شاگردان مکتب نبوت

فهرست کتاب

جنگ کاظمه

جنگ کاظمه

فرمانده ایرانیان در این جنگ هرمز بود که خالد نامه‏ای را با مردی به اسم ازاذبه نزد او فرستاد و متن نامه اینگونه بود: اما بعد؛ اگر اسلام بیاوری سالم می‏مانی یا اینکه با دادن جزیه و عقد ذمی بودن خودت و قومت را نجات بده وگرنه خود و قومت در امان نیستید چرا که قومی نزد تو می‏آیند که چنانکه زندگی را دوست دارند، مرگ را نیز دوست دارند... هرمز اسلام را نپذیرفت و برای جنگ آماده شد.

خالد در سیاست نظامی و قدرت تدابیر جنگی و فریب دشمن بسیار نمونه بود تا جایی که می‏توانست با کم‌ترین ضرر به لشکر اسلام دشمن را شکست بدهد. هرمز گمان کرد که خالد ابتدا همراه لشکرش به کاظمه می‏رود و سپس اکثر نیروهایش را به آنجا فرستاد و خندق‌هایی را حفر کردند ولی خالد نیروهایش را به سه دسته تقسیم کرد و آنها را از یک راه نفرستاد، و خالد فرمانده ایرانیان را دچار شک کرد و به سمت حفیر واقع در شمال کاظمه و غرب ابلّه رفت.

وقتی که هرمز در کاظمه اثری از خالد ندید و متوجه شد که او به سمت حفیر رفته است پس به فرماندهان لشکرش نوشت که برای رویارویی با لشکر خالد به حفیر برگردند و هرمز نیروهایش را به حرکت سریع امر کرد تا در رفتن به حفیر از خالد پیشی بگیرد و این همان هدف خالد سبود که قبل از شروع جنگ نیروی روحی و بدنی دشمن را بگیرد و خالد عمداً به آرامی حرکت کرد تا هرمز در رسیدن به حفیر از او پیشی بگیرد و هرمز عملاً و با عجله به حفیر رسید تا از خالد پیشی بگیرد، و برای جنگ با خالد در حفیر آماده شد. زمانی که خالد از طریق جاسوس‏هایش باخبر شد که لشکر هرمز با خستگی خندق‌هایی حفر کرده‏اند و برای جنگ آماده شده‏اند با لشکرش به کاظمه برگشت. این در حالی بود که برخی از جنگجویان فارسی خود را با زنجیر به یکدیگر بسته بودند تا امکان فرار نداشته باشند(یا پیروز شوند و یا بمیرند). هنگامی که به هرمز خبر رسید که خالد و لشکرش به سمت کاظمه برگشته‏اند، بسیار عصبانی و ناراحت شد و دستور داد که به کاظمه برگردند. در آنجا خالد منتظرشان بود و لشکرش را برای جنگ آماده کرده بود و نیروی ایرانیان چند برابر نیروی مسلمانان بود و موقعیت هرمز و نیروهایش مابین مسلمانان و نهر فرات بود و آب را بر آنها منع کردند و خالد آن سخن جاویدانش را بیان کرد: چرا پایین نمی‏آیید و بساط خود را پهن نمی‏کنید، به خدا قسم آب نصیب آن گروهی خواهد شد که صبر و کرم بیشتری داشته باشند[٩٧].

هرمز خالد را به مبارزه طلبید و خالد به سرعت به سوی او شتافت، ولی هرمز کثیف و خبیث که این ضرب المثل «خبیث‏تر از هرمز» در مورد او آمده است، با سوارکارانش عهد کرد که خالد را فریب بدهند. وقتی که خالد پیاده شد هرمز نیز پیاده شد و خالد به سوی او رفت و با هم مواجه شدند و ضرباتی به هم زدند و خالد بر او غالب شد، اما حامیان هرمز خیانت کردند و برای کشتن خالد جلو رفتند. این کار او را از هرمز باز نداشت و قعقاع بن عمرو در مقابل به حامیان هرمز حمله کرد و در این میان خالد هرمز را گرفت و او را مانند گوسفند ذبح کرد! و ایرانیان بعد از کشته شدن فرماندهشان فرار کردند و مسلمانان تا شب با آنها جنگیدند و آنها را اسیر کردند و جز کسانی که سوار قایق شده بودند همگی یا کشته شدند و یا اسیر شدند، و خالد غنایم را جمع کرد که زنجیرهایی درمیان آنها بود که شتران را با آن می‏بستند و وزن آن هزار رطل بود و به همین دلیل این جنگ ذات السلاسل نامیده شد و ابوبکر تاج فرماندهی هرمز را به خالد بخشید که ارزش آن صد هزار درهم بود[٩۸].

[٩٧] تاریخ الطبری، ۳/۳۴٩. [٩۸] صلاح الامة ۳/۵۵۲-۵۵۳.