شاگردان مکتب نبوت

فهرست کتاب

دوست از دوستش خداحافظی می‏کند

دوست از دوستش خداحافظی می‏کند

هنگامی که پیامبر صبه منظور وداع با معاذ سبه همراه وی بیرون رفت، احساس کرد که بعد از آن روز دیگر او را دیدار نخواهد کرد و این آخرین دیدار آن دو نفر در دنیاست از این رو آن سخنان موثر را به وی فرمود. از عاصم پسر حمید سکونی روایت شده است، هنگامی که پیامبر صمعاذ بن جبل را به سوی یمن فرستاد همراه وی خارج شد. معاذ سوار بر مرکب و پیامبر صپیاده او را مشایعت می‏کرد. در هنگام جدا شدن معاذ از وی فرمود: «ای معاذ! ممکن است بعد از این سال مرا دیدار نکنی و ممکن است از مسجد و قبر من بگذری پس معاذ از رنج جدایی از رسول خدا صگریست. پیامبر صفرمودند: ای معاذ! گریه نکن! گریستن از شیطان است»[۱۳٩].

معاذ جهت دعوت به سوی خدا و آموزش احکام اسلام به مردم به سوی یمن مسافرت کرد و پس از مدتی کوتاه و قبل از بازگشت معاذ از یمن رسول خدا صوفات یافت. هنگامی که معاذ به مدینه بازگشت حبیب صرا نیافت. چنان احساسی به وی دست داد که گویا روان او از جسمش خارج شده است. بلکه احساس کرد دنیا و هر آنچه اطراف آن است تاریک شده است، پس نشسته بر آن روزهایی می‏اندیشید که با حبیب گذرانده بود و از او علم آموخت و مهربانی و اخلاق بزرگوارانه‏ای که در این عالم هستی نادر است از آن پیامبر صفرا گرفت.

بعد از وفات پیامبر صابوبکر سامر خلافت را بر عهده گرفت که او نیز جایگاه و منزلت معاذ را می‏دانست .

معاذ سگشاده دست، خوشرو و خوش خلق بود و هر آنچه از وی تقاضا می‏شد می‏بخشید به طوری که تمامی مالش از طریق بخشش و سخاوت از دست او خارج شد.

هنگامی که معاذ از یمن بازگشت و مقداری مال و برده در اختیار داشت در مکه با عمر دیدار کرد. عمر گفت: این‌ها چیستند؟ معاذ پاسخ داد: به من هدیه شده است. عمر سفرمود: این‌ها را به ابوبکر بسپار ولی معاذ سرپیچی کرد. پس شب به خواب رفت (درخواب) دید گویا به سوی آتش می‏رود و عمر ساو را به سوی خود می‏کشد. هنگامی که صبح شد گفت: ای فرزند خطاب! راهی جز اطاعت از گفته تو ندارم. و (موضوع خواب خود را تعریف کرد).

(همان کار را انجام داد) ابوبکر نیز آنها را به وی برگرداند. سپس دید که برده‌ها نماز می‏خوانند رو به آنان گفت: برای چه کسی نماز می‏خوانید؟ گفتند: برای خدا. گفت: شما نیز برای خدا. (یعنی همه را آزاد کرد).

مقصود عمر سمتهم کردن معاذ نبود. بلکه دوران آنان دورانی نمونه بود، وی می‏خواست برای قومی که جهت رسیدن به قله‏های کمال از یکدیگر پیشی می‏جستند ذخیره‏ای فراهم کند، همان کسانی که عده‏ای از آنها همانند حلقه پرندگان به پرواز در آمده، برخی در مسیر کمال با شتاب و پیش روی دیگران پیش می‏روند، و عده‏ای دیگر نیز درمیانه هستند ولی همگی در این حلقه پر از خیر به پیش می‏روند[۱۴۰].

[۱۳٩] ارناؤط می‏گوید: رجال آن قابل اطمینان هستند و در مسند ۲/۲۳۵ آمده است همچنین سیره ابن کثیر ۴/۱٩۳. [۱۴۰] رجال حول الرسول ص۱٧۶.