ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۵۱

حدیث شماره ۳۵۱

(۹) حَدَّثَنَا سُفْيَانُ بْنُ وَكِيعٍ، حَدَّثَنَا جُمَيْعُ بْنُ عُمَيرٍ بْنِ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْعِجْلِيُّ، أَنْبَأَنَا رَجُلٌ مِنْ بَنِي تَمِيمٍ مِنْ وَلَدِ أَبِي هَالَةَ زَوْجِ خَدِيجَةَ يُكْنَى أَبَا عَبْدِاللَّهِ، عَنِ ابْنٍ لِأَبِي هَالَةَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ قَالَ: قَالَ الْحُسَيْنُ: سَأَلْتُ أَبِي عَنْ سِيرَةِ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي جُلَسَائِهِ؟ فَقَالَ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دَائِمَ الْبِشْرِ، سَهْلَ الْخُلُقِ، لَيِّنَ الْجَانِبِ، لَيْسَ بِفَظٍّ، وَلاَ غَلِيظٍ، وَلاَ صَخَّابٍ، وَلاَ فَحَّاشٍ، وَلاَ عَيَّابٍ، وَلاَ مُشَاحٍ، يَتَغَافَلُ عَمَّا لاَ يَشْتَهِي، وَلاَ يُؤْيِسُ مِنْهُ رَاجِيهِ، وَلاَ يُجِيبُ فِيهِ. قَدْ تَرَكَ نَفْسَهُ مِنْ ثَلاَثٍ: الْمِرَاءِ، وَالإِكْثَارِ، وَمَا لاَ يَعْنِيهِ ،وَتَرَكَ النَّاسَ مِنْ ثَلاَثٍ: كَانَ لاَ يَذُمُّ أَحَدًا، وَلاَ يَعِيبُهُ، وَلاَ يَطْلُبُ عَوْرتَهُ، وَلاَ يَتَكَلَّمُ إِلَّا فِيمَا رَجَا ثَوَابَهُ، وَإِذَا تَكَلَّمَ أَطْرَقَ جُلَسَاؤُهُ كَأَنَّمَا عَلَى رُءُوسِهِمُ الطَّيْرُ، فَإِذَا سَكَتَ تَكَلَّمُوا لاَ يَتَنَازَعُونَ عِنْدَهُ الْحَدِيثَ، مَنْ تَكَلَّمَ عِنْدَهُ أَنْصَتُوا لَهُ حَتَّى يَفْرُغَ، حَدِيثُهُمْ عِنْدَهُ: حَدِيثُ أَوَّلِهِمْ، يَضْحَكُ مِمَّا يَضْحَكُونَ مِنْهُ، وَيَتَعَجَّبُ مِمَّا يَتَعَجَّبُونَ مِنْهُ، وَيَصْبِرُ لِلْغَرِيبِ عَلَى الْجَفْوَةِ فِي مَنْطِقِهِ وَمَسْأَلَتِهِ، حَتَّى إِنْ كَانَ أَصْحَابُهُ لَيَسْتَجْلِبُونَهُمْ. وَيَقُولُ: «إِذَا رَأَيْتُمْ طَالِبَ حَاجَةٍ يِطْلُبُهَا فَأَرْفِدُوهُ» وَلاَ يَقْبَلُ الثَّنَاءَ إِلَّا مِنْ مُكَافِئٍ، وَلاَ يَقْطَعُ عَلَى أَحَدٍ حَدِيثَهُ حَتَّى يَجُوزَ فَيَقْطَعُهُ بِنَهْيٍ أَوْ قِيَامٍ.

