از خود گذشتگی فراتر از تصور و خیال
از مالک الدار روایت شده است که عمر سچهارصد دینار برداشت و به غلامی داد و فرمود: ای غلام! این را نزد ابوعبیده ببر و مدتی در منزل او بمان تا بنگری چه کار میکند. غلام آن را به نزد وی برد و گفت: امیرالمؤمنین میگوید این را برگیر! او نیز گفت: خداوند رسانید و رحم کرد. پس به کنیز خود گفت بیا این هفت دینار را به فلانی و این پنج دینار را نیز به فلان شخص برسان. کنیز نیز اجرا کرد و غلام به نزد عمر سبازگشت و موضوع را روایت کرد. غلام دید که عمر سهمانند دفعه قبل مبلغی را برای معاذ بن جبل فراهم کرده است پس غلام را با آن نزد معاذ فرستاد، معاذ نیز گفت: خداوند رسانیده است و به کنیز خود گفت: این مقدار را به منزل فلان شخص و این میزان را نیز به منزل فلانی برسان! همسر معاذ از این امر مطلع گشت و گفت: به خدا سوگند که ما خودمان تهیدست هستیم و جز دو دینار چیزی نداریم. آن را به ما ببخش! آن دو دینار را به همسر خود بخشید[۱۴۶]. غلام برگشت: و ماجرا را برای عمر تعریف کرد عمر ساز این امر خشنود گردید و فرمود: آنان برادرانی هستند که برخی از بعضی دیگرند (یعنی از نزدیکی و محبت، یکی شدهاند)[۱۴٧].
[۱۴۶] احمد در الزهد ۱۸۲ و ذهبی در السیر ۶/۴۵۵ آوردهاند. [۱۴٧] طبقات ابن سعد، ۳/۱/۳۰۰-۳۰۱ حلیة الاولیاء ۱/۲۳٧.