با تدبیر خالد (شمشیر خدا) در جنگ مؤته مسلمانان عقب نشینی کردند
در جنگ مؤته، رسول الله صلشکر را اعزام کرد و گفت: زید بن حارثه فرمانده شما باشد و اگر او شهید شد، جعفر فرمانده باشد و اگر جعفر نیز شهید شد، عبدالله بن رواحه انصاری فرمانده باشد. جعفر برخاست و گفت: ای رسول خدا پدر و مادرم فدایت باشد، من ترسوتر از زید هستم که باید زیردست او بجنگم؛ گفت: بروید، تو نمیدانی که چه چیزی بهتر است. گفت: لشکر به راه افتاد و مدتی گذشت و رسول الله صبر منبر رفت و گفت که ندای نماز جماعت سر دهند و رسول الله صفرمود: آیا در مورد این لشکر خبری به شما بدهم؟ آنها به راه افتادند و با دشمن مواجه شدند و زید شهید شده است، پس برای او طلب مغفرت کنید، (پس مردم برای او طلب مغفرت کردند) سپس جعفر بن ابی طالب پرچم را برداشت و به دشمن حمله کرد تا اینکه شهید شد. پس برای او نیز طلب مغفرت کنید. سپس عبدالله بن رواحه پرچم را برداشت و ثابت قدم جنگید تا شهید شد پس برایش طلب مغفرت کنید، سپس خالد بن ولید پرچم را برداشت و کسی از فرماندهان باقی نمانده بود و خالد خودش را فرمانده کرد. سپس رسول الله صدستانش را بالا برد و گفت: خداوندا او یکی از شمشیرهای توست، یاریش کن. یا فرمود: او را پیروز بگردان. پس از آن روز خالد، شمشیر خدا نامیده شد. پس پیامبر صگفت: بروید و به برادرانتان کمک کنید و کسی از رفتن امتناع نکند. پس مردم در آن گرمای شدید پیاده و سواره راه افتادند[۸۰].
در روایتی از انس سآمده که پیامبر صقبل از اینکه خبر شهادت زید و جعفر و ابن رواحه را بیاورند، خبر مرگ آنها را داد و گفت: زید پرچم را برداشت و کشته شد، سپس جعفر آن را برداشت و کشته شد، و سپس ابن رواحه آن را برداشت و کشته شد – در حالی که چشمانش پر از اشک بود- تا اینکه شمشیری از شمشیرهای خداوند پرچم را برداشت و خداوند آنها را پیروز گردانید[۸۱].
در این جنگ بزرگ رسول الله صبالاترین مدالهای افتخار را به گردن خالد آویخت، در حالی که خالد عقب نشینی کرده بود. پس چگونه رسول الله صخالد را شمشیر خدا نامید در حالی که او عقب نشینی کرد و این امر بسیار دل انگیزتر از نسیم سحر و بسیار شیرینتر از شهد عسل بود.
جنگ مؤته نخستین جنگی بود که خالد بعد از مسلمان شدن در آن شرکت کرد و بعد از کشته شدن آن سه فرمانده و پراکنده شدن لشکر مسلمانان خالد فرماندهی آنها را به عهده گرفت. همچنانکه ابوعامر میگوید: مسلمانان بدترین شکست خود را تجربه کردند که تا بحال نمونه آن را ندیده بودند.
ثابت بن اقرم پرچم را به ابوسلیمان خالد بن ولید داد و گفت: ای ابوسلیمان پرچم را بگیر، چرا که تو در جنگجویی از من بهتر هستی و قسم بخدا این پرچم باید تنها در دست تو باشد.
خالد پرچم را گرفت و در آن شرایط سخت فرمانده کل نیروهای مسلمانان شد... لشکری که جنگ طولانی و سخت شش روزه آنها را بسیار خسته کرده بود. سه هزار نفر مسلمان با لشکری صد هزار نفری مواجه شده بودند. لشکری که نظم و هماهنگی آن از هم پاشیده بود و هنگام آن بود که این لشکر به طور کامل نابود شود، یا همگی اسیر دست رومیان و هم پیمانان عرب آنها شوند.