۳۵۱ ـ (۹) ... حسن بن علیب گوید: برادرم حسینس گفته است: از پدرم علی بن ابی طالبس درباره‌ی روش و رفتار رسول خدا ج با هم نشینان ایشان پرسیدم؛ که سبک و منش آن حضرت ج با هم نشینانشان چگونه بود؟

پدرم علیس در پاسخ بدین پرسش، چنین گفت:

رسول خدا ج همواره، چهره‌ای شاداب داشتند؛ خوش اخلاق و نرم خوی بودند؛ درشت‌خوی و سنگدل نبودند؛ سر و صدا به راه نمی‌انداختند؛ دشنام نمی‌دادند و به یاوه گویی و ناسزا گویی نمی‌پرداختند؛ سرزنش نمی‌کردند و خرده گیری نمی‌نمودند؛ خویشتن را در امور، به مضایقه و تنگنا نمی‌انداختند و در این زمینه مجادله و مناقشه نمی‌نمودند.

اگر کردار کسی را نمی‌پسندیدند، خودشان را به بی‌خبری می‌زدند و از او قطع امید نمی‌کردند و جواب او را نمی‌دادند؛ (بلکه عفو می‌کردند و از او در می‌گذشتند). جان و روان خودشان را از سه چیز پرهیز می‌دادند: ستیزه گری، زیاده‌گویی و کارهایی که به ایشان مربوط نمی‌شد(کارهای بی‌معنی)؛

و در حق مردم نیز سه چیز را بسیار رعایت می‌کردند: کسی را مذمّت و نکوهش نمی‌کردند؛ کسی را سرزنش نمی‌نمودند و از او خرده نمی‌گرفتند و به دنبال عیوب و امور پوشیده‌ی کسی نبودند (تا او را بدان‌ها رسوا و زبون سازند)؛ هیچگاه سخن نمی‌گفتند مگر در زمینه‌ای که ثواب آن را امید می‌داشتند.

هرگاه آن حضرت ج سخن می‌گفتند، هم نشینان ایشان سر به زیر می‌افکندند، چنان‌که گویی پرنده روی سرشان نشسته است! و همین‌که آن حضرت ج ساکت و خاموش می‌شدند، آنان سخن گفتن آغاز می‌کردند.

نزد آن حضرت ج با یکدیگر بگومگو به راه نمی‌انداختند. هر کس در محضر ایشان سخن می‌گفت، دیگر حاضران، کاملاً سکوت می‌کردند تا از سخن گفتن فراغت یابد.

هر کس نخست سخن می‌گفت، سخنگوی همه‌ی حاضران به حساب می‌آمد. در ارتباط با هر چیز که حاضران می‌خندیدند، آن حضرت ج نیز می‌خندیدند و نسبت به هر چیز که اظهار شگفتی می‌کردند، آن حضرت ج نیز ابراز تعجب می‌کردند. در برابر درشتگویی و بی‌ادبی اشخاصِ غریب صبوری می‌کردند و تحمّل می‌نمودند تا آنجا که گاهی یاران آن حضرت ج در صدد نهی کردن آن شخص از سخن گفتن برمی‌آمدند.

آن حضرت ج به یاران خویش می‌فرمودند: «هرگاه نیازمندی را مشاهده کردید که در پی حاجت خویش است، او را به گرمی بپذیرید و حاجتش را روا کنید».

آن حضرت ج تعریف و ستایش را، آن هم در حدّ معمول، فقط از کسی می‌پذیرفتند که نسبت به او نیکی و احسانی مبذول فرموده بودند. هرگز سخن کسی را قطع نمی‌نمودند، مگر آنکه از حق فراتر رود و تجاوز نماید، که در آن صورت یا او را از سخن گفتن نهی می‌نمودند، یا خود از جای بر می‌خاستند.

«سیرة»: روش، خو و خلق، طریقه، سبک و منش.

«جُلسائه»: هم نشینان پیامبر ج .

«دائم البشر»: پیوسته گشاده و خنده رو بود.

«سهل الخلق»: نرم خوی.

«لیّن الجانب»: خوش اخلاق و خوش برخورد.

«فظٍّ»: تند خویی، درشت خویی.

«غلیظ»: سنگدل، نامهربان.

«سخّاب»: هیاهو کننده، دادو فریاد کننده.

«فحّاش»: دشنام دهنده، یاوه‌گو و ناسزاگو.

«عیّاب»: خرده گیر، کسی که دنبال امور پوشیده‌ی مردم باشد.

