ترجمه و شرح الشمائل المحمدیة (شمایل محمد صلی الله علیه و سلم)- جلد دوم

فهرست کتاب

حدیث شماره ۳۵۰

حدیث شماره ۳۵۰

(۸) حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِي عُمَرَ، حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْمُنْكَدِرِ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِی اللهُ عَنها قَالَتِ: اسْتَأْذَنَ رَجُلٌ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ وَأَنَا عِنْدَهُ، فَقَالَ: «بِئْسَ ابْنُ الْعَشِيرَةِ» أَوْ «أَخُو الْعَشِيرَةِ»، ثُمَّ أَذِنَ لَهُ، فَلَمَّا دَخَلَ أَلاَنَ لَهُ الْقَوْلَ، فَلَمَّا خَرَجَ قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ قُلْتَ مَا قُلْتَ، ثُمَّ أَلَنْتَ لَهُ الْقَوْلَ؟!. فَقَالَ: «يَا عَائِشَةُ إِنَّ مِنْ شَرِّ النَّاسِ مَنْ تَرَكَهُ النَّاسُ» أَوْ «وَدَعَهُ النَّاسُ اتِّقَاءَ فُحْشِهِ».

۳۵۰ ـ (۸) ... عایشهل گوید: مردی از پیامبر ج در حالی اجازه‌ی ورود خواست که من در حضور ایشان نشسته بودم. رسول خدا ج فرمودند: چه بد مردی از آن قبیله است؛ آنگاه برای او اجازه‌ی ورود دادند.

چون آن مرد به حضور آن حضرت ج آمد، رسول خدا ج با او به نرمی و نیکویی سخن گفتند؛ و چون آن مرد از خانه بیرون رفت، به رسول خدا ج گفتم: ای فرستاده‌ی خدا ! در غیبت او قبلاً چنان فرمودید (و گفتید که چه بد مردی است) و سپس با گفتاری نرم با او سخن گفتید؟! [علت در چیست؟]

آن حضرت ج فرمودند: ای عایشه! بدترین و شرورترین مردمان کسی است که دیگران از ترس بدزبانی و یاوه‌گویی وی، او را رها کنند و به حال خود گذارند.

&

«رجلٌ»: آن مرد «عیینة بن حصن فزاری» بوده که معروف به «احمق مطاع» است. و برخی نیز «مخرمة بن نوفل» را مراد گرفته‌اند.

«استأذن»: اجازه‌ی ورود به خانه خواست.

«بئس»: فعل ماضیِ جامد است برای ذمّ و ضدّ «نِعمَ» است. و گاهی «ما» به آخر «بئس» می‌پیوندد؛ مثل: «لبئسما شروا به انفسهم». «بئس»: چه بد، چه قدر بد، چه مصیبتی، چه گفتاری.

«بئس الرجل»: چه بد مردی.

«العشیرة»: قبیله، قوم و خویش، دوست نزدیک، نزدیکترین برادران شخص، خویشاوندانِ نزدیک مرد.

«بئس ابن العشیرة، او بئس اخوالعشیرة»: این شک در گفتار، از ناحیه‌ی راوی است و مراد از هر دو روایت، «بئس هذا الرجل من هذه القبیلة» می‌شود؛ یعنی: چه بد مردی از آن قبیله است.

«اَلان»: نرم کرد، به نرمی سخن گفت.

«قلتَ ما قلتَ»: در غیبت آن فرد، چنان گفتید.

«اتّقاء فحشه»: از ترس بد زبانی و یاوه‌گویی‌اش.

«ودعه»: رهایش کند و او را به حال خودش گذارد.

«من ترکه الناس، او ودعه الناس»: این شک در گفتار، از ناحیه‌ی راوی است.