این قهرمان نخبه، سوار بر اسبش شد و پرچم را با دست راستش برداشت و به طرف جلو تاخت، گویی که هر در بستهای را که میزند، فوراً باز میشود و بر این راه طولانی در زمان حیات پیامبر صو بعد از مرگ ایشان نیز حرکت کرد تا بجایی که برایش مقدور بود، رسید.
نقشه عقبنشینی خالد، برای لشکر بسیار جالب بود... او اقدام به تغییرات زیادی در سمت راست و چپ و مرکز لشکرکشی کرد و مردان سمت راست را به جای مردان سمت چپ قرار داد و همین طور مردان سمت چپ را به جای مردان سمت راست قرار داد و مردان مرکز را با افراد دیگری تعویض کرد، که تمامی اینها در تاریکی شب بود و افراد صف اول را به تنه لشکر فرستاد، یعنی او آنها را از میدان جنگ عقب کشید و تنها تنه لشکر مانده بود که از عقبنشینی جلوگیری کنند، و این افراد باید مسافت زیادی را با اسب میتاختند و به آنها امر کرد که صدای بوق و طبل بلندی راه بیاندازند و با اسبهایشان گرد و غبار زیادی را بپراکنند و تمام اینها برای این بود که فرماندهان روم تصور کنند که لشکر جدید و نیروی کمکی زیادی برای مسلمانان آمده است.
این همان نقشهای بود که این فرمانده شجاع و آگاه طرح کرد که لشکر مسلمانان را از نابودی قطعی نجات داد.
پس در روز هفتم رومیان خود را در مقابل لشکری دیدند غیر از آن افرادی که در شش روز پیش با آنها جنگیده بودند.
و از دور گرد و غباری را دیدند که از سمت عربستان و پشت سر لشکر مسلمانان میآید صدای تکبیر و تهلیل (لا اله الا الله گفتن) را از میان این گرد و غبارها میشنیدند. سپس این غبار پراکنده شد و در دستههایی هر کدام به سوی مسلمانان آمدند و زمین از شدت صدای پای اسبان آنها به لرزه در آمده بود و صدای سوارکاران مسلمان گوش رومیان را کر کرده بود و رومیان و فرماندهان آنها ترسیدند و دچار آشفتگی و هرج و مرج شدند و میگفتند: وقتی سه هزار نفر با لشکر صدهزار نفری روم در طول شش روز این کار را کردهاند، اگر این نیروی کمکی بیاید، چکار میکنند!!
و خالد این ترس و دلهره رومیان را که در نتیجه نقشه جنگی خودش بود، احساس کرد و آن را بهترین فرصت شمرد تا به صف رومیان حمله کند، و مانند صاعقهای بر دشمنان حمله کرد.
و لشکر رومیان مقابل آنها سست و ضعیف شده بود و مسلمانان به آنها حمله کردند و جنگ بزرگی را به راه انداختند که به تمام معنا کشنده بود، چنانکه واقدی در کتاب المغازی آن را این گونه توصیف کرده است: پس ترسیدند و شکست خوردند و چنان کشته میشدند که قبل از آن نظیرش دیده نشده بود[۸۲].
و ابن سعد در طبقات میگوید: سپس خالد پرچم را برداشت و به آنها حمله کرد و خداوند شکست تلخی را به آنها چشانید که نظیرش را قبلاً ندیده بودند[۸۳]تا جایی که مسلمانان شمشیرهایشان را هر جا که میخواستند، میگذاشتند[۸۴].
جنگ بسیار سختی بود که مسلمانان گرفتار آن شده بودند و رومیها هنگام عقب نشینی با سختی میجنگیدند و در توصیف سختی این جنگ هیچ چیز بهتر از گفته خود خالد نیست، آنگاه که میگوید: در جنگ مؤته نُه شمشیر در دستم شکست و تنها یک صفیحه یمانی در دستم سالم ماند[۸۵].
وقتی که تمام نقشهها و اهداف جنگی خالد عملی شد و توانست با امنیت کامل لشکر مسلمانان را به طور منظم از جنگ مؤته عقب کشاند، از آشفتگی و پریشانی رومیان استفاده کرد و اوامرش را به فرماندهان گروهها و دستههای لشکر مسلمانان صادر کرد و طبق قراری که میان آنها بود، گفت که به سمت جنوب بروند و آماده باشند.
