شاگردان مکتب نبوت

فهرست کتاب

تواضع سلمان

تواضع سلمان

رسول خدا صمی‏فرماید: هر کس به خاطر خدا تواضع کند خدا او را منزلت بالا عطا می‏کند[۱۶].

بعضی از حکما می‏گویند: تواضع با جهل و بُخل نزد حکما پسندیده‏تر است از تکبر با ادب و سخاوت، چون حسنه‏ای که دو بدی را بپوشاند زیبا است، اما یک اخلاق بد که دو اخلاق خوب را بپوشاند قبیح است.

چگونه تکبر می‏کند کسی که سخنانش و نواقصش همیشه همراه اوست.

سلمان فرد متواضعی بود بدین دلیل خداوند او را ترفیع مقام داد و در دنیا و آخرت قدر او را بالا برد. اکنون نمونه‏ای نادر از تواضع این صحابه بزرگوار را بیان می‏کنیم.

جریر بن حازم می‏گوید: از مرد مسنی که از پدرش نقل می‏کرد شنیدم که گفت: به بازار رفتم علفی را به یک درهم خریدم سلمان را دیدم در حالی که او را نمی‏شناختم، تصور کردم کارگر است، علف را بر او حمل کردم. از کنار قومی گذشت گفتند ما به جای تو آن را حمل می‏کنیم ای ابوعبدالله. گفتم مگر او کیست؟ گفتند: او سلمان صحابه رسول الله صاست به او گفتم ببخشید من شما را نشناختم آن را پایین بگذار. او امتناع کرد و تا منزل آن را برایم حمل کرد[۱٧].

جریر بن عبدالله گفت: در روز گرمی در صفاح(نام منطقه‏ای است) فرود آمدیم مردی را دیدم که در زیر سایه درختی خوابیده بود و مقداری غذا به همراه داشت که در زیر سرش قرار داده و عبایش را روی خودش انداخته بود. ما در آنجا فرود آمدیم و گفتم چیزی روی او بیندازند سلمان بیدار شد. به او گفتم شما را زیر سایه قراردادیم گرچه شما را نمی‏شناختیم. گفت: ای جریر! در دنیا تواضع پیشه کن چون هر کس تواضع پیشه کند خداوند در روز قیامت مقام او را بلند می‏گرداند و هر کس در دنیا خود را بزرگ جلوه دهد در روز قیامت خداوند او را پایین می‏آورد. و هر چند تلاش کنی در بهشت چوب خشک نمی‏یابی. گفتم چگونه. گفت: ساقه درخت از طلا و نقره و در بالای آن میوه وجود دارد. ای جریر می‏دانی تاریکی آتش چیست؟ گفتم: نه. گفت ظلم کردن به مردم[۱۸].

عبدالله بن بریده می‏گوید: سلمان با دست خودش کار می‏کرد و پولی که بدست می‏آورد با آن گوشت یا ماهی می‏خرید و مبتلایان به جذام را دعوت می‏کرد و با هم آن را می‏خوردند[۱٩].

عبیده سلمانی می‏گوید: سلمان امیر سپاهی بود که بر مدائن گذشت در حالی که پشت سر مردی از کنده روی قاطری نشسته بود. دوستانش به او گفتند ای امیر، پرچم را به دست ما بدهید، او امتناع کرد و خودش پرچم را گرفت تا جنگ تمام شد و هم چنان که پشت سر آن مرد نشسته بود، برگشت[۲۰].

حسن می‏گوید دستمزد سلمان پنج هزار بود و او حاکم بر سی هزار نفر بود. یک عبا داشت و با همان عبا خطابه می‏خواند، نصفش را می‏پوشید نصف دیگر را زیرش می‏انداخت و وقتی دستمزدش را دریافت می‏کرد، آن را می‏بخشید و از دست رنج خودش می‏خورد.

ابوقلابه می‏گوید مردی بر سلمان وارد شد و دید که آرد خمیر می‏کند. گفت چکار می‏کنی؟ گفت خادم را برای کاری فرستادم، و دوست ندارم دو کار را با هم از او بخواهم[۲۱].

[۱۶] الحلیه ابونعیم، آلبانی آن را تصحیح کرده است صحیح الجامع ۶۰۳۸. [۱٧] ابن سعد ۴/۱/۶۳ به نقل از السیر ذهبی ۱/۵۴۶. [۱۸] الحلیة ابونعیم، ۱/۲۰۲. [۱٩] ابن سعد ۴/۶۴، الحلیه ابونعیم ۱/۲۰۰. [۲۰] سیر اعلام النبلاء ۱/۵۴۵-۵۴۶، الارنؤوط می‏گوید راویانش موثق هستند. [۲۱] صفة الصفوه ۱/۲۲٧.