ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۳۶

حدیث شماره ۳۳۶

(۷) حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، حَدَّثَنَا جُمَيْعُ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْعِجْلِيُّ، أَنْبَأَنَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ مِنْ وَلَدِ أَبِي هَالَةَ زَوْجِ خَدِيجَةَ رَضِی الله عنها يُكْنَى أَبَا عَبْدِاللَّهِ، عَنِ ابْنٍ لِأَبِي هَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ ابْنِ عَلِيٍّ قَالَ: سَأَلْتُ خَالِي هِنْدَ بْنَ أَبِي هَالَةَ ـ وَكَانَ وَصَّافًا ـ عَنْ حِلْيَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَأَنَا أَشْتَهِي أَنْ يَصِفَ لِي مِنْهَا شَيْئًا فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَخْمًا مُفَخَّمًا، يَتَلَأْلَأُ وَجْهُهُ تَلَأْلُؤَ الْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، فَذَكَرَ الْحَدِيثَ بِطُولِهِ.

قَالَ الْحَسَنُ: فَكَتَمْتُهَا الْحُسَيْنَ زَمَانًا، ثُمَّ حَدَّثْتُهُ، فَوَجَدْتُهُ قَدْ سَبَقَنِي إِلَيْهِ، فَسَأَلَهُ عَمَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ ،وَ وَجَدْتُهُ قَدْ سَأَلَ أَبَاهُ عَنْ: مَدْخَلِهِ، وَمَخْرَجِهِ، وَشَكْلِهِ، فَلَمْ يَدَعْ مِنْهُ شَيْئًا.

قَالَ الْحُسَيْنُ: فَسَأَلْتُ أَبِي عَنْ دُخُولِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: كَانَ إِذَا أَوَى إِلَى مَنْزلِهِ جَزَّأَ دُخُولَهُ ثَلاَثَةَ أَجْزَاءٍ: جُزْءًا لِلَّهِ، وَجُزْءًا لِأَهْلِهِ، وَجُزْءًا لِنَفْسِهِ، ثُمَّ جَزَّأَ جُزْأَهُ بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، فَيَرُدُّ بِالْخَاصَّةِ عَلَى الْعَامَّةِ، وَلاَ يَدَّخِرُ عَنْهُمْ شَيْئًا.

وَكَانَ مِنْ سِيرَتِهِ فِي جُزْءِ الْأُمَّةِ إِيثَارُ أَهْلِ الْفَضْلِ بِإِذْنِهِ، وَقَسْمُهُ عَلَى قَدْرِ فَضْلِهِمْ فِي الدِّينِ، فَمِنْهُمْ ذُوالْحَاجَةِ، وَمِنْهُمْ ذُوالْحَاجَتَيْنِ، وَمِنْهُمْ ذُوالْحَوَائِجِ، فَيَتَشَاغَلُ بِهِمْ، وَيَشْغَلُهُمْ فِيمَا يُصْلِحُهُمْ وَالْأُمَّةَ مِنْ مَسْألَتِهِمْ عَنْهُ، وَإِخْبَارِهِمْ بِالَّذِي يَنْبَغِي لَهُمْ، وَيَقُولُ: «لِيُبَلِّغِ الشَّاهِدُ مِنْكُمُ الْغَائِبَ، وَأَبْلِغُونِي حَاجَةَ مَنْ لاَ يَسْتَطِيعُ إِبْلاَغَهَا، فَإِنَّهُ مَنْ أَبْلَغَ سُلطَانًا حَاجَةَ مَنْ لاَ يَسْتَطِيعُ إِبْلاَغَهَا ثَبَّتَ اللَّهُ قَدمَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ».

لاَ يُذْكَرُ عِنْدَهُ إِلاَ ذَلِكَ، وَلاَ يُقْبَلُ مِنْ أَحَدٍ غَيْرِهِ.

يَدْخُلُونَ رُوَّادًا، وَلاَ يَفْتَرِقُونَ إِلاَ عَنْ ذَوَاقٍ، وَيَخْرُجُونَ أَدِلَّةً. يَعْنِي: عَلَى الْخَيْرِ.

قَالَ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَخْرَجِهِ كَيْفَ يَصْنَعُ فِيهِ؟.

قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَخْزِنُ لِسَانَهُ إِلاَ فِيمَا يَعْنِيهِ، وَيُؤَلِّفُهُمْ وَلاَ يُنَفِّرُهُمْ، وَيُكْرِمُ كَرَيمَ كُلِّ قَوْمٍ وَيُوَلِّيهِ عَلَيْهِمْ، وَيَحذَرُ النَّاسَ وَيَحْتَرِسُ مِنْهُمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَطْوِيَ عَنْ أَحَدٍ مِنْهُمْ بِشْرَهُ وَخُلُقَهُ.

وَيَتَفَقَّدُ أَصْحَابَهُ، وَيَسْأَلُ النَّاسَ عَمَّا فِي النَّاسِ، وَيُحَسِّنُ الْحَسَنَ وَيُقَوِّيهِ، وَيُقَبِّحُ الْقَبِيحَ وَيُوَهِّيهِ، مُعْتَدِلُ الأَمْرِ غَيْرَُ مُخْتَلِفٍ، لاَ يَغْفُلُ مَخَافَةَ أَنْ يَغْفُلُوا أَوْ يَمِيلُوا، لِكُلِّ حَالٍ عِنْدَهُ عَتَادٌ، لاَ يُقَصِّرُ عَنِ الْحَقِّ وَلاَ يُجَاوِزُهُ . الَّذِينَ يَلُونَهُ مِنَ النَّاسِ: خِيَارُهُمْ، أَفْضَلُهُمْ عِنْدَهُ أَعَمُّهُمْ نَصِيحَةً، وَأَعْظَمُهُمْ عِنْدَهُ مَنْزِلَةً أَحْسَنُهُمْ مُوَاسَاةً وَمُؤَازَرَةً.

قَالَ: فَسَأَلْتُهُ عَنْ مَجْلِسِهِ؟

فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لاَ يَقُومُ وَلاَ يَجَلِسُ إِلاَ عَلَى ذِكْرٍ، وَإِذَا انْتَهَى إِلَى قَوْمٍ جَلَسَ حَيْثُ يَنْتَهِي بِهِ الْمَجْلِسُ، وَيَأْمُرُ بِذَلِكَ.

يُعْطِي كُلَّ جُلَسَائِهِ بِنَصِيبِهِ، لاَ يَحْسَبُ جَلِيسُهُ أَنَّ أَحَدًا أَكْرَمُ عَلَيْهِ مِنْهُ. مَنْ جَالَسَهُ أَوْ فَاوَضَهُ فِي حَاجَةٍ صَابَرَهُ حَتَّى يَكُونَ هُوَ الْمُنْصَرِفُ عَنْهُ، وَمَنْ سَأَلَهُ حَاجَةً لَمْ يَرُدَّهُ إِلاَ بِهَا، أَوْ بِمَيْسُورٍ مِنَ الْقَوْلِ.

قَدْ وَسِعَ النَّاسَ بَسْطُهُ وَخُلُقُهُ، فَصَارَ لَهُمْ أَبًا، وَصَارُوا عِنْدَهُ فِي الْحَقِّ سَوَاءً.

مَجْلِسُهُ: مَجْلِسُ حِلْمٍ وَحَيَاءٍ، وَأَمَانَةٍ وَصَبْرٍ، لاَ تُرْفَعُ فِيهِ الأَصْوَاتُ، وَلاَ تُؤْبَنُ فِيهِ الْحُرَمُ، وَلاَ تُنْثَى فَلَتَاتُهُ.

مُتَعَادِلِينَ، بَلْ كَانُوا يَتَفَاضَلُونَ فِيهِ بِالتَّقْوَى، مُتَوَاضِعِينَ، يُوقِّرُونَ فِيهِ الْكَبِيرَ، وَيَرْحَمُونَ فِيهِ الصَّغِيرَ، وَيُؤْثِرُونَ ذَا الْحَاجَةِ، وَيَحْفَظُونَ الْغَرِيبَ.

۳۳۶ ـ (۷)... حسن بن علیب گوید: از دایی خود هند بن ابی هالهس - که توصیف کننده‌ی صفات و ویژگی‌ها و خصلت‌ها و شمائل ظاهری و اخلاقی پیامبر ج بود ـ خواستم تا فرازی از صفات و ویژگی‌های نیکو و زیبای رسول خدا ج را برای من توصیف کند و به تصویر بکشد.

