سه چیز گرانبهاتر از دنیا و آنچه که در آن است
سعد بن ابی وقاص میگوید: معاویه بن ابی سفیان به سعد امر کرد و گفت: چه چیز مانع میشود که تو به ابی تراب بد نمیگویی؟ گفت: سه چیز از رسول الله صشنیدم که مانع از بد گفتن به او میشود، از رسول الله صشنیدم که در یکی از جنگها او را جانشین خود کرده بود و علی گفت: ای رسول خدا آیا مرا با زنان و بچهها رها میکنی؟ رسول الله صبه او فرمود: آیا راضی نمیشوی که برای من به منزله هارون برای موسی باشی با این تفاوت که بعد از من پیامبری نخواهد آمد، دوم اینکه در جنگ خیبر شنیدم که فرمود: پرچم را به دست مردی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، و ما منتظر بودیم تا این مرد را بشناسیم، آنگاه فرمود: علی را نزد من بیاورید و او با حالتی که چشمش درد میکرد، آمد و پیامبر صدر چشمش تف کرد و پرچم را به او داد و خداوند خیبر را به فرماندهی او فتح کرد، سوم اینکه هنگامیکه آیه نازل شد: ﴿فَقُلۡ تَعَالَوۡاْ نَدۡعُ أَبۡنَآءَنَا وَأَبۡنَآءَكُمۡ﴾[آل عمران: ۶۱]. «بگو: بیایید ما فرزندان خود را برای مباهله دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را». رسول الله صعلی و فاطمه و حسن و حسین را فرا خواند و گفت: خداوندا اینها خانواده من هستند[۱۶٩].
علی بن ابی طالب می فرماید:
محمد صبرادرم و من دامادش هستم، و حمزه سیدالشهداء عمویم است.
و جعفری که شب و روز همراه ملائکه پرواز میکند، برادرم است.
و دختر محمد همسر من است و گوشتش با گوشت و خونم آمیخته است.
و دو نوه پیامبر صفرزندان من از فاطمه هستند پس منزلت کدام یک از شما مثل منزلت من است.
علی سبرای نجات پیامبر صبر بستر او خوابید تا خود را فدای ایشان کند، خداوند نیز بسترش را با فاطمه خوشبخت گرداند تا راضی باشد.
ابن کثیر در البدایة والنهایة اجتماع شیاطین قریش را در دارالندوة و در روزی که موسوم به یوم الزحمه ذکر کرده است و آنچه که درمیانشان و میان ابلیسی که به شکل پیرمردی نجدی در آمده بود، بیان کرده است، نتیجه آن گردهمایی اتفاق نظرشان بر رای ابوجهل بن هشام شد.
ابو جهل گفت: از هر قبیلهای جوانی با نسب از میان خود بر میگزینیم و یک شمشیر برنده را به آنها میدهیم، سپس آنها را به سوی محمد میفرستیم تا هر کدام ضربهای به او بزنند و او را بکشند و ما از دستش راحت شویم و آنها اگر این کار را بکنند خونش درمیان تمام قبایل تقسیم میشود و بنی عبدمناف نمیتوانند با تمام این قبایل بجنگند، و ما دیهاش را پرداخت میکنیم، سپس تمام آنها براین نظر موافقت کردند، جبرئیل نزد رسول الله صآمد و به او گفت: امشب در بستر خودت نخواب.
