حدیث شماره ۴۰۱
(۳) حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ كَثِيرٍ الْعَنْبَرِيُّ أَبُو غَسَّانَ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مُرَّةَ، عَنْ أَبِي الْبَخْتَرِيِّ: أَنَّ الْعَبَّاسَ وَعَلِيًّا جَاءَا إِلَى عُمَرَ، يَخْتَصِمَانِ يَقُولُ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا لِصَاحِبِهِ: أَنْتَ كَذَا، أَنْتَ كَذَا . فَقَالَ عُمَرُ لِطَلْحَةَ وَالزُّبَيْرِ وَعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ وَسَعْدٍ رَضِی الله تعالی عنهم: أَنْشُدُكُمْ بِاللَّهِ أَسَمِعْتُمْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ: «كُلُّ مَالِ نَبِيٍّ صَدَقَةٌ إِلَّا مَا أَطْعَمَهُ، إِنَّا لاَ نُورَثُ»، وَفِي الْحَدِيثِ قِصَّةٌ.
۴۰۱ ـ (۳) ... ابوالبَختریس گوید: عباس و علیب در حالی پیش عمرس آمدند که با یکدیگر (دربارهی ادارهی اراضی بنی نضیر و فدک، و ولایت بر مصارف و عایدات آن) اختلاف و نزاع نمودند؛ و هر یک از آن دو به دیگری میگفت: تو چنین و چنانی (و هر یک مدّعی بود که دیگری استحقاق تصدّی و ادارهی اراضی بنی نضیرو فدک و ولایت بر مصارف آن و اوقاف و صدقات را ندارد).
عمر بن خطابس به طلحهس و زبیرس و عبدالرحمان بن عوفس و سعد بن ابی وقاصس گفت: شمایان را به خداوند متعال سوگند میدهم! آیا از رسول خدا ج نشنیدهاید که میفرمودند: «تمام اموال هر پیامبر، صدقه و وقف است، مگر آنچه را که بر اهل و عیال خویش انفاق میکند؛ همانا از ما ارث برده نمیشود (و آنچه از ما بماند، صدقه و وقف است).»
و در پی این روایت، داستانی طولانی نقل شده است ...
&
«یختصمان»: مشاجره و نزاع میکردند؛ جر و بحث مینمودند، به نزد عمرس دادخواهی میکردند؛ اقامهی دعوا نمودند؛ به دادگاه کشاندند.
اختلاف عباس و علیب بر سر ادارهی اراضی بنی نضیر و فدک، و ولایت و تصدی گری بر امور آن و مصرف عایدات آن در موارد معیّن بوده است.
«انشدکم بالله»: شما را به خدا سوگند میدهم.
اموال بنی نضیر و اراضی فدک، ملک خاصّ رسول خدا ج نبوده است؛ خداوند در سورهی حشر، پیرامون اراضیِ فدک و اموال بنی نضیر میفرماید:
﴿وَمَآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡهُمۡ فَمَآ أَوۡجَفۡتُمۡ عَلَيۡهِ مِنۡ خَيۡلٖ وَلَا رِكَابٖ وَلَٰكِنَّ ٱللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُۥ عَلَىٰ مَن يَشَآءُۚ وَٱللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيۡءٖ قَدِيرٞ٦ مَّآ أَفَآءَ ٱللَّهُ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ مِنۡ أَهۡلِ ٱلۡقُرَىٰ فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡيَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰكِينِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِيلِ كَيۡ لَا يَكُونَ دُولَةَۢ بَيۡنَ ٱلۡأَغۡنِيَآءِ مِنكُمۡۚ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۖ إِنَّ ٱللَّهَ شَدِيدُ ٱلۡعِقَابِ٧﴾[الحشر: ۶-۷]؛
«چیزهایی را که خدا از دارایی ایشان (یعنی بنی نضیر) به پیغمبر خود ارمغان داشته است، شما اسبانی و شترانی را برای آن به تاخت و تاز درنیاوردهاید و با جنگ تصرّف نکردهاید، و بلکه خداوند پیغمبران خود را بر هر کس که بخواهد چیره میگرداند، و خدا بر هر کاری توانا است. چیزهایی را که خداوند از اهالی این آبادیها به پیغمبرش ارمغان داشته است، متعلق به خدا و پیغمبر و خویشاوندان پیغمبر و یتیمان و مستمندان و مسافرانِ در راه مانده میباشد. این بدان خاطر است که اموال تنها در میان اشخاص ثروتمند شما دست به دست نگردد و نیازمندان از آن محروم نشوند. چیزهایی را که پیغمبر برای شما از احکام الهی آورده است اجرا کنید، و از چیزهایی که شما را از آن باز داشته است، دست بکشید؛ از خدا بترسید که خداوند عقوبت سختی دارد.»
پس اموال بنی نضیر و اراضی فدک از آنِ خدا و رسول و بستگان و نزدیکان او، یتیمان، بینوایان و در راه ماندگان بود و به همین سبب رسول خدا ج آن را در مصالح عامهی مسلمانان به مصرف میرساند و از باقی ماندهی آن، هزینههای زندگی خود و خانوادهی خود را به نحو متعارف تأمین میکرد.