هندس نیز در مقام توصیف شمائل و صفات ظاهری و اخلاقی پیامبر ج چنین گفت:

رسول خدا ج انسانی پر شکوه و بزرگوار و محترم و تکریم شده بودند؛ چهره‌شان همانند پاره‌ی شب چهارده می‌درخشید و برق می‌زد ...

و تمام این حدیث را همانگونه که در باب نخست [حدیث شماره‌ی ۸] آمده است، بیان کرد.

حسنس گوید: این موضوع را مدتی از حسینس پنهان داشتم و [و آنچه را که هندس برایم از صفات ظاهری و اخلاقی پیامبر ج توصیف کرده بود، مدتی از او پوشیده داشتم]؛ پس از گذشت مدتی، او را از وصفی که هندس برایم کرده بود؛ با خبر کردم، ولی متوجه شدم که وی در چنین پرسشی از هند، بر من سبقت و پیشی گرفته است و آنچه را که من از هندس درباره صفات پیامبر ج پرسیده بودم، او نیز پیش از من، از هند پرسیده بود؛ و علاوه از آن، از پدرش علیس نیز پیرامون چگونگی رفتار پیامبر ج در درون و بیرون خانه، و از روش آن حضرت ج با یاران خود پرسیده بود؛ و علیس نیز در پاسخ به پرسش‌های حسینس از هیچ چیز فرو گذار نکرده بود و بیشتر اوضاع و احوال و صفات و ویژگی‌های اخلاقی و ظاهری رسول خدا ج را برای حسینس به تصویر کشیده بود.

حسینس گوید: از پدرم علیس درباره‌ی نحوه‌ی رفتار رسول خدا ج در درون خانه پرسیدم؟ او در پاسخ گفت: هرگاه رسول خدا ج به خانه‌ی خویش بر می‌گشتند، مدت زمان توقّف خویش را در خانه، به سه بخش تقسیم می‌کردند: یک بخش آن را برای خدا و عبادت و پرستش او، و بخش دیگری را به افراد خانواده‌ی خویش و بخش سوم را برای خود و کارهای شخصی خویش، اختصاص می‌دادند. سپس بخشی را که برای خود اختصاص داده بودند، ویژه‌ی کارهایی قرار می‌دادند که میان ایشان و مردمان بود؛ از این رو اصحاب و یاران برگزیده و خاصّ ایشان [مانند خلفای راشدین، عشره‌ی مبشّره و ...] به حضورشان می‌آمدند و از محضر رسول خدا ج بهره‌ی کافی را می‌بردند، و به وسیله‌ی همین خواصّ و برگزیدگان صحابه نیز مطالبی هم برای عموم مردمان از رفتار و کردار پیامبر ج بیان می‌شد؛ و هرگز چیزی را که به خواصّ اصحاب ایشان و عموم مربوط می‌شد، از آنان پوشیده نمی‌داشتند (بلکه خیرخواه و دلسوز آنان بودند، و آنان را از فایده و ضررشان باخبر می‌گرداندند.)

روش آن حضرت ج در بخشی که اختصاص به کارهایی داشت که میان ایشان و مردم بود چنین بود که: آن حضرت ج اهل فضل و تقوا را برای پذیرفتن به حضور خویش، بر دیگران ترجیح می‌داد و جایگاه و مرتبه‌ی آنان را در دین و دانش در نظر می‌گرفتند.

برخی از اهل فضل و تقوا و اهل دین و دانش، از پیامبر ج یک حاجت، و برخی دو حاجت و برخی نیز حوائج و نیازهای بیشتری داشتند، و موضع‌گیری پیامبر ج در قبال این همه حاجت و نیاز این بود که نیازهای همه‌ی آنان را برآورده می‌ساختند و به کارهای آن‌ها مشغول می‌شدند؛ و آن حضرت ج آنان را برکارهایی که به صلاح ایشان و امّت بود، وا می‌داشتند و ارشاد می‌فرمودند، و اوامر و فرامین و تعالیم و آموزه‌هایی که شایسته و سزاوار بود، به اطلاع آنان می‌رساندند (و در این زمینه از خویشتن، بخل و تنگ نظری نشان نمی‌دادند و کتمان حقائق نمی‌نمودند). و پیوسته می‌فرمودند:

«کسانی از شما که حاضرند، این اوامر و فرامین و تعالیم و آموزه‌ها و احکام و دستورات و حقایق و مفاهیم الهی، نبوی، شرعی و قرآنی را به اطلاع کسانی که غایب هستند برسانند؛ و حاجت کسانی را که خود نمی‌توانند آن را به من برسانند، شما به اطلاع من برسانید. و بدانید که هر کس حاجت نیازمندی را به کسی برساند که صاحب قدرت است و می‌تواند نیاز او را برآورده سازد، خداوند متعال قدم‌های او را در رستاخیز ثابت و پایدار می‌دارد.»

علیس در ادامه‌ی سخنانش گوید: در حضور رسول خدا ج چیزی جز این گفته نمی‌شد(و آن حضرت ج مردمان را فقط به کارهایی که به صلاح ایشان بود وا می‌داشت و ارشاد می‌فرمودند و آنچه که شایسته و سزاوار بود به اطلاع آنان می‌رساندند)؛ و از کسی جز اشخاص نیازمند، چیز دیگری را نمی‌پذیرفت.

بزرگان صحابه، گروه گروه به حضور آن حضرت ج می‌رسیدند، و از حضورشان متفرق و پراکنده نمی‌شدند مگر آنکه بهره‌ی فراوان از علم و ادب فراچنگ آورده بودند و دست پر بر می‌گشتند، و هر یک از آن‌ها (با فضائل و دانشی که از پیامبر ج فرا گرفته بودند)، راهنمایی به سوی خیر و نیکی می‌شدند (و مردمان را بدان فرا می‌خواندند و ارشاد می‌نمودند.)

حسینس گوید: دوباره از پدرم علیس پیرامون رفتاررسول خدا ج در بیرون از خانه پرسیدم که رفتار ایشان در بیرون ازخانه چگونه بود؟ و چه کاری را بیرون از منزل انجام می‌دادند؟

علیس در پاسخ گفت: پیامبر ج زبانشان را جز برای اظهار آنچه به ایشان مربوط می‌شد و مهم و سودمند بود، در کام نگاه می‌داشتند. یارانشان را با یکدیگر مأنوس می‌گردانیدند، نه آنکه آنان را از یکدیگر دور و پراکنده سازند. بزرگان هر قوم و قبیله‌ای را بزرگ می‌داشتند و زمامِ امور مردم را به دست خودشان می‌دادند.

بدون آنکه از کسی روی‌گردان باشند و بدون آنکه حُسن رفتار و خوش برخوردی خویش را از کسی دریغ بدارند، در عین حال از مردم برحذر بودند و انزوا را دوست می‌داشتند.

از یارانشان دلجویی می‌کردند، و درباره‌ی آنچه در میان مردم می‌گذرد از مردم سؤال می‌کردند. کارهای نیکو و پسندیده را نیکو می‌دانستند و تصویب می‌کردند و آن‌ها را با دلائل عقلی و نقلی تقویت می‌نمودند؛ و کارهای نکوهیده و زشت را نکوهیده می‌دانستند و زشت می‌شمردند و با نهی، آن را تضعیف می‌نمودند.

در همه کار اعتدال را پیش می‌گرفتند، و هیچ یک از دو جانب افراط و تفریط را نمی‌گرفتند. هیچگاه از هیچ چیز غفلت نمی‌کردند، مبادا که یارانشان غفلت کنند یا منحرف شوند. در همه حال آماده بودند. در ارتباط با حق، نه کوتاه می‌آمدند و نه از آن در می‌گذشتند و نه به غیر آن عدول می‌کردند.

کسانی که با آن حضرت ج حَشر و نَشر بیشتری داشتند، نیکان و خوبان مردم بودند. و برترین مردم نزد آن حضرت ج آن کسی بود که خیرخواه‌تر از دیگران باشد؛ و بالاترین و بزرگ‌ترین منزلت را نزد آن حضرت ج آن کسانی داشتند که همدردی و همراهی و همیاری و مساعدت بیشتری با ایشان داشتند.