وقتی که یک سوم شب سپری شده بود، مشرکین بر در خانه پیامبر صجمع شده بودند و از دور مراقب او بودند تا بخوابد و به او حمله کنند. وقتی که رسول الله صجای آنها را دید به علی بن ابی طالب گفت: بر بستر من بخواب و این ملحفه من را روی خودت بکش و در آن بخواب و نترس که گزندی از آنها به تو نمیرسد. و رسول الله صلباسی بر تنشان بود که شبها با آن می خوابیدند. سپس در حالی که این آیات را تلاوت میکرد، بیرون رفت: ﴿يسٓ١ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡحَكِيمِ٢ إِنَّكَ لَمِنَ ٱلۡمُرۡسَلِينَ٣ عَلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ٤ تَنزِيلَ ٱلۡعَزِيزِ ٱلرَّحِيمِ٥ لِتُنذِرَ قَوۡمٗا مَّآ أُنذِرَ ءَابَآؤُهُمۡ فَهُمۡ غَٰفِلُونَ٦ لَقَدۡ حَقَّ ٱلۡقَوۡلُ عَلَىٰٓ أَكۡثَرِهِمۡ فَهُمۡ لَا يُؤۡمِنُونَ٧ إِنَّا جَعَلۡنَا فِيٓ أَعۡنَٰقِهِمۡ أَغۡلَٰلٗا فَهِيَ إِلَى ٱلۡأَذۡقَانِ فَهُم مُّقۡمَحُونَ٨ وَجَعَلۡنَا مِنۢ بَيۡنِ أَيۡدِيهِمۡ سَدّٗا وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ سَدّٗا فَأَغۡشَيۡنَٰهُمۡ فَهُمۡ لَا يُبۡصِرُونَ٩]﴾[يس: ۱-٩]. «یس. سوگند به قرآن حکیم. که تو قطعا از رسولان (خداوند) هستى، بر راهى راست (قرار دارى); این قرآنى است که از سوى خداوند عزیز و رحیم نازل شده است. تا قومى را بیم دهى که پدرانشان انذار نشدند، از این رو آنان غافلند! فرمان (الهى) درباره بیشتر آنها تحقق یافته، به همین جهت ایمان نمىآورند! ما در گردنهاى آنان غلهایى قرار دادیم که تا چانهها ادامه دارد و سرهاى آنان را به بالا نگاه داشته است! و در پیش روى آنان سدى قرار دادیم، و در پشت سرشان سدى; و چشمانشان را پوشاندهایم، لذا نمىبینند!».
سپس رسول الله صبر سر تمام آنان خاک پاشید، سپس به آنجا که میخواست رفت، سپس کسی نزد مشرکین آمد و گفت: منتظر چه چیزی هستید؟ گفتند: منتظر محمد صهستیم، گفت: خداوند شما را خوار کند، قسم بخدا محمد بیرون رفته است و بر سر تمام شما خاک ریخته است و میبینید که با شما چه کرده است؟ هر کس از آنها دستش بر سرش میکشید و خاک را از سرشان پاک میکردند، سپس وارد خانه شدند و علی را دیدند که در بستر پیامبر صخوابیده و ملحفه او را بر خود کشیده است. گفتند: قسم بخدا که این محمد صاست که بر ملحفهاش خوابیده است، چیزی نگذشت که علی ساز بستر برخاست. گفتند: قسم بخدا که آن شخص به ما راست گفت.
حیدر[۱٧۰]با شجاعت از دعوت پیامبر صاستقبال کرد و در سختترین شبهای دعوت در بسترش خوابید، آن بزرگ مرد در حالی در بستر پیامبر صمیخوابد که میداند کسانی پشت در هستند که قصد کشتن فردی که در بستر خوابیده است را دارند. وقتی که بخاطر پیامبر صناراحتی آن شب را تحمل کرد، خداوند بسترش را با فاطمه دختر پیامبر صخوشبخت گرداند، فاطمهای که در لباس کمال بود. و پیامبر صدخترش را به او داد و زره خود را به او هدیه کرد و به همراه فاطمه نیز پارچهای مملو از لیف و پشم و ظرف و کاسه و آسیاب و دو جوراب نیز فرستاد.
فاطمه در حالی همسر علی شد که او غیر از یک پوست میش چیز دیگری نداشت، پوستی که شب بر آن میخوابید و روزها بر روی آن غذا میخورد، و او خودش خادم خودش بود.
قسم بخدا که او ضرر نکرد.
در صحیحین آمده است که رسول الله صبه فاطمه گفت: آیا نمیخواهی که بزرگ و سرور زنان این امت یا زنان مؤمن باشی.
در صحیحین از مسور بن مخرمه آمده که رسول الله صگفت: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را ناراحت کند، مرا ناراحت کرده است.
از انس سنقل شده که گفت: رسول الله صفرمود: بهشت مشتاق سه نفر است: علی، عمار و سلمان[۱٧۱]و این بهترین پاداش است.
[۱۶٩] مسلم در طرق الحدیث، ۲۴۰۴؛ ترمذی ۳٧۲۴؛ احمد۱/۱۸۵. [۱٧۰] لقب علی بن ابی طالب است که میگوید: من کسی هستم که مادرم مرا حیدر نامید مانند شیر جنگلهای بدمنظر، و حیدر همان شیر است. [۱٧۱] ترمذی، حاکم در المستدرک از انس نقل کردهاند وآلبانی در صحیح الجامع آن را حسن دانسته است ۱۵۱۸.