اساس و مبادی در دعوتدادن کفار به اسلام چیست؟
{۸۹} اساسها و اصولی که مسلمان در دعوتدادن کفار به اسلام ابتدا باید از آن آغاز کند، چیست؟
* بسیاری از مردم فرق دعوتدادن به راه خدا و امر به معروف و نهی از منکر را نمیدانند، در حقیقت اینها مراحلی هستند که با یکدیگر تفاوت دارند.
دعوت به راه خدا به دو قسم است: دعوت عمومی و دعوت خصوصی، دعوت عمومی با سخنرانی برای عموم مردم و نوشتن کتاب برای استفاده عمومی انجام میگیرد، اما دعوت خصوصی به این صورت است که پیش فرد مشخصی بروی و او را به راه خدا دعوت دهی، و این تنها ویژه کافر نیست، بلکه گاهی مسلمان هم نیاز به دعوت خصوصی دارد، زیرا بسا اوقات ما بعضی از مسلمین را مشاهده میکنیم که برای ارتکاب گناه کبیره اصرار میورزند، و گمان میبرند که آنها برحق هستند، یا در حرامبودن آن کار شک دارند، چنین فردی نیاز به دعوتی دارد که دعوتگر پیش او برود و حق را برایش بیان کند و مثالهایی برایشان بگوید تا قانع شود، و این را نمیتوان امر و دستور دانست. چون که امر و دستور از گسترۀ دعوتگر بالاتر است، زیرا همانطور که همه میدانیم امر یعنی خواستن کاری به صورت استعلا و خود را برتر دانستن. اما دعوتگر ارائهدهندۀ دعوت است تشویق میکند برانیگخته مینماید، اما امرکردن نوعی سلطه و برتری است. بنابراین، اگر فردی از دوستانت و همسالانت را دستور بدهی، میگویند: این التماس و خواهش است نه امر، اما اگر فردی که از تو در سطح پایینتری است اگر او را دستور دهی، این امر، دستور شمرده میشود. و اما فردی که منکر را تغییر میدهد، قدرت او از امرکننده بالاتر است، چون او میتواند منکر را با دست خودش از بین ببرد. بنابراین، پیامبر ج فرموده است: «هرکسی از شما منکری را دید، آن را با دستش تغییر دهد، و اگر نتوانست آن را با زبانش تغییر دهد، و اگر نتوانست آن را با قلبش بد بپندارد» [۷۶].
اما در مورد امر چنین ترتیبی وجود ندارد، و پیامبر ج نفرموده هرکدام از شما امری کرد با دستش امر کند... الخ.
خلاصه این که روش دعوتدادن کافر برحسب کفرش فرق میکند: به طور مثال کسی که وجود خدا را انکار میکند، مانند کمونیستها ما آنها را با ارائه دلایل عقلی و حسی بر وجود خدا دعوت میدهیم، چون آنها با دلایل شرعی قانع نمیشوند، اما وجود خدا و وجوب وجود الهی را با دلایل عقلی و حسی واقع بیان میداریم، یکی از دلایل عقلی که خداوند به آن اشاره کرده است، این است: ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥﴾[الطور: ۳۵]. یعنی: «آیا ایشان بدون هیچگونه خالقی آفریده شدهاند، و یا این که خودشان آفریدگارند».
جبیر بن مطعمسکه یکی از اسیران در جنگ بدر بود، میگوید: من از پیامبر ج شنیدم که این آیه را در نماز مغرب میخواند، وقتی به اینجا رسید که ﴿أَمۡ خُلِقُواْ مِنۡ غَيۡرِ شَيۡءٍ أَمۡ هُمُ ٱلۡخَٰلِقُونَ ٣٥﴾از شدت تأثیر این آیه در وجود من و جایگرفتن ایمان در قلبم نزدیک بود که دلم پرواز کند [۷۷].
و ما میگوییم: پاسخی که در این آیه مطرح شده است، این است که آنها خود به خود آفریده نشدهاند، بلکه باید آفریدگاری داشته باشند، و آنها نیز خودشان خود را نیافریدهاند، چون آنها وجودی نداشتهاند و چیزی که وجود نداشته باشد نمیتواند چیز دیگر را به وجود بیاورد. بنابراین، امکان ندارد که آنها خودشان خود را بیافرینند و نیز ممکن نیست که آنها خود به خود آفریده شوند و آفریدگار آنها خداوند عزوجل است.