حسینس گوید: از پدرم علیس درباره‌ی چگونگی رفتار پیامبر ج در وقت نشست و برخاست و مجلس و محفل ایشان پرسیدم؟

او در پاسخ گفت: بدون آنکه ذکر خدا بگویند، نه می‌نشستند و نه برمی‌خاستند. هیچگاه جایی را به خودشان اختصاص نمی‌دادند و وقتی برعده‌ای وارد می‌شدند، در همان جایی که در کنار آخرین نفر خالی بود می‌نشستند، و همه را به این عمل توصیه می‌فرمودند.

به هر یک از هم نشینان خویش، سهمی از نگریستن و سخن گفتن خویش را اختصاص می‌دادند، تا مبادا یکی از هم نشینان ایشان چنان پندارد که دیگری نزد آن حضرت ج گرامی‌تر و محترم‌تر از او است.

هر کس برای گفتگو یا مسئله‌ای آن حضرت ج را نشسته یا ایستاده نگاه می‌داشت، بیش از طرف مقابل شکیبایی می‌ورزیدند تا خود او انصراف حاصل کند. هر کس از ایشان حاجتی را می‌طلبید، جز با روا کردن حاجت وی، یا با سخنی مطبوع و مقبول، او را باز نمی‌گردانیدند.

نرم خویی و خوش اخلاقی آن حضرت ج همه‌ی مردم را تحت پوشش قرار داده بود، و ایشان برای همه پدر شده بودند، و همه‌ی مردم از نظر حق و تکلیف نزد ایشان همسان و یکسان بودند (و تنها با تقوا و پرهیزگاری بر دیگران امتیاز می‌یافتند.)

محفل و محضر ایشان، محفل بردباری و حیا و خویشتن‌داری و شکیبایی و امانت داری بود. در محضر ایشان صداها بلند نمی‌شد. هیچ پرده‌ی حرمتی دریده نمی‌گردید (و هیچ کسی آبروی کسی را نمی‌برد). در محضر ایشان لغزش و خطای کسی بازگو نمی‌شد.

همه‌ی مردمان در محضر آن حضرت ج یکسان و برابر بودند و برتری آنان فقط به میزان تقوا و پرهیزگاری ایشان بستگی داشت.

همگی در محضر آن حضرت ج متواضع وفروتن بودند (و با هم بر اساس تقوا، محبت و عطوفت می‌ورزیدند)؛ بزرگترها را احترام می‌گذاشتند و با کوچکترها مهربان بودند؛ نیازمندان را پذیرایی می‌کردند و مدد می‌رسانیدند و نسبت به آنان، ایثار و فداکاری می‌کردند؛ و حرمت افراد غریب را رعایت می‌نمودند و آنان را جا و مکان می‌دادند و با آنان انس می‌گرفتند.

&

«سألت خالی هند بن ابی هالة»: ابوهاله، شوهر دوم حضرت خدیجهل (قبل از ازدواج او با رسول خدا ج)؛ و از اشراف و بزرگان قریش بود که در دوران جاهلیت درگذشته است. و پسرش هند نیز در کنف حمایت پیامبر ج تربیت و پرورش شد. از این رو هند برادر حضرت فاطمهل و دایی حسن بن علیب گفته می‌شود.

«وصافاً»: صیغه‌ی مبالغه. بسیار وصف کننده. وصف شناس

«حلیة»: زیور، پیرایه، صورت وصفت. «حلیة رسول الله»: صفات و ویژگی‌های ظاهری و اخلاقی پیامبر ج .

«اشتهی»: خواستارم، دوست دارم، آرزومندم و علاقمندم.

«فخماً»: مرد گرامی و بزرگ قدر، انسان پرشکوه و بزرگوار.

«مخفماً»: محترم وتکریم شده، گرامی داشته شده و ستایش شده، انسانی که از دید مردم گرامی و بزرگ قدر باشد.

«یتلالو وجهه»: چهره‌اش می‌درخشید و برق می‌زد.

«فذکر الحدیث بطوله»: هند ابن ابی هالهس تمام این حدیث را همانگونه که در باب نخست این کتاب آمده است (حدیث شماره‌ی ۸) بیان کرد.

«فکتمتها»: حدیث هند را پوشیده وپنهان کردم و به حسینس نگفتم. یعنی این موضوع و وصفی را که هندس از اوصاف و شمائل پیامبر ج برای من کرده بود، مدتی از حسینس پوشیده داشتم.

