حدیث شماره ۳۵۵
(۱۳) حَدَّثَنَا هَارُونُ بْنُ مُوسَى بْنِ أَبِي عَلْقَمَةَ الْمَدِينِيُّ، حَدَّثَنِي أَبِي، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَعْدٍ، عَنْ زَيْدِ بْنِ أَسْلَمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنْ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ رَضِی اللهُ عَنهُ: أَنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَسَأَلَهُ أَنْ يُعْطِيَهُ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «مَا عِنْدِي شَيْءٌ وَلَكِنِ ابْتَعْ عَلَيَّ، فَإِذَا جَاءَنِي شَيْءٌ قَضَيْتُهُ» فَقَالَ عُمَرُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَدْ أَعْطَيْتَهُ، فَمَّا كَلَّفَكَ اللَّهُ مَا لاَ تَقْدِرُ عَلَيْهِ، فَكَرِهَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَوْلَ عُمَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنْفِقْ وَلاَ تَخَفْ مِنْ ذِي الْعَرْشِ إِقْلاَلاً، فَتَبَسَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَعُرِفَ وَجْهِهِ الْبِشْرُ لِقَوْلِ الأَنْصَارِيِّ، ثُمَّ قَالَ: «بِهَذَا أُمِرْتُ».
۳۵۵ ـ (۱۳) ... عمر بن خطابس گوید: مردی پیش رسول خدا ج آمد و از ایشان خواست تا بدو چیزی را بدهند. آن حضرت ج فرمودند: اکنون چیزی نزدم نیست، ولی میتوانی هر چه را میخواهی به حساب من خریداری کنی؛ و هرگاه مالی (از اموال فیء، یا غنیمت و ...) برای من برسد، آن را پرداخت خواهم کرد.
عمرس گوید: من به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا! آنچه بر عهدهی شما بود انجام دادید و خداوند متعال نیز به شما جز به اندازهی توانائیتان تکلیف نکرده است و هیچگاه بالاتر از میزان قدرتتان از شما وظایف و تکالیف نخواسته است!
آن حضرت ج از گفتار عمرس خوششان نیامد. در این میان مردی از انصار، از جای برخاست و گفت: ای فرستادهی خدا! بخشش و دَهش کنید و انفاق نمایید و از پروردگار عَرش، بیم تنگدستی و فقر نداشته باشید.
آن حضرت ج از سخن آن مرد انصاری لبخند زدند و در چهرهشان، گشاده رویی آشکار و هویدا گشت؛ آنگاه فرمودند: «من به این انفاقی که این مرد انصاری گفت، فرمان داده شدهام».
&
«ما عندی شیءٌ»: در نزدم چیزی وجود ندارد.
«ابتع علیّ»: به حساب من خریداری کن، ما یحتاج خویش را به حساب من بخر.
«قضیتُه»: آن دَین را ادا خواهم کرد.
«قد اعطیتَه»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه کرد:
۱- قبلاً به این سائل چیزی را داده بودید و هم اینک نیازی نیست که دوباره بدو چیزی را بدهید و خویشتن را به مشقّت و سختی بیاندازید.
۲- آنچه بر عهدهی شما بود، انجام دادید؛ یعنی در وقتی که چیزی در نزد شما نیست، دستور خدا چنین است: ﴿۞قَوۡلٞ مَّعۡرُوفٞ وَمَغۡفِرَةٌ خَيۡرٞ مِّن صَدَقَةٖ يَتۡبَعُهَآ أَذٗىۗ وَٱللَّهُ غَنِيٌّ حَلِيمٞ٢٦٣﴾[البقرة: ۲۶۳]؛ «گفتار نیک و گذشت، بهتر از بذل و بخششی است که اذیّت و آزاری به دنبال داشته باشد؛ و خداوند بینیاز و بردبار است».
و شما نیز با سخن پسندیده (چیزی ندارم)، آنچه بر عهدهی شما بود، به نحو احسن انجام دادید.
«فما کلّفك الله»: خداوند از شما بالاتر از میزان قدرتتان وظایف و تکالیف نخواسته است.
«فکره»: بد دانست، خوشش نیامد.
«ذی العرش»: پروردگاری که صاحب عرش است.
«عرش»: در لغت به معنی چیزی است که دارای سقف بوده باشد و گاهی به خود سقف نیز عرش گفته میشود، مانند: ﴿أَوۡ كَٱلَّذِي مَرَّ عَلَىٰ قَرۡيَةٖ وَهِيَ خَاوِيَةٌ عَلَىٰ عُرُوشِهَا﴾[البقرة: ۲۵۹]؛ «... مانند کسی که از کنار قریهای گذشت در حالی که آن چنان ویران شده بود که سقفهایش فرو ریخته و دیوار برسقفها در غلطیده بود.»
گاهی به معنی «تختهای بلند، همانند تخت سلاطین و پادشاهان» نیز آمده است. چنانکه در داستان سلیمان÷ میخوانیم که میگوید: ﴿أَيُّكُمۡ يَأۡتِينِي بِعَرۡشِهَا﴾[النمل: ۳۸]؛ «کدام یک از شما میتواند تخت بلقیس را برای من حاضر کند».
و نیز به داربستهایی که برای برپا نگهداشتن بعضی از درختان میزنند، عرش گفته میشود؛ همانطور که در قرآن میخوانیم: ﴿أَنشَأَ جَنَّٰتٖ مَّعۡرُوشَٰتٖ وَغَيۡرَ مَعۡرُوشَٰتٖ﴾[الأنعام: ۱۴۱]؛ «او کسی است که باغهایی از درختان داربست دار و بدون داربست آفرید».
ولی هنگامی که در مورد خداوند، واژهی «عَرش» به کار میرود و گفته میشود: «عرش خدا»؛ منظور از آن مجموعهی جهان هستی است که در حقیقت تخت حکومت پروردگار محسوب میشود.
«اِقلالاً»: فقر و تنگدستی.
«فتبسّم»: لبخند زد.
«عُرف وجهه البشر»: در چهرهاش، گشاده رویی و خوشحالی ظاهر و آشکار گشت.
«بهذا امرت»: من به این انفاق و بخششی که این مرد انصاری گفت، فرمان داده شدهام، نه به منعی که عمربن خطابس گفت.