پس لشکر مسلمانان در مؤته به آرامی و با نظم، میدان جنگ را ترک کردند.
و خالد خودش را مسؤول عملیات عقب نشینی کرد و با اسبش درمیان جنگجویان و دستهها میگشت تا نظم را بر آنها حاکم کند و با روحیه و معنویات عالی آنها همراه شود و تا ترس و اضطراب و پریشانی بر آنها حاکم نشود.
و چنانکه مقدر شده بود و طبق خواست خالد قهرمان عملیات عقبنشینی به پایان رسید.
جنگ با نظم کامل و بدون هیچگونه خسارتی به پایان رسید - و رومیان در مقابل این نقشه جنگی خوب شگفت زده شده بودند - و نتوانستند مسلمانان را به مسافت ۶۰۰ مایل تعقیب کنند و ترسیدند که این عقبنشینی نیز یک نقشه جنگی جدیدی باشد که خالد فرمانده برای به دام انداختن لشکر روم کشیده باشد، پس فرماندهان روم از تعقیب مسلمانان خودداری کردند.
و لشکر به طور سالم به اطراف شهر جرف رسید.
اهالی آن شهر فریاد میزدند: ای فراریان... فرار کردید و در مقابل لشکر ایستاده بودند و خاک به روی آنها میریختند و کلام وحی در جای خود نازل شد و پیامبر صفرمود: آنها فراری نیستند بلکه عقبنشینی کردهاند، و گواهی رسول الله صبرای این امر کافی بود.
پیامبر گرامی صثابت کرد که او قلّه بزرگ معرفت و شناخت بود و در همان لحظه که تمام اهل مدینه خالد و لشکرش را با سنگ دور میکردند و خاک بر روی آنها میریختند، پیامبر صخالد بن ولید را شمشیر خدا نامید. کاری که خالد در عقبنشینی از جنگ روم انجام داد، نماد بالای پیروزی بود و این حقیقتی است که صحت آن را تمام آشنایان به جنگ در هر زمان و مکانی تأیید میکنند.
و مسلمانان بعداً ارزش این فداکاری و ایثار خالد را فهمیدند و چنین عقبنشینی تغییر مکان دادن بود، نه اینکه جنگ برای قلب شجاعی مثل خالد غیرممکن باشد، و چه قلبی از قلب ابوسلیمان شجاعتر و آگاهتر بوده است؟!.
آفرین بر تو ای قهرمان هر پیروزی، و ای سپیده دم هر شب، آفرین ای خالد.
روح و بوی ابوسلیمان همیشه وجود دارد، هر زمان که اسبها شیهه میکشند و زبانها میدرخشند و پرچمهای توحید بر سر لشکر مسلمانان به اهتزاز در میآید.
با روحیه لشکرش اعتلا میگرفت تا بر ترسها غالب شوند به طوری که به آنها گفت: صبح هنگام همگی خدای را شکر کنید، و او کسی بود که شبش را تا صبح به حمد و سپاس خداوند گذراند و یادش بزرگ و معطر و جاویدان است[۸۶].
[۸۰] احمد ۵/۳٩٩ و نسائی در فضائل الصحابه ۱٧٧ و عدوی گفته که اسنادش صحیح است. [۸۱] بخاری ۴۲۶۲، احمد۳/۱۱۳، نسائی ۴/۲۶. [۸۲] مغازی، واقدی، ۲/٧۶۴. [۸۳] راوی در اینجا ابوعامر صحابی است. [۸۴] الطبقات الکبری، ۲/۱۳۰؛ مؤته، محمد احمد، شامیل ص۲۰٧ از کتاب سلسلة معارک الاسلام الفاصلة. [۸۵] بخاری، احمد، فضائل الصحابة، ابن سعد، طبرانی، الکبیر، حاکم، المستدرک. [۸۶] ترطیب الافواه، د. سید حسین ۲/۲۳۲-۲۳۶ با تصرف.