حدیث شماره ۴۱۰
(۵) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ بَشَّارٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عَدِيٍّ وَمُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ قَالاَ: حَدَّثَنَا عَوْفُ بْنُ أَبِي جَمِيلَةَ، عَنْ يَزِيدَ الْفَارِسِيِّ - وَكَانَ يَكْتُبُ الْمَصَاحِفَ - قَالَ: رَأَيْتُ النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي الْمَنَامِ زَمَنَ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: إِنِّي رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي النَّوْمِ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ كَانَ يَقُولُ: «إِنَّ الشَّيْطَانَ لاَ يَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَشَبَّهَ بِي، فَمَنْ رَآنِي فِي النَّوْمِ فَقَدْ رَآنِي» هَلْ تَسْتَطِيعُ أَنْ تَنْعَتَ هَذَا الرَّجُلَ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي النَّوْمِ؟ قَالَ: نَعَمْ، أَنْعَتُ لَكَ رَجُلاً بَيْنَ الرَّجُلَيْنِ، جِسْمُهُ وَلَحْمُهُ أَسْمَرُ إِلَى الْبَيَاضِ، أَكْحَلُ الْعَيْنَيْنِ، حَسَنُ الضَّحِكِ، جَمِيلُ دَوَائِرِ الْوَجْهِ، قَد مَلَأَتْ لِحْيَتُهُ مَا بَيْنَ هَذِهِ إِلَى هَذِهِ، قَدْ مَلَأَتْ نَحْرَهُ - قَالَ عَوْفٌ: وَلاَ أَدْرِي مَا كَانَ مَعَ هَذَا النَّعْتِ - فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَوْ رَأَيْتَهُ فِي الْيَقَظَةِ مَا اسْتَطَعْتَ أَنْ تَنْعَتَهُ فَوْقَ هَذَا.
قَالَ أَبُو عِيسَى: وَيَزِيدُ الْفَارِسِيُّ: هُوَ يَزِيدُ بْنُ هُرْمُزَ، وَهُوَ أَقْدَمُ مِنْ يَزِيدَ الرَّقَاشِيِّ، وَرَوَى يَزِيدُ الْفَارِسِيُّ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَحَادِيثَ، وَيَزِيدُ الرَّقَاشِيُّ لَمْ يُدْرِكِ ابْنَ عَبَّاسٍ.
وَهُوَ يَزِيدُ بْنُ أَبَانَ الرَّقَاشِيُّ، وَهُوَ يَرْوِي عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، وَيَزِيدُ الْفَارِسِيُّ وَيَزِيدُ الرَّقَاشِيُّ: كِلاَهُمَا مِنْ أَهْلِ الْبَصْرَةِ، وَعَوْفُ بْنُ أَبِي جَمِيلَةَ: هُوَ عَوْفٌ الأَعْرَابِيُّ.
۴۱۰ ـ (۵)... یزید فارسی [که در روزگار خویش با دستش، قرآن مینوشت] گوید: در زمانی که ابن عباسب زنده بود، من رسول خدا ج را به خواب دیدم. ابن عباسب را از این موضوع با خبر کردم و بدو گفتم: همانا من آن حضرت ج را در خواب دیدم! او گفت: رسول خدا ج پیوسته میفرمودند:
«شیطان را یارای آن نیست که خویشتن را در خواب، شبیه و همانند من درآورد؛ هر کس مرا در خواب ببیند، به راستی خودم را در خواب دیده است».
آنگاه ابن عباسب خطاب به من گفت: آیا تو را یارای آن است تا مردی را که در خواب دیدهای، برای من توصیف کنی، و به بیان پرتوی از شکل و شمائل او بپردازی؟ گفتم: آری؛ میتوانم او را برای تو توصیف کنم. او مردی میانه بالا بود که نه زیاده از حد بلند بالا بود، و نه بیش از اندازه کوتاه قد؛ (بلکه میانه بالا بود و خوش اندام؛) و نه نزار بود و نه فربه (که اندامش را بزرگیِ شکم یا بزرگیِ سر، معیوب گرانیده باشد)؛ رنگ چهرهاش، گندمگون و مایل به سپیدی بود؛ چشمانی گیرا و سرمه کشیده داشت؛ لبخندش بسیار چشم نواز و گیرا بود؛ چهرهاش زیبا و گرد مانند بود؛ ریش او انبوه بود و از این گوش تا گوش دیگر را پوشش داده بود و تمام گلویش را انباشته بود...
