قواعد و رهنمودهای بیداری اسلامی

فهرست کتاب

«دعوت‌دادن به راه خدا واجب است»

«دعوت‌دادن به راه خدا واجب است»

{۱۳} وظیفۀ اصلی طلبه و عالم در برابر دعوت‌دادن به راه خدا چیست؟

* دعوت‌دادن به راه خدای متعال واجب است، همانطور که خداوند متعال فرموده است: ﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِٱلۡحِكۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِ[النحل: ۱۲۵]. یعنی: «(ای پیامبر) مردمان را با سخنان استوار و به جا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فرا خوان».

خداوند دعوت را به سه صورت قرار داده است: دعوت با حکمت، با موعظه، و با مجادله، زیرا کسی را که تو دعوت می‌دهی یا علم ندارد و مناقشه بلد نیست، و مخالفت نمی‌ورزد، چنین فردی با حکمت دعوت داده می‌شود، اما حکمت چیست؟ حکمت یعنی بیان حق و حکمت آن، اگر برایت ممکن بود که حکمت حق را بیان داری.

اما موعظه برای کسی است که کمی روی‌گردان است، و تاکنون حق را نپذیرفته و از پذیرفتن آن دست نگاه داشته است، پس هرگاه از چنین شخصی روی‌گردانی و عدم‌پذیرفتن را مشاهده کردی تو او را با اندرز و موعظه دعوت می‌دهی، گاهی او را تشویق می‌نمائی و گاهی از عذاب الهی او را می‌ترسانی و گاهی با هردو یعنی با تشویق و ترهیب همزمان به مقتضای حالش او را به حق دعوت می‌دهی.

اما مجادله در حق کسی است که از حق روی‌گردان و با آن به مخالفت برمی‌خیزد، تو باید با بهترین زبان و شیوه با او مجادله کنی و یا از بهترین راه برای قانع‌کردنش وارد شوی.

و آیۀ مذکور شامل آن دو مطلب است: یعنی با بهترین رفتار اینگونه که تو در دعوت، عبارت‌ها و کلمات قانع‌کننده و مختصر و روشنی را به کار گیری.

و دوم این که: بهترین راه را در قانع‌کردن او بکار ببری، راه‌هایی که دلیل‌شان از همه واضح‌تر است، برایش بیان کنی تا حق برای او آشکار گردد.

به مجادلۀ ابراهیم÷با فردی که در مورد پروردگار ابراهیم با او به مجادله پرداخت نگاه کنید که چه گفت؟ خداوند متعال در این مورد فرموده است: ﴿أَلَمۡ تَرَ إِلَى ٱلَّذِي حَآجَّ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ فِي رَبِّهِۦٓ أَنۡ ءَاتَىٰهُ ٱللَّهُ ٱلۡمُلۡكَ إِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّيَ ٱلَّذِي يُحۡيِۦ وَيُمِيتُ قَالَ أَنَا۠ أُحۡيِۦ وَأُمِيتُۖ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ وَٱللَّهُ لَا يَهۡدِي ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِينَ ٢٥٨[البقرة: ۲۵۸]. یعنی: «آیا باخبری از کسی که با ابراهیم دربارۀ پروردگارش راه مجادله و ستیز در پیش گرفت، بدان علت که خداوند بدو حکومت و شاهی داده بود، هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگار من ذاتی است که زنده می‌گرداند و می‌میراند، او گفت: من زنده می‌گردانم و می‌میرانم، ابراهیم گفت: خداوند خورشید را از مشرق برمی‌آورد، تو آن را از مغرب برآور، پس آن مرد کافر واماد و مبهوت شد و خداوند مردم ستمکار را هدایت نمی‌کند». چگونه آن شخص زنده می‌کند و چگونه می‌میراند؟ مردی که مستحق قتل است آورده می‌شود، و او آن مرد را نمی‌کشد و به گمان خودش با چنین کاری او را زنده می‌کند! و مردی را که مستحق قتل نیست می‌آورد و می‌کشد و این کار به گمانش میراندن می‌پندارد!!

می‌توان با چنین فردی اینطور مناقشه نمود که تو مردی را که مستحق کشته‌شدن است، آوردی و نکشتی تو او را زنده نکرده‌ای، چون حیات و زندگی قبل از این در او وجود داشته است و تو حیات او را با نکشتن او باقی گذاشتی، و می‌توان گفت در مورد فردی که مستحق قتل نیست و او آن مرد را قتل می‌کند، گفت که: او را نمیرانده‌ای بلکه تو کاری کرده‌ای به مرگ آن مرد منجر شده است.

و اینجا است که پیامبر ج در مورد دجال فرموده است که جوانی پیش دجال آورده می‌شود و آن جوان گواهی می‌دهد که این شخص همان دجال است که پیامبر ج از او خبر داده، سپس دجال او را می‌کشد و او را دو قطعه می‌کند و در میان دو قسمت بدن جوان راه می‌رود تا مشخص شود که هر قسمت از دیگری جدا است، پس از آن جوان را صدا می‌زند، جوان در حالی که می‌خندد می‌گوید: من گواهی می‌دهم که تو همان دجال هستی که پیامبر ج ما را از آمدن تو خبر داده است، سپس دجال می‌خواهد او را بکشد اما نمی‌تواند، این‌ها همه دلیل بر این هستند که کارها همه بدست خدای عزوجل است.

پس ممکن بود که با آن مرد طبق آنچه ذکر شد مناقشه شود، اما ابراهیم ÷خواست دلیل دیگر بیاورد که نیاز به جر و بحث و حجت بازی و مجادله نباشد، ابراهیم چه گفت؟ ابراهیم گفت: ﴿قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ فَإِنَّ ٱللَّهَ يَأۡتِي بِٱلشَّمۡسِ مِنَ ٱلۡمَشۡرِقِ فَأۡتِ بِهَا مِنَ ٱلۡمَغۡرِبِ«خداوند خورشید را از مشرق می‌آورد، تو آن را از مغرب بیاور» اینجا بود که آن مرد از ارائه پاسخ درماند. بنابراین، خداوند فرموده است: ﴿فَبُهِتَ ٱلَّذِي كَفَرَۗ«سپس حیران شد کسی که کفر ورزیده بود» پس این گفتۀ الهی که فرموده است: ﴿وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِي هِيَ أَحۡسَنُیعنی: بهترین شیوه و بهترین روش در جدال و قانع‌کردن که دلیلش از همه روشن‌تر است باشد به کار گرفته شود تا مخاطب در سخنش کج و کوله نکند. بنابراین، بر ما لازم است تا زمانی که توانایی داریم به راه خدا دعوت دهیم.

اما حکم فردی که دعوت‌دادن به راه خدا را ترک نموده است، در حالی که در دعوت‌دادن توانایی هم دارد، باید گفت که: دعوت‌دادن به راه خدا فرض کفایه است، اگر به اندازۀ نیاز و کفایت گروهی برای این کار بپا خاستند این فریضه از گردن دیگران ساقط می‌شود، بطور مثال اگر شخصی را دیدی که منحرف است و اطراف تو کسی نیست که او را دعوت دهد در این وقت دعوت بر تو فرض عین می‌شود، زیرا علماء در مورد فرض کفایه می‌گویند: هرگاه غیر از این کسی دیگر برای انجام این کار یافت نشود انجام این کار بر همین فرد فرض می‌شود.