حدیث شماره ۳۶۶
(۱) حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ عَبْدِالرَّحْمَنِ الْمَخْزُومِيُّ وَغَيْرُ وَاحِدٍ قَالُوا: حَدَّثَنَا سُفْيَانُ، عَنِ الزُّهْرِيِّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ جُبَيْرِ بْنِ مُطْعِمٍ، عَنْ أَبِيهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ لِي أَسْمَاءً أَنَا مُحَمَّدٌ، وَأَنَا أَحْمَدُ، وَأَنَا الْمَاحِي الَّذِي يَمْحُو اللَّهُ بِيَ الْكُفْرَ، وَأَنَا الْحَاشِرُ الَّذِي يُحْشَرُ النَّاسُ عَلَى قَدَمِي، وَأَنَا الْعَاقِبُ، وَالْعَاقِبُ الَّذِي لَيْسَ بَعْدَهُ نَبِيٌّ».
۳۶۶ ـ (۱)... محمد بن جبیر بن مُطعمس از پدرش (جبیر بن مطعمس) روایت میکند که وی گفت: رسول خدا ج فرمودند: به راستی برای من چندین نام است؛ من محمد و احمدم؛ من ماحی (محو کننده)هستم که خداوند متعال، کفر را به دست من، محو و نابود میگرداند؛ من حاشر (جمع کننده) هستم که مردمان از پی من جمع میشوند؛ و من عاقب (آخرین پیغمبران) میباشم. و معنی عاقب این است که پیامبری پس از ایشان نیست.
&
«انّ لی اسماء»: مراد از نامهای رسول خدا ج: الفاظ و واژههایی است که بر آن حضرت چه به صورت نام خاص و عَلَم و چه به صورت بیان اوصاف و ویژگیها و خصلتها و فاکتورهای ظاهری و اخلاقی ایشان، اطلاق شده است.
به هر حال، رسول خدا از نامها، القاب، صفات، ویژگیها و اوصاف زیادی برخوردارند به طوری که از برخی از راویان و ناقلان چنین نقل شده که: «خداوند را هزار اسم است و رسول خدا ج را نیز هزار اسم میباشد».
و به طور کلی میتوان چنین نتیجه گرفت که زیاد بودن نام و صفات فردی، بیانگر شرف و بزرگی و عظمت و سترگی وی است.
حافظ ابن قیم/ گفته است: هر یک از نامهای پیامبر مظهر یکی از صفات ایشان است و فقط «عَلَم» و نام محض نیست که هدف شناسایی فرد باشد و بس.
از این جاست که نامهای ایشان فراوان و زیاداند. تعدد کنیه و لقب در میان عربها تا حدودی رواج داشت. خداوند نیز نود و نه نام دارد.
شخصیت انبیاء و کردار و رفتار آنها اعم از اختیاری و غیراختیاری، عمدی یا غیرعمدی، همه مجموعهای از اسرار و حقایق هستند.
نامهای آنان نیز فقط برای معرفی شخصیت نیستند؛ بلکه گنجینهی معارف هستند و در اصل ترجمان اوصاف و حقایقی هستند که دست قدرت در ازل، در وجود آنها به ودیعت گذاشته است. اگر آنان را رحیم و مهربان مینامند، به این دلیل است که پیکرهی رحمت هستند. اگر «ماحی» نامیده میشود، به دلیل این است که در واقع محوکننده و از بین برندهی آثار کفر و خداناشناسی هستند. اگر آخرین آنها را «عاقب» مینامند، به سبب آن است که آخرین پیامبر است.
خلاصه آنکه هر چند شخصیت آنان اسرارآمیز باشد، نامهای آنان نیز به همان اندازه لبریز از حقایق و اسرار هستند. بنابراین نامهای پیامبر اسلام را نباید تودهای از نامهای بیمعنا انگاشت، همانند نامهای زیبایی که مادران بر فرزندان خود میگذارند و بر واقعیت منطبق نیستند، مثلاً فرزند سیاه فام خود را ماه مینامند یا یک فرزند کودن را فرزانه نامگذاری میکنند. اینگونه نامگذاریها اگر به منظور شناسایی شخص نبودند ممکن بود دروغ تلقی شوند. نامهای پیامبر از این قبیل نامها نیستند، بلکه تابلوهای رنگارنگی هستند که اوصاف و ویژگیهای برجسته ایشان در آن نقش بسته است.
«محمد»: ستوده، نیک خو، نیکوسرشت، کسی که صفات نیکوی بسیار دارد.
«احمد»: ستودهتر، بسیار ستوده، یکی از نامهای پیامبر گرامی اسلام که پیش از آن کسی به این اسم نامیده نشده بود و پس از رحلت ایشان نیز محض احترام تا مدّت مدیدی کسی را این نام ندادهاند.
