ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۲۹

حدیث شماره ۳۲۹

(۲) حَدَّثَنَا أَبُوالْخَطَّابِ زِيَادُ بْنُ يَحْيَى الْبَصْرِيُّ، حَدَّثَنَا عَبْدُاللَّهِ بْنُ مَيْمُونٍ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: سُئِلَتْ عَائِشَةُ: مَا كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي بَيْتِكِ؟ قَالَتْ: مِنْ أَدَمٍ ،حَشْوُهُ مِنْ لِيفٍ.

وَسُئِلَتْ حَفْصَةُ: مَا كَانَ فِرَاشُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي بَيْتِكِ؟ قَالَتْ: مِسْحًا، نَثْنِيهِ ثَنِيَّتَيْنِ فَيَنَامُ عَلَيْهِ، فَلَمَّا كَانَ ذَاتَ لَيْلَةٍ قُلْتُ: لَوْ ثَنَيْتَهُ أَرْبَعَ ثِنْيَاتٍ لَكَانَ أَوْطَأَ لَهُ، فَثَنَيْنَاهُ لَهُ بِأَرْبَعِ ثِنْيَاتٍ، فَلَمَّا أَصْبَحَ قَالَ: «مَا فَرَشْتُمْ لِيَ اللَّيْلَةَ؟» قَالَتْ: قُلْنَا: هُوَ فِرَاشُكَ، إِلَّا أَنَّا ثَنَيْنَاهُ بِأَرْبَعِ ثِنْيَاتٍ، قُلْنَا: هُوَ أَوْطَأُ لَكَ! قَالَ: «رُدُّوهُ لِحَالَتِهِ الْأُولَى، فَإِنَّهُ مَنَعَتْنِي وَطَاءَتُهُ صَلاَتِي اللَّيْلَةَ».

۳۲۹ ـ (۲)... جعفربن محمد صادقس از پدرش [محمد بن علیس] روایت می‌کند که وی گفت: از عایشهل پرسیده شد: رختخواب پیامبر ج در خانه‌ی تو چه بود؟ او در پاسخ گفت: رختخواب رسول خدا ج از پوستی بود که انباشته از لیف خرما بود.

و از حفصهل پرسیده شد: رختخواب پیامبر ج در خانه‌ی تو چه بود؟ او گفت پلاسی پشمین بود که ما معمولاً آن را دو لایه می‌کردیم و آن حضرت ج بر آن می‌خوابیدند.

حفصهل گوید: شبی با خود گفتم: اگر این پلاسِ پشمین را چهار لایه پهن کنم، برای پیامبر ج نرم‌تر و بهتر خواهد بود؛ از این رو آن را برای رسول خدا ج چهار لایه کردم؛ و چون آن حضرت ج شب را به صبح رساندند، فرمودند: دیشب چه چیزی را برای من پهن کرده بودید و چه تغییری در رختخواب من آمده بود؟

حفصهل گوید: بدیشان گفتم: رختخواب، همان رختخواب همیشگی شما است، با این تفاوت که ما آن را چهار لایه کرده بودیم تا برای شما نرم‌تر و بهتر باشد!

پیامبر ج فرمودند: آن را به همان حال اول برگردانید؛ زیرا که نرمی آن، مانع خواندن نماز شب من شده است و مرا از نماز تهجّد بازداشته است.

«مِسحاً»: پلاسی که بر روی آن نشینند؛ پوشاکی پشمین که راهبان بپوشند. و در اینجا مراد همان «پلاس پشمین» است.

«نثنیه»: دو لایه کردیم آن را.

«ثِنیتین»: دو لایه.

«أوطأ»: نرمتر و خوشایندتر.

«منعتنی»: بازداشت مرا.

«وَطاءته»: نرمی آن.

پیرامون رختخواب و بستر رسول خدا ج در احادیث و روایات دیگری نیز به تفصیل سخن گفته شده است. به عنوان مثال: حارثة بن محمد بن عبدالرحمن بن ابوالرجال می‌گوید: همراه قاسم بن محمد، پیش مادر بزرگم عَمرة دختر عبدالرحمن رفتیم. گفت: عایشهل برایم نقل کرد که پیامبر ج اجازه فرمود عمر بن خطابس به حضورش برسد؛ و رسول خدا ج دراز کشیده و میان ایشان و زمین فقط حصیری بود که بر پهلوی ایشان اثر گذاشته بود و زیر سر آن حضرت ج متکّایی از چرم بود که از لیف خرما انباشته شده بود و از بالا سر آن حضرت ج هم چند مشک خالیِ باد کرده آویخته بود.

و عایشهل نیز می‌گوید: بانویی از انصار به خانه‌ی من آمد و رختخواب پیامبر ج را که یک عبای تا شده بود دید؛ و به خانه‌ی خویش رفت و تشکی انباشته از پشم فرستاد. چون رسول خدا ج پیش من آمد، فرمود: این چیست؟ گفتم: ای رسول خداج ! فلان بانوی انصاری پیش من آمد و رختخواب شما را دید؛ از این رو به خانه‌ی خویش رفت و این تشک انباشته از پشم را فرستاد. آن حضرت ج فرمود: این را برگردان؛ سپس فرمودند: ای عایشهل! اگر می‌خواستم، خداوند کوه‌هایی از طلا و نقره را در اختیارم قرار می‌داد.

و جندب بن سفیان می‌گوید: شاخه‌ی خرما بنی به بدن پیامبر ج گیر کرد و انگشت ایشان را برید و زخمی کرد؛ فرمود: چیزی نیست، انگشتی زخمی و خون آلود شده و در راه خدا، اندک و ناچیز است.

گوید: پیامبر ج را به خانه بردند و روی تختی که رویه‌اش حصیری بود بستری کردند و زیر سر ایشان بالشی که از لیف خرما انباشته بود، نهادند.

عمر بن خطابس به حضور پیامبر ج آمد و چون حصیر بر پهلوی رسول خدا ج اثر گذاشته بود، آن را دید و گریست. پیامبر ج فرمود: چه چیزی تو را به گریه واداشته است؟ گفت: ای رسول خدا ج ! خسرو و قیصر را به یاد آوردم که بر تخت‌های زرّین می‌نشینند و لباس سُندس و استبرق می‌پوشند. پیامبر ج فرمود: آیا خوشنود نیستید که برای شما آخرت و برای ایشان دنیا باشد؟

گوید: در خانه چند مشک خالیِ پُر باد بود. عمرس گفت: اگر صلاح بدانید دستور دهید این‌ها را بیرون ببرند؛ فرمود: نه، این‌ها از اسباب و اثاثیه‌ی همین خانه است.

و عبدالله بن مسعودس گوید: پیامبر ج روی حصیری خوابید و حصیر روی پوست ایشان اثر گذاشت، و چون بیدار شد، من شروع به دست کشیدن به محل نشان حصیر کردم و گفتم: چه می‌شود اگر به ما اجازه فرمایی که روی این حصیر چیزی بگسترانیم تا از تأثیر آن محفوظ بمانی؟ پیامبر ج فرمود: مرا با دنیا چه کار است؛ داستان من و دنیا چون سواری است که زیر درختی، سایه‌ای می‌گیرد و سپس به سرعت حرکت می‌کند و درخت را رها می‌کند.