شاگردان مکتب نبوت

فهرست کتاب

داستان اسلام آوردن او

داستان اسلام آوردن او

بیایید تا این داستان مبارک را از اول شروع کنیم.

بلال یکی از بردگان بنی جُمح در مکه بود و مادرش یکی از کنیزان آنها بود.

خبر پیامبر صبه گوش او رسیده بود، آنجا که از امیه بن خلف - یکی از بزرگان بنی جمح - شنید که با دوستان و مردان قبیله‏اش در مورد پیامبر صصحبت می‏کرد و قلب‌هایشان مملو از بغض و کینه او بود.

با وجود این هیچگاه امانتداری و مردانگی و اخلاق پاک و صداقت و عاقل بودن پیامبر صرا انکار نمی‏کردند... و تمامی این‌ها به گوش بلال رسیده بود، تا جایی که از درون احساس کرد که این دین همان دین حق است، و این پیامبر صهمان راه نجات است که خداوند او را برای نجات این امت از جاهلیت به نور توحید و از آنجا به بهشت خداوند متعال هدایت کند.

بلال به ندای حق پاسخ داد و تمام قلبش را برای استقبال از این نوری که پیامبر صاز جانب پروردگارش آورده بود، باز کرد. پس نزد پیامبر صمی‏رود و اسلام خود را اعلام می‏کند و در آن لحظه احساس می‏کند که گویی تازه متولد شده است.