قاضی عیاض/ میگوید: همانگونه که شخص مبارک رسول الله ج بیمانند بودند، نامهای ایشان نیز بینظیر هستند. قبل از ایشان این نامها رایج نبود، اندکی قبل از ولادت ایشان کاهنان، منجمان و اهل کتاب از ایشان نام بردند و به آمدن وی مژده دادند. مردم به طمع پیامبر منتظَر فرزندان خود را به نام محمد و احمد نامگذاری کردند. تا آن جا که از تاریخ ثابت میشود کسانی که به محمد و احمد نامگذاری شدهاند تا شش نفر میرسند. سهیلی فقط سه نفر گفته است:
۱- محمد بن سفیان بن مجاشع ۲- محمد بن حیحة بن الحلاج ۳- محمد بن عمران بن ربیعة. قبل از سهیلی، عبدالله بن خالویه نیز چنین نظری ارائه کرده است.
حافظ ابن حجر/ در قرن هشتم تحقیقی در این باره انجام داده است و تعداد این افراد را به بیست تن رسانده است و بعد از مکررات و مشکوکها تعداد آنها را پانزده تن قرار داده است که مشهورترین آنها محمد بن عدی بن ربیعه است. بغوی، ابن سعد، ابن شاهین و ابنالسکین و دیگران داستان او را اینگونه آوردهاند:
«خلیفة بن عبدالله، از محمد بن عدی پرسید: پدرت در زمان جاهلیت چه گونه تو را محمد نام نهاده است؟ او گفت: همانگونه که تو از من میپرسی، من نیز از پدرم این پرسش را پرسیدم. او در جواب گفت: یک بار من به اتفاق سه نفر از قبیلهی بنی تمیم به منظور ملاقات ابن حنفیهی غسانی به سوی سرزمین شام رهسپار شدیم. در بین راه به چشمهای رسیدیم که نزدیک کلیسا بود؛ سرپرست کلیسا نزد ما آمد و گفت: پیامبری به زودی مبعوث خواهد شد، دعوت او را بپذیرید. پرسیدیم: نام او چیست؟ گفت: نامش محمّد است. وقتی از سفر بازگشتیم، اتفاقاً همهی ما دارای فرزند پسر شدیم و آنها را محمّد نامیدیم».
سپس ابن حجر/ نامهای دیگری نیز آورده است؛ برای آگاهی بیشتر مراجعه شود به: فتح الباری، باب اسماء النبی ج .
حافظ سهیلی/ میگوید: نام پیامبر که در تورات آمده است، احمد است؛ اما ابن قیّم/ با این نظر موافق نیست و بر این اصرار دارد که در تورات نیز مژدهی آمدن ایشان به نام محمّد وجود دارد.
سپس ابن قیّم/ در شرح نام محمد ج میگوید: محمّد کسی است که اوصاف ستوده شده در وجود او فراوان باشد. محمود نیز صیغهی اسم مفعول است؛ امّا صیغهی مبالغه از بابهای ثلاثی مجرد همانند مبالغهی باب تفعیل نیست؛ بنابراین محمّد از محمود بلیغتر است. محمّد به کسی میگویند که بیش از همهی افراد بشر ستوده شده باشد به همین دلیل در تورات نام ایشان محمّد آمده است؛ زیرا صفات نیکو و ستودهی ایشان و فضایل دین و امت ایشان در تورات به قدری زیاد است که پیامبری اولوالعزم همچون حضرت موسی÷ آرزو کرد تا از امت ایشان باشد.
اما احمد، صیغهی اسم تفضیل است و برای اسم فاعل و اسم مفعول هر دو کاربرد دارد، در صورت اول به معنای «احمد الحامدین لربّه»؛ «برترین ستایشگر پروردگارش» است و در صورت دوم به این معنا است: «احقّ النّاس واولاهم بان یُحمد»؛ «برترین انسان شایستهی ستایش». بنابراین فرق بین محمد و احمد از نظر کیفیت و کمیت است؛ یعنی محمد کسی است که به سبب اوصاف نیکو بیش از دیگران ستایش شود و احمد کسی است که برترین ستایشها نثار او شود. خلاصهی مفاد این دو نام، این است که حضرت محمد ج به دلیل ویژگیهای اخلاقی خویش، سزاوار برترین تعریف و ستایش است.
بعد از این تحقیق، اگر با نظر به این دو مفهوم، به سطح جهان نظر افکنید، خواهید دید که این نامها آنگونه که بر ذات حضرت رسول صدق میکنند، بر هیچ فرد دیگری صدق نمیکنند. اگر در این جا اسم تفضیل را به معنای اسم مفعول بگیریم، خواهیم دید که خداوند، فرشتگان، پیامبران، جنها و همهی آفریدگان، اعم از ذیروح و جامد، ایشان را ستایش کردهاند.
امروز نیز میلیاردها انسان، روزانه چندین بار بر ایشان درود میفرستند. در میان کفار نیز گروهی منصف بودند که به رغم عدم پذیرش اسلام به دیانت، امانت، صداقت، فرزانگی و خردمندی ایشان معترف بودند. بدین ترتیب بهترین ستایش از ازل تا ابد به حضرت محمد ج اختصاص داشته است.
اگر «احمد» را اسم فاعل بدانیم، باز هم کسی که برای این نام سزاوارتر است، حضرت رسول گرامی اسلام است؛ زیرا هیچ کسی خدا را به اندازهی ایشان ستایش نکرده است و ایشان به امت خویش نیز تا حدی ستایش خدا را آموخته است که در کتابهای مقدس پیشین، این امت به نام «حمّادون»؛ «ستایشگران» یاد شده است.