«قد سبقنی الیه»: حسینس در پرسش صفات پیامبر ج از هند، بر من سبقت و پیشی گرفته است. یعنی: آنچه را که من از هند درباره‌ی صفات ظاهری و اخلاقی پیامبر ج پرسیده بودم، او نیز پیش از من، از هند پرسیده بود و بر من سبقت و پیشی گرفته بود.

«مدخله»: چگونگی رفتار رسول خدا ج در وقت داخل شدن به خانه.

«مخرجه»: چگونگی رفتار رسول خدا ج در وقت خارج شدن از خانه.

«شکله»: روش رسول خدا ج با برخورد با یارانش، روش رسول خدا ج در مجلس و محفلش.

«اَوی»: به خانه‌اش بر می‌گشت و در آنجا مستقر می‌شد.

«جزَّأ»: تقسیم می‌کرد، بخش می‌نمود.

«فیردّ بالخاصه علی العامّة»: یعنی خواصّ و برگزیدگان صحابه به حضور پیامبر ج می‌آمدند، و از محضر ایشان کسب فیض می‌نمودند و بهره‌ی کافی می‌بردند، و به وسیله‌ی همین خواص و برگزیدگانِ صحابه نیز مطالبی هم برای عموم مردمان از رفتار و کردار پیامبر ج بیان می‌شد.

«لا یدّخر»: پنهان و پوشیده نمی‌داشت.

«ایثار»: بذل کردن، دیگری را بر خود برتری دادن و سود او را بر سود خود مقدم داشتن؛ قوت لازم و مایحتاج خود را به دیگری بخشیدن.

«لیبلّغ الشاهد منکم الغائب»: کسانی که در محضر من حاضرند، این مطالب را به اطلاع کسانی که غائب هستند برسانند.

«ابلغونی»: به من برسانید، مرا در جریان بگذارید، به من منتقل کنید.

«روّادا»: جمع «رائد»؛ فرستاده‌ای که گروهی او را به جایی که می‌خواهند در آن فرود ‌آیند می‌فرستند تا آنجا را شناسایی کند؛ پیشرو؛ راهنما. در اینجا مراد؛ بزرگان صحابه‌اند که به نیابت از عموم مردم، به حضور پیامبر ج شرفیاب می‌شدند و از آن حضرت ج کسب فیض می‌نمودند.

«ذَواق»: خوراک. در اینجا مراد از خوراک، علم و دانش و حکمت و ادب (که غذای روحی و فکری هستند) می‌باشد. یعنی بزرگان صحابه و نمایندگان مردم، از حضور پیامبر ج پراکنده و متفرق نمی‌شدند جز آنکه بهره‌ی فراوان از علم و ادب فرا چنگ آورده بودند و دست پُر بر می‌گشتند.

«ادلّة»: جمع «دال»: راهنما. یعنی بزگان صحابه و نمایندگان مردم، با فضائل و دانشی که از پیامبر ج فرا گرفته بودند، راهنمایی، به سوی خیر و نیکی می‌شدند و مردمان را از کم و کیف رفتار، کردار و پندار رسول خدا ج مطّلع و آگاه می‌نمودند و آنان را به اوامر و فرامین و تعالیم و آموزه‌ها و احکام و دستورات نبوی ارشاد و راهنمایی می‌نمودند.

«یخزن»: حفظ می‌کرد، نگاه می‌داشت.

«فیما یعنیه»: در آنچه به پیامبر ج مربوط می‌شد و مهم و سودمند بود.

«یؤلّفهم»: مردمان را با یکدیگر مأنوس می‌گردانید و میان آن‌ها را به هم می‌پیوست و اُلفت پدید می‌آورد.

«لا ینفّرهم»: آنان را از یکدیگر دور و پراکنده و متنفر و بیزار نمی‌ساخت.

«یکرم»: بزگ و گرامی داشت و احترام و بزرگداشت دیگران را داشت.

«کریم»: بزرگوار و جوانمرد؛ آنکه بدون چشم داشت و عوض به مردم سود رساند؛ بزرگوار و با اصل و نسب.

«یُولّیه»: شخص گرامی هر قوم را به سالاری و بزرگی آن قوم می‌گماشت و تعیین می‌نمود.