عوف بن ابی جمیله [که یکی از روایت کنندگانِ این روایت است] گوید: نمیدانم که یزید فارسی به همراه این صفات، چه صفات ظاهری و جسمیِ دیگری را گفته است!؟
به هر حال، پس از این که یزید فارسی به بیان صفات و شکل و شمائل مردی که در خواب دیده بود پرداخت؛ ابن عباسب بدو گفت: اگر رسول خدا ج را در بیداری میدیدی، باز هم بهتر از این نمیتوانستی ایشان را وصف کنی!
ابوعیسی ترمذی در دنبالهی این روایت گوید: یزید فارسی [که یکی از راویان این حدیث است]، همان «یزید بن هرمز» است که قدیمیتر و جلوتر از «یزید رقاشی» است؛ به این دلیل که یزید بن هرمز فارسی، از ابن عباسب روایات و احادیثی را نقل کرده است، در حالی که یزد رقاشی، اصلاً ابن عباسب را درک نکرده [و از او احادیثی را روایت ننموده] است؛ و یزد رقاشی، همان «یزید بن اَبَان رَقاشی» است که از انس بن مالکس احادیثی را روایت میکند. و با وجود این، یزید فارسی و یزید رقاشی، هر دو از مردمانِ شهر بصره هستند.
و «عوف بن ابی جمیله» [یکی دیگر از روایان این حدیث]، همان «عوف اعرابی» است.
&
«زمن ابن عباس»: به روزگاری که عبدالله بن عباسب زنده بود.
«تنعت»: توصیف کنی، به بیان پرتوی از صفات و شمائل او بپردازی.
«بین الرجلین»: میانه بالا بود که نه زیاده از حد بلند بالا بود و نه بیش از اندازه کوتاه قد؛ بلکه میانه بالا بود و خوش اندام.
«جسمه و لحمه»: یعنی نه نزار بود و نه فربه، که اندامش را بزرگی اعضاء، یا نزاری آن، معیوب و نامتناسب گردانیده باشد، و نه نزاری او، اندامش را از چشم نوازی باز داشته بود و نه فربهی او، قد و بالای او را از دل انگیزی انداخته بود؛ بلکه خوش اندام و خوش استیل بود.
«اسمر الی البیاض»: سیپد و گندمگون بود. یعنی چهرهاش گندمگون مایل به سپیدی بود.
«اکحل العینین»: چشمهایش مشکی بود. چشمانی گیرا و سرمه کشیده داشت.
«حسن الضحك»: لبخندی زیبا بر لب داشت.
«جمیل دوائرالوجه»: اطراف صورتش بسیار زیبا و گیرا بود.
«قد ملأت لحیتُه ما بین هذه الی هذه»: ریش او انبوه بود و از این گوش تا گوش دیگر را پوشش داده بود.
«نحره»: نحر: قسمت بالای سینه. جای بستن قلاده بر گردن.
«ملأت نحره»: ریشش، تمام گلوی او را انباشته بود.
«ولا ادري»: نمیدانم. «لا ادري ما کان مع هذا النعت»: عوف گوید: نمیدانم که یزید فارسی، به همراه این صفات، چه صفات ظاهری و جسمانی دیگری را گفته است. یعنی یزید فارسی، علاوه از این صفات، به بیان صفاتی دیگر نیز پرداخته که من آنها را فراموش کردهام.
«الیقظة»: بیداری. ضد «النوم» [خواب] است.
«قال ابوعیسی: و یزید الفارسی...»: هدف مصنف از آوردن این عبارت، این است تا میان «یزید فارسی» و «یزید رقاشی» تفاوت قائل شود؛ زیرا که درست است این هر دو یزید، از مردم بصرهاند، ولی یزید فارسی، همان یزید بن هرمز است؛ و یزید رقاشی، همان یزید بن اَبان رَقاشی؛ اولی، راوی احادیث ابن عباسب است؛ و دومی، راوی احادیث انس بن مالک است که ابن عباسب را درک نکرده است.
ناگفته نماند که در میان راویان، دو نفر به نام یزید بن هرمز وجود دارد: یکی «یزید بن هرمز» که از مردم بصره است. [همین راوی مورد بحث]؛ و دیگری: «یزید بن هرمز مدنی». و نباید این دو را با هم اشتباه گرفت.