حدیث شماره ۳۳۲
(۳) حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ حُجْرٍ، أَنْبَأَنَا عَلِيُّ بْنُ مُسْهِرٍ، عَنْ مُسْلِمٍ الأَعْوَرِ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِی الله عنه قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَعُودُ الْمَرضَی، وَيَشْهَدُ الْجَنَائِزَ، وَيَرْكَبُ الْحِمَارَ، وَيُجِيبُ دَعْوَةَ الْعَبْدِ، وَكَانَ يَوْمَ بَنِي قُرَيْظَةَ عَلَى حِمَارٍ مَخْطُومٍ بَحَبْلٍ مِنْ لِيفٍ، وَعَلَيْهِ إِكَافٌ مِنْ لِيفٍ.
۳۳۲ ـ (۳)...انس بن مالکس گوید: رسول خدا ج بیماران را عیادت میکردند؛ در تشییع جنازهها شرکت مینمودند؛ بر الاغ سوار میشدند و دعوت بردگان را اجابت میکردند.
و آن حضرت ج به روز جنگ بنی قریظه، بر الاغی سوار بودند که لگامش ریسمانی بود که از لیف خرما بافته شده بود؛ و بر آن الاغ، پالانی از لیف خرما بود.
«یعود»: از بیمار عیادت میکرد.
«المرضی»: بیماران. دردمندان. پیامبر ج از هر بیماری، چه کافر و چه مسلمان، عیادت مینمودند.
«الجنائز»: جمع «جِنازة»: مرده، جسد مرده. و به فتح جیم: «جَنازة»: به تابوت اطلاق میشود.
«یجیب»: میپذیرفت، اجابت میفرمود.
«العبد»: برده.
«بنی قریظه»: وقتی رسول خدا ج به مدینهی منوره تشریف آورد، معاهده و قراردادی بین مهاجرین و انصار و یهود منعقد کرد و در آن معاهده با یهود صلح نمود و آنها را بر دین و اموالشان آزاد گذاشت و شرایطی را برای طرفین لازم الاجرا قرار داد. در این قرار داد «بند» زیر به چشم میخورد:
«هر کسی علیه امضاء کنندگان آن بجنگد، همگی موظف خواهند بود که متحد شوند و در برابر او یکدیگر را یاری کنند. امضاء کنندگان این قرارداد یکدیگر را در خیرخواهی و نیکی نه در گناه، یاری و کمک کنند و هر کسی بر مدینهی منوّره تهاجم آورد همگی دست به دست هم داده و از آن دفاع کنند.»
اما با وجود این پیمان صریح، «حی بن اخطب» یهودی که رئیس «بنی نظیر» بود موفق شد بنی قریظه را به نقض این پیمان و همدست شدن با قریش وادار کند، در صورتی که رئیس قبیله «کعب بن اسد قُرَظِی» گفته بود: ما تا به حال از محمد ج به جز راستگویی و وفاداری چیز دیگری ندیدهایم، اما همین «کعب بن اسد» پیمان شکنی کرد و از عهدی که با مسلمانان بسته بود، اظهار برائت نمود.
وقتی خبر پیمان شکنی به رسول خدا ج رسید، آن حضرت ج سعد بن معاذس را که سردار قبیلهی «اوس» و هم پیمان بنی قریظه بود به اتفاق «سعد بن عبادةس» که سردار قبیلهی خزرج بود و چند نفر دیگر از انصار نزد یهود فرستادند، تا مسأله را تحقیق و بررسی نمایند. وقتی این هیأت نزد یهود رفت، آنها را به مراتب، بدتر از آنچه شنیده بود یافت، طوری که نسبت به رسول خدا ج جسارت نمودند و گفتند: «مَن رسول الله؟»؛ «پیامبر کیست؟» ما که هیچ پیمانی با محمد ج نداریم.
بعد از این ماجرا، عملاً برای جنگ علیه مسلمانان دست به کار شدند و بدین طریق خواستند لشکر مسلمانان را از پشت، ضربه بزنند و این چیز به مراتب سختتر از تهاجم علنی و جنگ در جبهه بود.
این قضیه بر مسلمانان، بینهایت سخت و دشوار بود، به گونهای که سعد بن معاذس که بیش از دیگران به مهربانی و همدردی با یهود معروف بود و در هر موردی برای آنها دلسوزی میکرد، وقتی در خندق تیر خورد و رگ بازویش قطع شد و مرگش یقینی گشت، دعا کرد: «بارخدایا! مرا نکش تا اینکه دیدگانم را با سرانجام بنی قریظه روشن بگردانی و هلاکت آنها را با چشم خویش ببینم.»
وقتی رسول خدا ج همراه مسلمانان از خندق برگشتند و اسلحه خود را زمین گذاشتند، جبرئیل÷ به محضر آن حضرت ج رسید و گفت: ای رسول خدا! شما اسلحه خود را گذاشتهاید؟! آن حضرت ج فرمود: آری. جبرئیل گفت: اما فرشتگان هنوز اسلحه خود را نگذاشتهاند و دستور خداوند متعال این است که به سوی بنی قریظه حرکت نمایید؛ من به سوی آنها در حال حرکت هستم و آنها را دچار تزلزل میکنم؛ رسول خدا ج به یکی از یاران خویش دستور داد که در میان مردم اعلام کند: «هر کس که آماده سمع و طاعت است نماز عصر را به جز محل بنی قریظه در جایی دیگر نخواند.»
بدین ترتیب آن حضرت ج در محل بنی قریظه فرود آمد و ۲۵ شب آنها را مورد محاصره قرار داد تا اینکه از محاصره به تنگ آمدند و خداوند متعال در دلهایشان رعب و وحشت انداخت و طبق قضاوت سعد بن معاذس مردانشان کشته شد؛ ثروتهایشان تقسیم گردید و زنان و کودکانشان به اسارت گرفته شدند.
به هر حال داوری و قضاوت سعد بن معاذس در مورد بنی قریظه به اجرا درآمد؛ بدین ترتیب مدینهی منوّره از کلیهی مراکز جنگی و لانههای توطئهی یهود پاک سازی گردید و مسلمانان از ضربات داخلی و هرج و مرج درونی ایمن گشتند.
«مخطوم»: لگام شده، الاغی که لگام شده بود.
«بحبل من لیف»: ریسمانی که از لیف خرما بافته شده باشد.
«اِکاف»: پالان، پالان خر.