از این رو، فدک، ملک خاصّ رسول خدا ج به معنی رایج این کلمه نبود، تا به ارث برسد و آنچنان که برخی پنداشتهاند نزاعی بر سر ملکیّت آن رخ دهد!
و اختلاف عباسس و علیس و فاطمهل و ابوبکرس، اختلاف بر سر ادارهی فدک و ولایت بر امور آن و مصرف عایدات آن در موارد معین خود بوده است، بدین اعتبار که این اراضی در سایهی ولایت عامّه قرار نداشته و دارای ولایت خاصی است که در اختیار رسول خدا ج و جانشینان او در خاندانش قرار میگیرد، آن سان که در دوران خلافت عمر بن خطابس سر انجام قضیهی فدک به برقراری و اعادهی چنین ولایتی انجامید.
و فاطمهی زهرال ـ آن پارهی تن رسول خدا ج ـ فدک را به عنوان میراث از ابوبکر صدیقس خواستار نشده است، بلکه وی خواهان آن بود که ادارهی مصارف آن در امور خیر، با او باشد، آن سان که ابن کثیر میگوید:
«عباس و علیب که اینک میراث از دست داده بودند، از طریق فاطمهل، خواهان نظارت بر این اراضی بودند که به مصرف صدقات میرسید و نیز خواهان آن بودند که خود این اموال را در همان مواردی که رسول خدا ج به مصرف میرسانده است به مصرف برسانند.» [البدایه و النهایه ج ۴ص۲۰۳]
به هر حال، نمیتوان چنین عقیده داشت که فاطمه و علی و عباس، خواهان میراث بودند؛ زیرا علیس ـ که فقیه صحابه و به فرمودهی رسول خدا ج: آگاهترین آنان به فقه و داوری است ـ نمیتوانست از این سخن پیامبر اکرم ج که: «پیامبران ارث بر جای نمیگذارند»، آگاهی نداشته باشد.
به هر حال، عمر بن خطابس فدک را در اختیار علیس و عباسس قرارداد، و آن دو در مورد اداره و ولایت بر آن با یکدیگر اختلاف پیدا کردند و هر یک از آنان مدعی بود که دیگری استحقاق تصدی اوقاف و صدقات را ندارد؛ و این ماجرا را برای داوری نزد عمر بن خطابس آوردند و گروهی از صحابه را نیز پیش از خود نزد او فرستادند و آنگاه از او خواستند که فدک را میان آن دو تقسیم کند و هر یک به تنهایی بر بخشی از آن نظارت داشته باشد. اما عمرس به شدت از این کار امتناع ورزید و از این بیم داشت که این تقسیم، حالتی شبیه تقسیم میراث به خود بگیرد. وی آنگاه به آن دو گفت: به صورت مشترک به نظارت و سرپرستی آن بپردازید و اگر از این کار ناتوان ماندید آن را به من برگردانید که به خداوندی که آسمانها و زمین به نام او برپاست سوگند! در این باره حکمی جز این نخواهم کرد.
پس از آن، علی و عباس به صورت مشترک، فدک را اداره کردند و پس از وفات آن دو نیز، فرزندانشان تا زمان حکومت عباسیان به ادارهی مشترک آن پرداختند و عایدات آن را در همان مواردی که رسول خدا ج اموال بنی نضیر، فدک و سهم خود از محصولات خیبر را در آن مصرف میفرمود، به مصرف میرسید. [البدایة و النهایة ج ۴ص ۲۰۳ و ۲۰۴]
از مجموع روایاتِ تاریخ و کتب روایی چنین دانسته میشود که فدک و اراضی بنینضیر، ملک شخصی رسول خدا ج نبود، بلکه در حکم ملک یتیمان، بینوایان، فقرا و در راه ماندگان بود و پیامبر اکرم ج عایدات آن را در همین راه به مصرف میرساند و البته بستگان ایشان و اهل بیت نیز از این عایدات سهمی داشتند. اختلافی هم که در این ماجرا میان ابوبکر صدیقس و فاطمهی زهرال بروز کرد، اختلافی بر سر ملکیّت آن اراضی و آن آبادی نبود، بلکه اختلاف بر سر ادارهی آن و ولایت بر مصارف آن بود؛ چرا که در عایدات این آبادی، سهمی نیز از آنِ نفقهی زنان پیامبر ج بود؛ و به همین سبب میبایست نزدیکان پیامبر ج عهدهدار امور آن چیزی که پیامبر ج عهدهدار آن بوده است شوند. اما به هر حال ابوبکرس با این خواستهی فاطمهی زهرا مخالفت کرد؛ اما بعدها همانگونه که گفتیم، عمربن خطابس پذیرفت که ادارهی این اراضی مشترکاً به دست علی و عباس سپرده شود.
بنابراین، میراث بزرگ پیامبر ج چیزی جز مکتب او نبود که به جاودانگی قرآن، جاوید است، آن سان که خداوند میفرماید: ﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّكۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾؛ «ما قرآن را نازل کردیم و خود پاسدار آنیم» [الحجر: ۹].