صاحب پرچمی که خداوند خیبر را توسط او فتح کرد
این علی ساست که در جنگ خیبر رسول الله صبرای او شهادت داد که او خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، و خداوند خیبر را توسط او فتح خواهد کرد.
از سهل بن سعد سنقل شده که رسول الله صدر جنگ خیبر گفت: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خداوند خیبر را به دست او فتح میکند و خدا و رسولش را دوست دارد و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند، سهل میگوید: مردم آن شب در این فکر بودند که فردا پرچم به دست کدامیک از آنها داده میشود؟ وقتی که صبح شد همگی نزد رسول الله صآمدند و از او خواستند که پرچم را به آنها بدهد، پیامبر صاز علی سرا جویا شد، به ایشان گفتند که چشمش درد میکند، رسول الله صآب دهانش را در چشمش انداخت و برای او دعای شفا کرد، علی سکاملا خوب شد و گویی که اصلاً دردی نداشت و پرچم را به او داد. علی گفت: ای رسول خدا، آیا با آنها بجنگم تا اینکه مثل ما شوند؟ گفت: آرام و آهسته وارد محوطه آنها میشوی. سپس آنها را به اسلام دعوت میکنی و حق خداوند را برای آنها توضیح میدهی، قسم به خدا اگر خداوند یک نفر از آنها را توسط تو هدایت کند اجر این کار برای تو بهتر از شتران سرخ رنگ است[۱٧۶].
از ابوهریره سنقل شده که رسول الله صدر جنگ خیبر گفت: این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند فتح را توسط او انجام میدهد. عمر بن خطاب گفت: بجز آن روز هیچ وقت دیگر آرزوی فرماندهی و امارت نکردم. راوی میگوید: مردم به سمت رسول الله صهجوم آوردند به امید اینکه پرچم را به آنها بدهد. سپس رسول الله صعلی بن ابیطالب را فرا خواند و گفت: مستقیم به سوی آنها برو تا خداوند فتح را بر دستان تو انجام میدهد. علی سچند قدمی که حرکت کرد ایستاد و گفت: ای رسول خدا بر چه اساسی با این مردم بجنگم؟ گفت: با آنها بجنگ تا به یگانگی خداوند و رسالت محمد صایمان بیاورند. اگر این کار را کردند، خون و اموال آنها جز به حق بر تو حرام است و حسابشان با خداست[۱٧٧].
و بخاری از سلمه نقل کرده که گفت: در جنگ خیبر علی از پیامبر صبه دلیل چشم دردی که داشت عقب افتاده بود، علی سگفت: من از رسول الله صبجا ماندهام؟! سپس علی سبه پیامبر صملحق شد، وقتی که شب فتح خیبر فرا رسید رسول الله صفرمودند: فردا این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش او را دوست دارند، یا اینکه فرمودند: خدا و رسولش را دوست دارد و خداوند فتح خیبر را به فرماندهای او انجام میدهد، راوی میگوید: ما نزد علی سبودیم و امیدوار بودیم که پرچم را به ما بدهد، وقتی که علی سنزد پیامبر صآمد ایشان پرچم را به دست او داد و خداوند فتح را بر دست او انجام داد[۱٧۸].
از ابوسعید خدری سنقل شده که گفتند: رسول الله صپرچم را به اهتزاز در آورد و فرمود: چه کسی آن را میگیرد و حقش را ادا میکند، فلانی آمد و گفت: من. فرمود: خیر. پس مرد دیگری آمد و گفت: من، پیامبر فرمودند: خیر. پیامبر صفرمود: قسم به کسی که محمد را اکرام کرده است، پرچم را به دست کسی میدهم که فرار نمیکند، بگیر ای علی. سپس علی سبه سوی خیبر تاخت تا اینکه خداوند خیبر و فدک را بر دستان او فتح کرد و با به غنیمت بردن محصولات کشاورزیشان برگشت[۱٧٩].
در حدیث سلمه بن اکوع در مسلم آمده است که گفت: رسول الله صمرا به دنبال علی سفرستاد، او را در حالی یافتم که چشم درد داشت، پیامبر صفرمود: این پرچم را به دست کسی خواهم داد که خدا و رسولش را دوست دارد، و خدا و رسولش نیز او را دوست دارند. گفت: پس علی را که چشم درد داشت، آوردم تا به رسول الله صرسیدیم و او در چشمان علی تف کرد تا چشمش خوب شود و پرچم را به او داد.
آنگاه مرحب از لشکر مشرکین فریاد زد و گفت:
خیبر شاهد است که من مرحب هستم و خواهان سلاح و قهرمان با تجربهای هستم.
و به هر جنگی که روی کردهام، شعلهور شدهام.
