جنگ با خوارج
از ابوسعید خدری سنقل شده که گفت: ما نشسته بودیم و منتظر رسول الله صبودیم که از خانه یکی از همسرانش بیرون آمد. فرمود: برخاستیم و همراه پیامبر صرفتیم، در راه کفش پیامبر صپاره شد و علی عقب ماند تا آن را وصله بزند. ما به همراه رسول الله صراه افتادیم، سپس ایستاد و منتظر علی سماندیم و ما نیز همراه او ایستادیم و فرمود: یکی از شما بر سر تأویل این قرآن میجنگد، همچنان که من بر سر نازل شدن آن جنگیدم، پس از شنیدن این فرمایش با هم شروع به صحبت کردیم و ابوبکر و عمر نیز درمیان ما بودند، سپس پیامبر صفرمودند: نه، بلکه او کسی است که کفشم را وصله زده است. گفت: وقتی علی سبه ما رسید، ما به او مژده دادیم ولی او گویی که آن را شنیده بود[۲۰۶].
و او کسی است که با خوارج جنگید و آنها نیز با او جنگیدند و پیامبر صفرمود: اگر آنها را دیدید مانند قوم ثمود آنها را بکشید[۲۰٧].
و پیامبر صفرمود: خوارج سگهای جهنم هستند[۲۰۸].
و پیامبر صمیفرماید: اگر خوارج میدانستند آن لشکری که با آنها مواجه میشوند چه بلایی بر سر آنها میآورند از کار خود دست میکشیدند[۲۰٩].
و پیامبر صمیفرماید: کسانی که آنها را بکشد، نزد خداوند اجر بزرگی دارد[۲۱۰].
وقتی که خوارج بر علیه علی سشورش کردند هشت هزار نفر بودند و در حروراء توقف کردند و علی با آنها مناظره کرد که چهار هزار نفر از آنها برگشتند، عبدالله بن کواء نیز درمیان آنها بود، علی اشخاصی را برای سایرین نیز فرستاد تا آنها نیز برگردند ولی آنها خودداری کردند، علی سبه آنها فرمود: هر کاری میخواهید بکنید، میان ما و شما نباید خون طرفی ریخته شود و راهی قطع شود و کسی به کسی ظلم کند و اگر این کار را کردید، با شما میجنگم.
عبدالله بن شداد /میگوید: قسم به خدا تا وقتی که راهها را قطع نکردهاند و خون حرامی را نریختهاند با آنها نجنگید، ووقتی که عبدالله بن خباب بن ارت را کشتند و شکم زنش را پاره کردند علی سشروع به جنگ با آنها کرد[۲۱۱].
از سلمه بن کهیل نقل شده که گفت: زید بن وهب جهنی که در لشکر علی سبر علیه خوارج بود برایم تعریف کرد که علی سگفت: ای مردم من از رسول الله صشنیدم که گفت: گروهی از امت من خروج خواهند کرد که آنچنان قرآن میخوانند که قرآن خواندن شما در برابر آنها چیزی نیست و آنچنان نماز برپا میدارند که نماز خواندنتان در مقابل نمازشان چیزی نیست و آنچنان روزه میگیرند که روزۀ شما در برابر روزه گرفتن آنان چیزی نیست، و قرآن را میخوانند و گمان میکنند که حق با آنهاست و نمازشان از شانه هایشان بالاتر نمی رود و مانند تیری که از کمان خارج میشود آنها نیز از اسلام خارج میشوند.
و اگر خوارج میدانستند آن لشکری که با آنها میجنگند چه بلایی بر سرشان میآورند دست از کار خود میکشیدند، و نشانه خوارج آن است که مردی درمیانشان است که دستش از آرنج قطع شده است و سر بازویش مثل نوک پستان است که موهای سفیدی بر آن روییده بود.
با این وجود به نزد معاویه و اهل شام میروید و فرزندان و اموالتان را درمیان آنها رها میکنید، قسم به خدا من میدانم که خوارج همین قوم هستند زیرا که خون حرام میریزند و به نام خدا بر مردم میتازند. مسلمه بن کهیل میگوید: زید بن وهب در جایی منزل گزید و گفت: بر قنطره گذشتیم وقتی که با خوارج روبرو شدیم در حالی که ریاستشان با عبدالله بن وهب راسبی بود، علی سبه آنها گفت: نیزهها را بیاندازید و شمشیرهایتان را غلاف کنید، زیرا من میترسم که مانند روز حروراء شما را به قتل برساند پس برگردید، آنها ترسیدند و نیزههایشان را انداختند و شمشیرها را غلاف کردند، و گفت: بعضی از آنها با بعضی دیگر میجنگیدند و آن روز بجز دو نفر کسی زخمی نشد که علی سبه آنها گفت: مخدج را پیدا کنید - همان مردی که پیامبر صوصفش را کرده بود - و آنها گشتند و او را پیدا نکردند، پس علی سخودش برخاست تا اینکه چند نفر را یافت که روی همدیگر افتادهاند و گفت: آنها را کنار بزنید تا اینکه او را بر روی زمین پیدا کرد و تکبیر گفت و گفت: خداوند راست گفت و رسولش رسالت را بیان فرمود. راوی میگوید: عبیده سلمانی گفت: ای امیرالمؤمنین! خداوند همان کسی است که خدایی بحق غیر از او نیست این حدیث را از رسول الله صشنیدی؟ گفت: آری، قسم بخدای یگانه - تا جایی که سه بار قسم خورد -[۲۱۲].
[۲۰۶] احمد، المسند، ۳/۸۲ و اسنادش حسن است. [۲۰٧] صحیح. [۲۰۸] صحیح، احمد، ابن ماجه، حاکم از ابن ابی اوفی روایت کردهاند و احمد و حاکم از ابی امامة روایت کردهاند و آلبانی در صحیح الجامع آن را صحیح دانسته است. [۲۰٩] صحیح، نسائی در خصائص علی، عبدالله بن احمد، السنة. [۲۱۰] صحیح، ابن ماجه، احمد، ترمذی، از ابن مسعود روایت کردهاند. [۲۱۱] به نقل از صلاح الأمة، د. سید حسین، ۵.٩۲. [۲۱۲] مسلم ص٧۴۸، ابوداود، ۴٧۶۸.