اما دلایل حسی این است ما و دیگران میبینیم که انسان از خداوند چیزی میخواهد، و خداوند همان چیزی را که او خواسته به او میدهد، و در قرآن و سنت شواهد زیادی بر این مطلب وجود دارد، و همچنین در واقعیت زندگی در میان مردم موارد زیادی وجود دارد، و اگر فرد از کسانی باشد که به وجود خداوند ایمان داشته باشد، اما رسالت پیامبر ج را قبول نداشته باشد، مانند یهود و نصارا ما آنها را با بیان حقیقتبودن رسالت پیامبر ج به راه خدا دعوت میدهیم، و بویژه به نصارا میگوییم: آیا شما به عیسی ایمان دارید؟ آنها در جواب خواهند گفت: بله، میگوییم: آیا او را تصدیق میکنید؟ میگویند: بله، ما میگوییم: به فرمودۀ الهی گوش فرا دهید که فرموده است: ﴿وَإِذۡ قَالَ عِيسَى ٱبۡنُ مَرۡيَمَ يَٰبَنِيٓ إِسۡرَٰٓءِيلَ إِنِّي رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَيۡكُم مُّصَدِّقٗا لِّمَا بَيۡنَ يَدَيَّ مِنَ ٱلتَّوۡرَىٰةِ وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ يَأۡتِي مِنۢ بَعۡدِي ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُۖ فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ قَالُواْ هَٰذَا سِحۡرٞ مُّبِينٞ ٦﴾[الصف: ۶]. یعنی: «و خاطر نشان ساز زمانی را که عیسی پسر مریم گفت: ای بنی اسرائیل من فرستادۀ خدا به سوی شما بوده، و توراتی که پیش از من آمده است تصدیق میکنم، و به پیغمبری که بعد از من میآید، و نام او احمد است مژده میدهم، اما هنگامی که آن پیغمبر همراه با معجزات روشن و دلایل متقن به پیش ایشان آمد، گفتند: این جادوی آشکار است».
آیا مژدهدهنده به چیزی مژده میدهد که به مژدهدادهشدگان ربطی ندارد؟ خیر پس در این صورت شما نصارا باید محمد را تصدیق کنید، اگر بگویند: عیسی به احمد ما را مژده داده، و این پیامبر خدا است، و ما منتظر احمد هستیم، من میگویم: گفته الهی را بخوانید که فرموده است: ﴿فَلَمَّا جَآءَهُم بِٱلۡبَيِّنَٰتِ﴾کلمه (جاء) فعل ماضی است، پس شخصی که به آمدنش مژده داده شده است آمده است، و آیا بعد از عیسی پیامبری جز محمد ج آمده است؟! هرگز نه.
اگر بگویند: بعد از عیسی پیامبر غیر از محمد ج آمده، ما میگوییم: پیامبری که شما ادعا میکنید غیر از محمد ج آمده است، از او پیروی کنید، اما آنها چنین ادعایی نمیکنند، ما میگوییم: پس احمد همان محمد است، اما خداوند برای این که برتری پیامبر ج را برای عیسی آشکار نماید، او را احمد نامید، چون کلمه احمد اسم تفضیل است، فرقی ندارد که از اسم فاعل یا اسم مفعول آمده باشد، و این دلالت بر برتری و شرافت پیامبر ج است، چون احمد یعنی فردی از همۀ مردم بیشتر خدا را ستایش میکند، و همچنین به معنی سزاوارترین فرد برای این که ستایش شود، پس کلمه احمد از دو طرف مفهوم برتری را میرساند، و یکی این که از همۀ مردم سزاوارتر است که ستایش شود.
و این اسم در مژدهدادن به بنی اسرائیل انتخاب شده تا برتری پیامبر ج بر دیگر بشریت آشکار شود.
[۷۶] برای تخریج این حدیث به صفحۀ (۸۱) مراجعه کنید. [۷۷] بخاری روایت کرده است به شماره (۴۸۵۴) الفتح (۸ / ۴۶۹) کتاب التفسیر تفسیر سورۀ طور (۵۲)، باب (۱).