صفحاتی نورانی از پرتو عدل علی
خداوند از ابوالحسن راضی باد که حسن ختام سخن بود و عادلانه حکم میداد و سهم و نصیبش در پاکی و عدالت و تقوا کافی بود و عدالت او در طول زمان برای صاحبان رشد و کمال به صورت منارهای مرتفع باقی ماند.
علی سمیگفت: آیا از خودم راضی هستم که بگویم: امیرالمؤمنین ولی در سختیهای زمان با مؤمنان مشارکت نداشته باشم؟ قسم بخدا اگر پاکی و زلالی این عسل و خوبی و نیکی و نعمتهای این لباس را برای من بخواهی، غیرممکن است که هوی و هوس بر من غالب شود و چاقی و شکم پروری را رد میکنم در حالی که پیرامونم شکمهای گرسنه وجود داشته باشد.
علی بن ابی طالب سروز جمعه بر منبر میگفت: ای مسؤولان بدانید که مردم بر شما حقوقی دارند: حکم عادلانه و تقسیم مساوی از حقوق آنهاست و هیچ حسنهای نزد خداوند محبوبتر از حکم عادلانه یک امام عادل نیست[۱۸۴].
علاء بن عمار از علی سنقل میکند که درمیان مردم سخنرانی میکرد و میگفت: ای مردم... قسم به کسی که خدایی غیر از او نیست، از اموال شما نه کم و نه زیاد بر نداشتهام بجز این- شیشهای را از جیب پیراهنش بیرون آورد که پاک و خالی بود- و گفت: این را دهقانی به من هدیه داده است، پس به بیت المال آمد و گفت: آن را بگیرید و گفت:
رستگار است کسی که زنبیل خرمایی دارد که هر روز یک بار از آن میخورد[۱۸۵].
و در روایتی آمده که خوش به حال کسی که زنبیل خرمایی دارد.
عبدالله بن زریر /میگوید: در عید قربان به دیدن علی سرفتم، برایمان خوراک خزیره[۱۸۶]آورد. گفتیم: خداوند تو را اصلاح کند، اگر از این جوجه اردک به ما بدهی تا بخوریم خداوند خیر تو را بیشتر میکند، گفت: ای ابن زریر از رسول الله صشنیدم که میگفت: از اموال خداوند برای خلیفه جز دو کاسه حلال نیست: کاسه غذایی که او همراه خانوادهاش میخورد، و کاسه غذایی که میان مردم میخورد[۱۸٧].
اینگونه این فرد باتقوا عادل بود و چه تقوایی که از برداشتن اموال امت حتی یک چیز بسیار ناچیز خودداری میکرد.
عنتره بن عبدالرحمن شیبانی /میگوید: نزد علی بن ابی طالب در خورنق رفتم، او را دیدم که پارچهای را روی خودش کشیده بود و از سرما میلرزید، گفتم: ای امیرالمؤمنین خداوند برای تو و خانوادهات حقی را در این اموال قرار داده است و تو از سرما میلرزی؟!.
گفت: قسم بخدا من از اموال شما خودم را محروم کردهام و این پارچه را از خانه خودم آوردهام، یا گفت از مدینه آوردهام[۱۸۸].
از جمله عدالتش روایتی است که علی بن ربیعه والبی آورده است که گفت: ابن نباج نزد علی بن ابی طالب آمد و گفت: ای امیرالمؤمنین، بیت المال مسلمانان پر از زرد و سفید- طلال و نقره- است گفت: الله اکبر!! پس بر ابن نباج تکیه کرد و برخاست و به بیت المال مسلمانان رفت و گفت این کار من و جزو اختیارات من است و هر جانی دستش به طرف آن دراز است. ای ابن نباج تمام کوفیان را جمع کن، و گفت: درمیان مردم ندا بده و تمام آنچه را که در بیت المال مسلمانان است به آنها بده، و او میگفت: ای زردها و ای سفیدها- دیگری را فریب بده... تا جایی که دینار و درهمی در آن باقی نماند، و سپس امر کرد که آنجا را تمییز کنند و در آنجا دو رکعت نماز خواند[۱۸٩].