سپس علی سدر جوابش گفت: من همانم که مادرم مرا حیدر (شیر) نامید مانند شیر در جنگلهای بد منظر که بسیار باتجربه و کارآزموده است.
گفت: پس علی ضربهای بر سر مرحب زد و او را کشت و فتح بر دست او انجام شد[۱۸۰].
مرحب از سوارکاران یهود بود که به عبری بر شمشیرش نوشته شده بود:
این شمشیر مرحب است هر کس طعم آن را بچشد، هلاک میشود.
سپس علی ضربهای به او زد و سرش را دو نیم کرد و شمشیرش روی زمین افتاد.
قبل از کشتن او، علی برادرش حارث را کشته بود و علی با فرمانده یهودیان بعد از آنکه با زبیر مبارزه کرد، جنگید و این فرمانده چابک عامر نام داشت که علی او را در مقابل قلعه کشت. رسول الله صگفت: وقتی که عامر ظاهر شد، پنج ذرع بود؟ و او بسیار قد بلند و درشت بود وقتی که ندای جنگ سر داد؛ دو زره داشت و لباسی آهنی پوشیده بود فریاد میزد: چه کسی با من مبارزه میکند؟ مردم از او دور میشدند و علی با او جنگید و چند ضربه به او زد و هیچ صدمهای به او نرسید تا اینکه ساق پایش را زد و افتاد و سلاحش را برداشت[۱۸۱]. و خداوند قلعه ناعم را بر دست او فتح کرد که یکی از قویترین قلعههای خیبر بود. خوشا به حال چنین صفحات نورانی که تا زمانی که روح در بدنمان است، آن را فراموش نمیکنیم.
علی سهمراه پیامبر صزندگی کرد و از علم و زهد و اخلاق والای او اقتباس کرد تا اینکه پیامبر صفوت کرد و بسیار برای او ناراحت شد. چرا که او دوست و رسولی را از دست داد، که بسیار مراقب او بود و از رحمت و علم و مهربانی او بسیار بخشیده بود، و حتی نور چشمان و میوه قلبش فاطمه لرا نیز به او داد.
بعد از وفات پیامبر صعلی سهمراه و یاور خلیفه راشد، ابوبکر سباقی ماند و ابوبکر قدر او را میشناخت و در کارهای بزرگ با او مشورت میکرد و بسیار به سوی علی میرفت و میگفت: ای ابوالحسن برای ما فتوا بده.
و هنگامی که ابوبکر سفوت کرد و عمر امیرالمؤمنین شد، او نیز همچنان قدر و جایگاه علی سرا میدانست و از فقه و ذکاوت و بصیرت او استفاده میکرد و میگفت: اگر علی نبود، عمر هلاک میشد.
وقتی که عمر سشهید شد و عثمان امور مسلمانان را به دست گرفت و امیرالمؤمنین شد، با علی سمشورت میکرد و از او یاری و نصیحت میخواست، تا اینکه عثمان به قتل رسید و درهای فتنه گشوده شد و علی با وجود اینکه خواهان ولایت نبود، خلافت را به دست گرفت.
فتنهای میان او و معاویه بایجاد شد.
حافظ ابن کثیر /میگوید: آنچه که میان معاویه و علی بعد از قتل عثمان پیش آمد، ناشی از اجتهاد و رأی بود که میانشان جنگ بزرگی در گرفت و حق با علی بود، و معاویه از دیدگاه جمهور علمای قدیم و جدید معذور بود و احادیث صحیح در اسلام شاهد این دو گروه است[۱۸۲].
ما مطمئن هستیم که صحابه همگی عادل هستند و آنها تا زمانی که در این دنیای ناچیز زندگی کردهاند تنها برای خدا و یاری دین او بوده است. خداوند از همه آنها راضی و خشنود باشد و ما را با آنها در بهشت و قرارگاه رحمتش همنشین گرداند.
[۱٧۶] بخاری ۴۲۱۰، مسلم۲۴۰۶، نسائی در فضائل الصحابة ۴۶. [۱٧٧] مسلم ۲۴۰۵، احمد۲/۳۸۴ و طیالسی ۲۴۴۱. [۱٧۸] بخاری۳٧۰۲، مسلم ۲۴۰٧. [۱٧٩] احمد، ۳/۱۶ در فضائل الصحابه ٩۸٧ و اسنادش حسن است. [۱۸۰] مسلم۱۸۰٧ از سلمة بن اکوع. [۱۸۱] سلسلة معارك الاسلام الفاصلة، خیبر، محمد احمد، شامیل، ص۱۲۲. [۱۸۲] البدایة والنهایة، ۵/۶۲٩.