حدیث شماره ۳۹۲
(۸) حَدَّثَنَا بِشْرُ بْنُ هِلاَلٍ الصَّوَّافُ الْبَصْرِيُّ، حَدَّثَنَا جَعْفَرُ بْنُ سُلَيْمَانَ، عَنْ ثَابِتٍ، عَنْ أَنَسٍ قَالَ: لَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي دَخَلَ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ الْمَدِينَةَ أَضَاءَ مِنْهَا كُلُّ شَيْءٍ، فَلَمَّا كَانَ الْيَوْمُ الَّذِي مَاتَ فِيهِ، أَظْلَمَ مِنْهَا كُلُّ شَيْءٍ. وَمَا نَفَضْنَا أَيْدِيَنَا مِنَ التُّرَابِ وَإِنَّا لَفِي دَفْنِهِ، حَتَّى أَنْكَرْنَا قُلُوبَنَا.
۳۹۲ ـ (۸)...انس بن مالکس گوید: آن روزی که در آن، رسول خدا ج وارد مدینه شدند، در مدینه همه چیز و همه جا روشن و نورانی بود؛ اما روزی که در آن روز آن حضرت ج از دنیا رفتند و چهره در نقاب خاک کشیدند، در مدینه همه چیز و همه جا تیره و تاریک گردید؛ و هنوز دست از خاک ریختن به هنگام دفن رسول خدا ج نیفشانده بودیم که دلهای خویش را از دست دادیم و از خویشتن بیگانه شدیم (و کارمان به جایی کشید که گویی دیگر دلهایمان در سینهها نمیتپید!)
«أضاء»: منوّر و روشن شد، درخشان و نورانی شد.
«اظلم»: تاریک شد، تیره و تار شد،غبار آلود و ابری شد.
«ما نفضنا ایدینا من التراب»: دستان خویش را از خاک ریختن به هنگام دفن آن حضرت ج نیفشانده بودیم.
«انکرنا قلوبنا»: دلهای خویش را از دست دادیم، از خود بیگانه شدیم، دیگر دلهایمان در سینهها نمیتپید.
به هر حال، براثر وفات پیامبر ج کرانههای آسمان مدینه تیره و تار شد، و از کران تا کران آن را ظلمت و تاریکی فرا گرفت. مردم مدینه هرگز روزی را نیکوتر و روشنتر از آن روزی ندیدند که در آن روز رسول خدا ج بر آنها وارد شدند؛ و نیز هیچ روزی زشتتر و تاریکتر از آن روزی که رسول خدا ج در آن روز وفات یافتند.
وقتی پیامبر ج از دنیا رفتند، فاطمهل در رثای آن حضرت ج گفت: ای وای پدرم که دعوت پروردگار خود را پاسخ گفت؛ ای وای پدرم که بهشت برین مأوای اوست؛ ای وای پدرم که جبرئیل را در غم مرگش تسلیت گویانیم؛ ای وای پدرم که چه به پروردگار خود نزدیک بود.
و چون پیامبر ج را به خاک سپردند، فاطمهل به انسس گفت: چگونه راضی شدید که خاک بر پیکر رسول خدا ج بریزید؟ و آنگاه مشتی از خاک گور بر گرفت و بر دیدگان خویش نهاد و گفت:
ماذا علی من شَمَّ تربة احمد
ان لا یشم مدی الزمان غوالیا
صبّت عليّ مصائبٌ لو انـّها
صُبَّت علی الایامِ صِرنَ لیالیا