: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «از ما ارث برده نمیشود؛ (و آنچه از ما بماند، صدقه است.)» ولی من بر کسانی که رسول خدا ج انفاق میفرمودند، انفاق خواهم کرد، و آنچه پیامبر ج بر عیال خویش میپرداخته است، بر من است که بپردازم.
&
«اعول»: به عائلهی پیامبر ج معاش و نفقه میدهم و سرپرستی آنان را به عهده میگیرم و بدانها خرجی میدهم.
«وانفق علی من کان...»: این عبارت، عطف تفسیری بر عبارت «ولکنی اعول علی...» است؛ و معنی هر دو یکی است.
به هر حال، پیامبر ج در هنگام بدرود حیات، صاحب هیچ ثروت قابل توجهی نبود تا آن را به ارث گذارد. او در طول حیات خویش، هرگز ثروتی برای خود نداشت، بلکه هر چه در اختیار او قرار میگرفت همه را در راه خیر انفاق میکرد و خود با خوردن نان جو روزگار میگذراند و ثروت و دارایی در دست ایشان چون آبی در جوی جاری بود و از جانب ایشان به سوی مستضعفان، درماندگان، بینوایان، درماندگان و یتیمان سرازیر میشد و در دست ایشان هیچ چیز نمیماند و اگر چیزی در نزد ایشان مانده بود نمیتوانست ارثی از ایشان برای بازماندگان خود باشد؛ چرا که ایشان خود فرموده بودند: «ما پیامبران ارث نمیگذاریم، و آنچه بر جای بگذاریم صدقه است».
بنابراین هر چه رسول خدا ج از خود باقی میگذاشت صدقه بود که نمیتوانست به ملک فرزند یا عموی او در آید و بلکه تنها میبایست در راه خیر مصرف شود؛ چرا که پیامبران نه مالی را برای خود میاندوختند و نه ثروتی به عنوان میراث از خود بر جای میگذاشتند؛ بلکه آنچه از آنان بر جای میماند، علم و دین و هدایت مردم بود و همین میراث آنان بود که خوش میراثی سودمند و سرشار و منبع فیض بخش علم کامل است.
البته در اینجا اختلافی دربارهی «فدک» وجود دارد که به اعتقاد و باور ما، بر خلاف آنچه تاریخ به ما ارائه میدهد، فدک ملک شخصی رسول خدا ج نبود، بلکه در حکم ملک یتیمان، بینوایان، فقرا و درماندگان بود و پیامبر اکرم ج عایدات آن را در همین راه به مصرف میرساند و البته بستگان او و اهل بیت نیز از این عایدات سهمی داشتند.
اختلافی هم که در این ماجرا، میان ابوبکرس و فاطمهی زهرال ـ دختر بهترین خلق خدا ـ بروز کرد، بر خلاف آنچه اظهارات مؤرخان چنین گمانی را به وجود میآورد، اختلافی بر سر ملکیت آن اراضی و آن آبادی نبود، بلکه اختلاف بر سر ادارهی آن و ولایت بر مصارف آن بوده؛ چرا که در عایدات این آبادی سهمی نیز از آنِ نفقهی زنان پیامبر ج بود و به همین سبب میبایست نزدیکان پیامبر ج عهدهدار امور آن چیزی که پیامبر ج عهدهدار آن بوده است شوند. اما به هر حال ابوبکر صدیقس با این خواستهی فاطمهل مخالفت کرد. اما بعدها عمربن خطابس پذیرفت که ادارهی این اراضی مشترکاً به دست علیس و عباسس سپرده شود.
بنابراین، میراث بزرگ پیامبر ج چیزی جز مکتب او نبود که به جاودانگی قرآن، جاوید است، آن سان که خداوند میفرماید: «ما قرآن را نازل کردیم و خود پاسدار آنیم» [الحجر: ۹].