حدیث شماره ۳۴۴
(۲) حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا يُونُسُ بْنُ بُكَيْرٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ زِيَادِ بْنِ أَبِي زِيَادٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ، عَنْ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يُقْبِلُ بِوَجْهِهِ وَحَدِيثِهِ عَلَى أَشَرِّ الْقَوْمِ يَتَأَلَّفُهُمْ بِذَلِكَ، فَكَانَ يُقْبِلُ بِوَجْهِهِ وَحَدِيثِهِ عَلَيَّ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنِّي خَيْرُ الْقَوْمِ، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا خَيْرٌ أَوْ أَبُو بَكْرٍ؟ قَالَ: «أَبُوبَكْرٍ» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَنَا خَيْرٌ أَمْ عُمَرُ؟ فَقَالَ: «عُمَرُ»، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَا خَيْرٌ أَمْ عُثْمَانُ؟ قَالَ: «عُثْمَانُ»، فَلَمَّا سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَصَدَقَنِي فَلَوَدِدْتُ أَنِّي لَمْ أَكُنْ سَأَلْتُهُ.
۳۴۴ ـ (۲) ...عمرو بن العاصس گوید: گاهی اوقات اتفاق میافتاد که رسول خداج سهمی از نگریستن و سخن گفتن خویش را به بدترین مردمان اختصاص میدادند، تا از این رهگذر، از آنان دلجویی کرده باشند، (و تا با این کار، محبتشان را برای پذیرش حقایق و تعالیم و آموزههای شرعی و نبوی و الهی جلب کنند و ضرر و زیانشان نیز به مسلمانان نرسد.)
رسول خدا ج نیز سهمی از نگریستن و سخن گفتن خویش را به من اختصاص دادند تا جایی که گمان کردم که من از زمرهی بهترین و برترین مردمان هستم؛ از این رو از ایشان پرسیدم: ای فرستادهی خدا! آیا من بهترم یا ابوبکرس؟ پیامبر ج فرمودند: ابوبکرس از تو بهتر است.
دوباره گفتم: ای رسول خدا!آیا من بهترم یا عمرس؟ فرمودند: عمرس از تو بهتر است. برای سومین بار پرسیدم: ای رسول خدا!آیا من بهترم یا عثمانس؟ پیامبر ج فرمودند: عثمانس از تو بهتر است.
عمرو بن عاصس در ادامهی سخنانش گوید: وقتی این سؤالها را از رسول خدا ج نمودم، و ایشان نیز بدون رودربایستی و در کمال صداقت و راستی بدانها پاسخ دادند، از پرسشهای خویش پشیمان شدم و دوست میداشتم که کاش این پرسشها را از ایشان نکرده بودم.
&
«یقبل بوجهه و حدیثه»: پیامبر ج با نگاه و سخن خویش به او توجه و عنایت میفرمود.
«اشرّ القوم»: شرورترین مردم، بدترین مردم.
«یتألّفهم»: از آنان دلجویی میکرد و محبتشان را برای پذیرش اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی جلب مینمود؛ و یا از آنان دلجویی میکرد تا ضرر و زیانشان به مسلمانان نرسد.
«فصدقنی»: در کمال صداقت و راستی و بدون رودربایستی، با من برخورد کرد و جوابم را داد.
«فلوددتُ»: البته که دوست میداشتم.