حدیث شماره ۳۷۳
(۵) حَدَّثَنَا عُمَرُ بْنُ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مُجَالِدِ بْنِ سَعِيدٍ، حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ بَيَانِ بْنِ بِشْرٍ، عَنْ قَيْسِ بْنِ أَبِي حَازِمٍ، قَالَ: سَمِعْتُ سَعْدَ بْنَ أَبِي وَقَّاصٍ يَقُولُ: إِنِّي لَأَوَّلُ رَجُلٍ أَهْرَاقَ دَمًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَإِنِّي لَأَوَّلُ رَجُلٍ رَمَى بِسَهْمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ . لَقَدْ رَأَيْتُنِي أَغْزُو فِي الْعِصَابَةِ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ الصَّلاَةُ وَالسَّلاَمِ مَا نَأْكُلُ إِلَّا وَرَقَ الشَّجَرِ وَالْحُبْلَةِ، حَتَّى تَقَرَّحَتْ أَشْدَاقُنَا، وَإِنَّ أَحَدَنَا لَيَضَعُ كَمَا تَضَعُ الشَّاةُ وَالْبَعِيرُ . وَأَصْبَحَتْ بَنُو أَسَدٍ يُعْزِّرُونَنِي فِي الدِّينِ! لَقَدْ خِبْتُ وَخَسِرْتُ إِذَنْ وَضَلَّ عَمَلِي.
۳۷۳ ـ (۵)... قیس بن ابی حازمس گوید: از سعد بن ابی وقّاص س شنیدم که میگفت: من از نخستین کسانی هستم که در راه خدا، خون ریخته است؛ و من نخستین فردی هستم که در راه خدا تیر انداخته است؛ به راستی من خویشتن را در حالی دیدم که در یکی از جنگها که همراه با یاران حضرت محمد ج جنگ و پیکار میکردیم، چیزی جز برگ درختان، و میوهی درختانِ خاردار برای خوردن نداشتیم؛ تا جایی که بر اثر خوردن برگ درختان و میوهی درختانِ خاردار، کنارهی دهانهای ما زخمی شد و مدفوع برخی از ما به سان مدفوع گوسفند و شتر شده بود؛ (و با تمام این خدمات و تلاشها و مساعی و کوششها در راستای اعلای کلمة الله)، هم اینک افراد قبیلهی بنو اسد مرا در مورد دین توبیخ و سرزنش میکنند! به راستی که در این صورت من به خواستهام نرسیدم و زیان کردهام و گمراه شدهام و اعمالم تباه شده است.
«اهراق»: خون ریخته است. (کنایه از کشته شدن وی به دست او است).
«انی لاول رجل اهراق دماً في سبیل الله»: من نخستین کسی هستم که در راه خدا خون ریخته است.
روایت شده است که: سعد بن ابی وقاصس همراه تنی چند از صحابه، در گردنهای از گردنههای مکه، نماز میخواندند؛ مشرکین و چندگانه پرستان، از کنار ایشان عبور کردند و آنها را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادند. از این رو گروه مسلمانان با این گروه از مشرکین به مخالفت برخاستند و درنتیجه به درگیری لفظی و فیزیکی در میان آنها منجر شد؛ در این گیر و دار، سعد بن ابی وقاصس با آروارهی شتر به مردی از مشرکین زد و او را زخمی ساخت و خونش را ریخت. و این نیز اولین خونی بود که در اسلام و در راه خدا ریخته شد.
«رَمی»: تیر انداخت.
«سهم»: تیر.
«إنّی لاول رجل رمی بسهم في سبیل الله»: من نخستین فردی هستم که در راه خدا تیر انداخته است. و این موضوع در «سریهی رابغ» اتفاق افتاده است.
در ماه شوال، سال یکم هجرت، مطابق با آوریل ۶۲۳ میلادی، رسول خدا ج، عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب را به اتفاق شصت تن از مهاجرین به این سریه اعزام فرمودند. با ابوسفیان ـ که دویست مرد جنگی به همراه داشت ـ در بطن رابغ رویاروی شدند. طرفین به یکدیگر تیراندازی کردند اما عملاً کارزاری در نگرفت. و نخستین کسی که از این دو گروه تیرانداخت سعد ابن ابی وقاصس بود.
در اثنای این سریه، دو تن از جنگجویان مکه به مسلمانان پیوستند. این دو تن: مقداد بن عمرو بهرانی، و عتبة بن غزوان مازنی بودند که مسلمان بودند و با کفار عزیمت کرده بودند تا از این طریق به مسلمانان برسند.
«رأیتني»: خود را دیدم.
«اغزوا»: جنگ و پیکار میکردم.
«العصابة»: گروهی از مردم از ده تا چهل.
«ورق الشجرة»: برگ درختان.
«الحبلة»: میوهی درخت سلم و سمر کرد در آن دانهای همچون عدس است.
«تقرحت»: زخم برداشت، زخمی شد.
«اشداقنا»: اشداق: جمع «شدق»؛ کنارهی دهان.
«لیضع»: مدفوع میکرد. این روایت اشاره به سریهی خَبط دارد. و سریهی خَبط (خَبط: نام نوعی از برگ درختان، یا نام منطقهای است) به سرداری و فرماندهی ابوعبیدة بن جراحس در ماه رجب، از سال هشتم هجرت، واقع شد.
راویان گویند: پیامبرج، ابوعبیدة بن جراحس را با سیصد تن از مهاجران و انصار و از آن جمله عمر بن خطابس به جانب طایفهای از«جهینه» که در «قَبَلِیّة» و سواحل دریا بودند،گسیل فرمودند. و میان «قَبَلِیّة» تا مدینه پنج شب راه است. پس مسلمانان در راه دچار گرسنگی شده، ناچار برگهای خشک را میخوردند، تا این که قیس پسر سعد بن عبادهس چند شتر پرواری خریده برای لشکریان کشت و دریا نیز برای آنان ماهی بسیار بزرگی بیرون افکند که آن را خوردند؛ و بدون اینکه در این سریه با دشمن روبرو شوند به مدینهی منوره باز گشتند.
«یعزّروننی»: مرا توبیخ و سرزنش میکنند.
«خبتُ»: به خواستهام نرسیدهام. به مطلوب خویش دست نیافتهام. ناامید شدم.
«خسرتُ»: زیان کردهام، گمراه شدهام.
«اِذَن»: حرف جواب و جزاء است به معنی آنگاه، آنگهی، اکنون، در آن وقت و در آن هنگام.
«ضَلَّ عملی»: اعمالم تباه و بر باد شده است.
«اصبحت بنو اسدٍ یعزروننی في الدین...»: سعد بن ابی وقاصس از سوی عمر بن الخطابس امیر بصره شد. وی امیری عادل و مسئولیت پذیر و پای بند به اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی بود. طبیعتاً برخی از مردم که منافع خویش را در خطر میبینند، از حاکم عادل و دادگر، زیاد خوششان نمیآید؛ از این رو در بصره برخی از انسانهای عیّاش و بیبند و بار، به نزد عمر بن خطابس از سعد بن ابی وقاصس شکایت بردند و بدو چنین گفتند که: وی نمازش را به نحو احسن ادا نمیکند و نمازی درست نمیخواند. و وقتی این سخنان به گوش سعدس رسید، این روایت را ایراد فرمود.