علی بن ارقم /از پدرش نقل میکند که گفت: علی سرا دیدم که شمشیرش را در بازار میفروخت و میگفت: چه کسی شمشیر را میخرد. قسم به کسی که دانه را میشکافد بارها با این شمشیر از رسول الله صدفاع کردهام و اگر پول خریدن ازاری را داشتم، آن را نمیفروختم[۱٩۰].
علی سدر بازارهای کوفه میگذشت، در حالی که خلیفه مسلمانان بود و انسانهای گمشده را راهنمایی میکرد و انسانهای ضعیف را یاری میکرد و با انسانهای پیر و سالخورده ملاقات میکرد و نیازهای آنها را بر طرف میکرد و در کاخ امارت نمینشست و میگفت: این قصر پریشانی و تشویش است هیچگاه در آن سکونت نمیگزینم.
هنگام سخن از امیرالمؤمنین سما عظمت و عدالت انسانی را در نمونههای آشکار، به تاریخ میکشیم... او کسی بود که به لشکرش آموخته بود: کسی را که به شما پشت کرده نکشید، و به افراد زخمی حمله نکنید، و به زنان نزدیک نشوید، و آنها را اذیت نکنید هر چند که به شما و امیرانتان دشنام بدهند، و خداوند را زیاد یاد کنید شاید رستگار شوید.
مرحبا بر ابوالاسود دؤلی که در مورد علی سمیگوید: حق را برپا میکرد، و در آن تردیدی نداشت، و بر دور و نزدیک به عدالت رفتار میکرد[۱٩۱].
و نفسی که طعم پستیها را نچشید و از غذاهای دنیوی لذتی نمیبرد.
از زمانی که نوجوان بود غذایش دین بود، و بر اساس تقوا بزرگ شد.
و با کرم و بخشش رشد کرد و جلال و پایداری او را یاری کردند.
از زمان کودکى بزرگترین دغدغه او اجرای حدود خداوند و پافشاری بر اجرای آن بود.
وقتی که صدای حق از او طنینانداز میشد، دروغ به او پشت میکرد و شکست میخورد[۱٩۲].
وقتی که علی سضربه خورد، او در حال آماده شدن برای نماز بود بعد از اینکه از کوچههای کوفه گذشت تا اینکه اهالی کوفه را برای نماز بیدار کند... به پسرانش بعد از اینکه دانست قاتلش کیست، گفت: او را با اکرام بگیرید و بگذارید اگر زنده ماندم خودم اولیتر به قصاص یا عفو او هستم، و اگر مُردم، او را نیز بکشید و به من ملحق کنید تا نزد پروردگار جهانیان با او مخاصمه کنم، و غیر از او کسی را نکشید، چرا که خداوند متجاوزین را دوست ندارد[۱٩۳].
[۱۸۴] ابن عبدالبر، التمهید، ۲/۲۸۴. [۱۸۵] ابونعیم، الحلیة، ابن کثیر، البدایة، ۸/۳؛ ذهبی، تاریخ الاسلام. [۱۸۶] گوشت قطع قطعه شدهای که آب بر آن میریزند و میپزند و وقتی که پخته شد آرد بر آن میریزند. [۱۸٧] حدیث صحیح، احمد، ۱/٧۸ که ابن لهیعه در آن است اما راوی آن روایت حرملۀ از ابن ذهب است که یکی از عبادله است [۱۸۸] صحیح: ابن جوزی در صفة الصفوة آورده است، ابونعیم، الحلیة، ذهبی در تاریخ الاسلام خورنق نام جایی است در کوفه. [۱۸٩] حسن، ابونعیم در الحلیة. [۱٩۰] صحیح: ابونعیم، الحلیة ۱/۸۳، ابن ابی شیبه، المصنف، ۸/۱۵٧. [۱٩۱] تاریخ الطبری، ۵/۱۵۰-۱۵۱؛ اسدالغابة ۴/۱۲۴. [۱٩۲] العلویة، محمد عبدالمطلب . [۱٩۳] به نقل از ترطیب الافواه، د. سید حسین، ۱/۱۴۸-۱۵۱ با تصرف.