در «صحیحین» آمده است که روز محشر آنگاه که حضرت محمد ج برای شفاعت پیش خدا میرود، دروازهی حمد و ستایش الهی که پیشتر برای هیچ کس گشوده نشده است، به روی ایشان گشوده خواهد شد. پس همهی پیامبران، «حماد»؛ «ستایشگر خدا» هستند و حضرت محمد «احمد»؛ «برترین ستایشگر» است.
قاضی عیاض میگوید: پیامبیر اسلام، نخست احمد بودند و پس از گذراندن مرحلهی حمد خدا، محمد شدند. یعنی ایشان ابتدا خدا را ستایش میکرد، سپس دیگر آفریدگان او را ستایش کردند. همچنین روز محشر، ایشان پیش از دیگران خدا را ستایش میکنند و آنگاه که به سفارش ایشان، حسابرسی شروع میشود، اهل محشر او را ستایش میکنند. بدین ترتیب ایشان، اوّل احمد هستند و سپس محمد. از نظر وجود نیز احمد بر محمد مقدم است. به همین دلیل در کتابهای پیشین به نام احمد یاد شده است و آنگاه که به عالم وجود تشریف آورد، محمد نامیده شد.
خلاصه آنکه احمد به هر معنا که باشد، واقعیت ثابت شدهای است که حمد از هر نظر به آن حضرت نسبت خاصی دارد. به همین سبب سورهی «الحمد» تنها به ایشان عنایت شده است، «حمادون» فقط لقب امت ایشان است و روز محشر، «لواء الحمد»؛ «پرچم ستایش» به دست ایشان خواهد بود و «مقام محمود» جایگاه ویژهی ایشان است. ستایش خدا پس از اعمالی چون غذا خوردن، بازگشت از سفر، دعا گفتن و بسیاری از موارد دیگر از آداب شریعت ایشان است. از سوی دیگر هر نوع تعریف و ستایشی که از زبان مردم برای خدا گفته میشود، در واقع نتیجهی آموزههای ایشان است؛ بنابراین میتوان همهی ستایشها را به آن حضرت منسوب کرد.
بدین ترتیب هر نوع ستایشی که در فضای عالم میپیچد، به واسطهی ایشان است. آیا توسط کسی دیگر این مقدار حمد و ستایش نشر شده است؟ پس به هر اعتبار، نسبت حمد با ایشان بیش از هر فرد دیگری است. به همین دلیل سزاوار است که نام احمد و محمد به ایشان اختصاص یابد و کسانی که پیش از ایشان به این نام نامگذاری شدهاند، به دلیل اتباع ایشان بوده است و آنان که بعد از آن حضرت نامگذاری شدهاند، نیز بنا بر انگیزه اتباع و پیروی از ایشان بوده است.
ناگفته نماند که حمد و شکر معمولاً در پایان کار انجام میشود. وقتی از صرف غذا فارغ میشویم، خدا را ستایش میکنیم؛ هنگامی که از سفر بازگردیم، حمد او را به جای میآوریم؛ همچنین وقتی سفر طولانی زندگی دنیا را به پایان میرسانیم و به بهشت وارد میشویم، ستایش خدا را به جای میآوریم:
﴿وَءَاخِرُ دَعۡوَىٰهُمۡ أَنِ ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ﴾
«آخرین دعای ما این است که: سپاس، پروردگار جهانیان را سزاست.»
این عمل مقتضی است که پس از پایان سلسلهی رسالت نیز حمد خدا به جای آورده شود؛ بنابراین نام آخرین پیامبر را محمد ج نهادهاند. بدون شک شخصیتی که پیکرهی همهی زیباییهاست، نامهای او نیز باید مجموعهای از نامهای زیبا باشد. [فتح الباری، باب اسماء النبی ج و روض الانف، ج ۱، ص۱۰۶].
«الماحی»: محو کننده، نابودکننده. برای این نام، بر اساس روایات و احادیث میتوان دو تفسیر کرد:
۱- محو کنندهی کفر و زندقه، و شرک و چند گانه پرستی، و الحاد و بیبند و باری و نفاق و دورنگی. چنانکه در متن خود حدیث آمد که پیامبر ج فرمود: «من ماحی(محو کننده) هستم که خداوند به وسیلهی من کفر را محو و نابود میکند.»
۲- محو کنندهی گناهان کوچک؛ چنانکه در روایتی دیگر آمده است که معنی «ماحی» این است که خداوند به میمنت وجود پیامبر ج، گناهان کوچک پیروانش را محو و نابود میکند.
«الحاشر»: جمع کننده؛ یعنی تمام مردم باید به نبوّت پیامبر ایمان و باور داشته باشند؛ چون ایشان، تکمیل کنندهی رسالت پیامبران و خاتم انبیاء هستند.
«العاقب»: نائب و جانشین پیشینیان؛ آنکه جانشین دیگری میشود؛آخرین پیامبران؛ کسی که پس از او کسی به رسالت و نبوّت مبعوث نشود.