حدیث شماره ۳۴۶
(۴) حَدَّثَنَا قُتَيْبَةُ بْنُ سَعِيدٍ وَأَحَمْدُ بْنُ عَبْدَةَ ـ هُوَ الضَّبِّيُّ ـ وَالْمَعْنَى وَاحِدٌ قَالاَ: حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَيْدٍ، عَنْ سَلْمٍ الْعَلَوِيِّ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ رَضِی اللهُ عَنهُ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: أَنَّهُ كَانَ عِنْدَهُ رَجُلٌ بِهِ أَثَرُ صُفْرَةٍ، قَالَ: وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لاَ يكَادُ يُواجِهُ أَحَدًا بِشَيْءٍ يَكْرَهُهُ، فَلَمَّا قَامَ قَالَ لِلْقَوْمِ: «لَوْ قُلْتُمْ لَهُ يَدَعُ هَذِهِ الصُّفْرَةَ».
۳۴۶ ـ (۴)... انس بن مالکس گوید: نزد پیامبر ج مردی حضور داشت که بر چهرهاش چیزی از زردی خضاب باقی مانده بود. انسس گوید: عادت مبارک رسول خدا ج چنین بود که کسی را رویاروی از کاری منع نمیکردند که او را ناخوش و ناپسند آید، (و هرگز کسی را که از او کردار ناپسندی را میدیدند، در جلو روی او از آن، چیزی را مطرح نمیکردند.) از این رو هرگاه آن مرد از جای خویش برخاست و رفت، آن حضرت ج به یاران خویش که در مجلس حضور داشتند، فرمودند: کاش شما به او تذکّر میدادید تا این کار را ترک کند و زردی را از خود بشوید!
&
«صُفرة»: زردی خضاب.
«لایکاد»: خیلی کم اتفاق میافتد، به ندرت اتفاق میافتاد که ...
«لایکاد یواجه احداًبشیٍ یکرهه»: یعنی رسول خدا ج معمولاً کسی را رویا روی، از کاری منع نمیکردند که او را ناخوش آید.
منظور این است که هرگاه رسول خدا ج از چیزی خوششان نمیآمد، آثار آن ناخوشایندی در چهرهی آن حضرت ج مشهود میگردید و هیچگاه نگاهشان را بر چهرهی کسی نمیدوختند و از فرط شرم و حیا و کرامت نفس، چیزی را که خوش نداشتند، مطرح نمیکردند؛ و هرگز کسی را که از او کردار ناپسندی را به آن حضرتج گزارش کرده بودند، نام نمیبرد؛ بلکه میگفتند: «ما بال اقوام یصنعون کذا»؛ «چه شده است که برخیها چنین کارها را انجام میدهند؟!».
«لو قلتم»: ای کاش شما به او میگفتید!
«یدع»: ترک کند، رها سازد.