«یحذر الناس ویحترس منهم»: از مردم بر حذر بود و انزوا را اختیار می‌کرد. یعنی پیامبر ج انزوا و خلوت را دوست داشت؛ اما این انزوای پیامبر ج به گونه‌ای بود که بدون آنکه از کسی روی گرداند و یا حُسن رفتار و خوش برخوردی خویش را از کسی دریغ دارد.

«یطوی»: روی گرداند.

«بشره»: برخورد نیکو، گشاده رویی، تازه رویی.

«خُلقه»: خلق وخوی، سرشت، اخلاق نیکو و زیبا.

«یتفقّد»: دلجویی می‌کرد.

«یُحسِّن»: زیبا و نیکو می‌گردانید. آراسته و مزیّن می‌نمود.

«یُقَوّیه»: کار زیبا و نیکو را با دلایل عقلی و نقلی و براهین وَحیانی و شرعی تقویت می‌کرد.

«یقبّح»: زشتی‌های کار را نمایان و هویدا می‌ساخت.

«یوهّیه»: کار زشت را به وسیله‌ی نهی و منع از آن، تضعیف می‌نمود.

«معتدل الامر»: در امور، معتدل و نُرمال بود و اعتدال و میانه‌روی را پیش می‌گرفت.

«غیرمختلف»: هیچ یک از دو جانب افراط و تفریط را نمی‌گرفت.

«یمیلوا»: از راه راست و درست منحرف شوند.

«عَتاد»: آمادگی، سازو برگ، سامان.

«لایقصّر»: سستی نمی‌کرد. از کار با وجود توانایی، خود داری و کوتاهی نمی‌کرد.

«لایجاوزه»: پا را از حق فراتر نمی‌نهاد.

«یَلُونه»: مردمانی که به پیامبر ج نزدیک بودند.

«خیارهم»: بهترین و برگزیده‌ترین مردمان.

«اعمهم نصیحة»: مردمانی که خیرخواهی و دلسوزی آنان عمومی‌تر بود.

«مواساة»: همیاری و همدردی کردن با دیگران.

«موازرة»: مساعدت وکمک کردن با دیگران.

«یعطی کل جلسائه بنصیبه»: رسول خدا ج در مجلس، حق همه‌ی حضّار جلسه را رعایت می‌کرد. یعنی به هر یک از هم‌نشینان خویش، سهمی از نگریستن و سخن گفتن را اختصاص می‌داد تا مبادا یکی از هم‌نشینان ایشان چنان پندارد که دیگری نزد آن حضرت ج گرامی‌تر و محترم‌تر از او است.

«لایحسَب»:گمان نکند، نپندارد.

«اکرم»: گرامی‌تر و محترم‌تر

«جالسه»: با او نشست و برخاست می‌کرد و حشر و نشر داشت.

«فاوضه»: با او تبادل نظر و مذاکره و گفتگو می‌کرد، با او حشر و نشر داشت.

«صابره»: بر او در شکیبایی ورزیدن غلبه یافت.

«میسورٍ من القول»: گفتاری مطبوع و مقبول و نیک و زیبا.

«بسطه»:گشاده رویی و خوش رویی.

«لا تؤبن»: عیب گرفته نمی‌شد. «لاتؤبن فیه الحرم»: در مجلس پیامبر ج از حرمت‌ها عیب گرفته نمی‌شد. یعنی هیچ پرده‌ی حرمتی دریده نمی‌گردید.

«لا تُنثی»: شایع و پراکنده نمی‌شد، پخش ‌و بیان نمی‌شد.

«فَلتاته»: فلتات، جمع «فلتة»؛ و به معنی کار نا استواری که از روی بی‌فکری صورت پذیرفته باشد. خطاها و لغزش‌های کلامی. «لا تُنثی فلتاته»: لغزش و خطای کسی، در مجلس پیامبر ج بازگو و پخش و شایع نمی‌شد.

«متعادلین»: در مجلس پیامبر ج همه‌ی مردم یکسان و برابر بودند و کسی بر دیگری برتری نداشت.

«یُوَقِّرون»: بزرگ و محترم می‌داشتند.

«یحفظون الغریب»: حرمت افراد غریب و مسافر را رعایت می‌کردند و آنان را جا و مکان می‌دادند و با آنان انس می‌گرفتند.