«مُشاح»: ستیزه گر، کشمکش کننده، کسی که به دنبال بحث و جدل و مجادله و مناقشه باشد.

«یتغافل عمّا لا یشتهی ولا یؤیس منه راجیه ولا یجیب فیه»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه کرد:

۱- اگر کردار کسی را نمی‌پسندیدند، خودشان را به بی‌خبری می‌زدند و از او قطع امید نمی‌کردند و جواب او را نمی‌دادند، بلکه عفو می‌کردند و از او در می‌گذشتند.

۲- از آنچه که بدان میل نداشتند، یاد نمی‌کردند؛ کسی را که به آن حضرت ج امیدی بسته بود، نومید نمی‌کردند و محروم نمی‌ساختند.

و این ترجمه در صورتی است که عبارت «ولا یجیب» را به «لا یخیب» برگردانیم؛ چرا که در نسخه‌ای از «الشمائل المحمدیة» به جای عبارت «لا یجیب»، «لا یخیب» آمده است.

«المِراء»: بحث، جدل، مناقشه، مجادله، جر و بحث، کشمکش.

«الاکثار»: پرحرفی، زیاده‌گویی. و در نسخه‌ای از «الشمائل المحمدیة»، به جای «الاکثار»، عبارت «الاکبار» آمده است؛ یعنی: خود بزرگ بینی و تکبّر.

«ما لا یعنیه»: کارهای بی‌معنی؛ کارهایی که به پیامبر ج مربوط نمی‌شد، در آن‌ها دخالت نمی‌کردند.

«لا یذمّ»: مذمّت و نکو هش نمی‌کرد.

«لا یعیبه»: از کسی ایراد نمی‌گرفت، آبروی کسی را لکّه دار نمی‌کرد، کسی را بی‌آبرو و بدنام نمی‌نمود.

«عورته»: کارهای پوشیده‌ی کسی. «عورت»: عیب، نقص، خدشه، خلل.

«رجا»: امیدوار بود، امید داشت، انتظار داشت.

«اطرق»: ساکت شد. سخنی نگفت. از سخن گفتن باز ایستاد. خاموش شد.

«الطیر»: پرنده.

«لا یتنازعون»: بگومگو نمی‌کردند، دعوا نمی‌کردند، مشاجره و مجادله نمی‌نمودند.

«انصتوا»: گوش دادند، توجه کردند، گوش سپردند.

«حدیثهم عنده: حدیث اولهم»: یعنی هر کس از هم نشینان پیامبر ج که نخست سخن می‌گفت، سخنگوی همه‌ی حاضران به حساب می‌آمد.

«یتعجب»: تعجّب و شگفتی می‌کرد، شگفت زده می‌شد.

«غریب»: دور شده از شهر خود(مسافر). دور از وطن، بیگانه و نا آشنا.

«الجفوة»: ناسازگاری و خشونت در معاشرت و برخورد با دیگران.

«منطقه»: سخن گفتن وی.

«مسألته»: حاجت و نیاز و درخواست وی.

«لیستجلبونهم»: می‌خواستند آنان را فرا خوانند و احضار کنند. یعنی: رسول خدا ج بی‌ادبی و گستاخی و درشتی گفتار افراد غریب را به خوبی تحمل می‌کردند تا آنجا که گاهی یاران آن حضرت ج آن فرد بی‌ادب و گستاخ را احضار می‌کردند و در صدد نهی کردن آن شخص از سخن گفتن بر می‌آمدند.

«فارفدوه»: با او همکاری کنید، او را یاری دهید و دستیاری و کمک کنید.

«الثّناء»: ستایش، مدح، تمجید، تحسین، سپاس، قدردانی، تقدیر، تعریف.

«مکافیءٌ»: پاداش نیکی. یعنی: پیامبر ج ستایش را فقط از کسانی می‌پذیرفت که نسبت به او احسانی مبذول فرموده بود.

«یجوز»: از حدّ بگذرد، از حق تجاوز کند.