خداوند در جنگ بدر از امیه بن خلف تقاص بلال را گرفت
بلال همراه پیامبر صدر جنگ بدر حاضر شد و شدیداً جنگید و امتحان نیکویی پس داد.
و خداوند متعال خواست که او از امیه بن خلف که در گرمای مکه او را عذاب داده بود، انتقام بگیرد.
و این صحابی گرآنقدر عبدالرحمن بن عوف ساست که برای ما تعریف میکند که بلال چگونه توانست بر امیه بن خلف غالب شود.
عبدالرحمن بن عوف میگوید: امیه بن خلف دوست من در مکه بود و اسم من عبد عمرو بود و هنگامی که اسلام آوردم عبدالرحمن نامیده شدم... تا اینکه جنگ بدر فرا رسید... از کنار او گذشتم در حالی که با پسرش علی بن امیه ایستاده بود و دستش را گرفته بود و زرههایی با من بود. وقتی که مرا دید گفت: ای عبد عمرو، و من جواب ندادم سپس گفت: ای عبدالإله، گفتم: بله. گفت: آیا چیز بهتری از من سراغ داری؟ من از این زرهها برای تو بهتر هستم؟ گفت: گفتم: آری، خداوند از همه چیز بهتر است. گفت: سپس زرهها از دستم افتاد و دستش و دست پسرش را گرفته بود و میگفت: هیچگاه چنین روزی را نمیبینم، آیا نیازی به شیر نداری؟ گفت: سپس با آنها بیرون رفتم[۳۰۸].
در روایتی آمده که ابن عوف سگفت: امیه بن خلف به من گفت: و من میان او و فرزندش ایستاده بودم که دستهای هر دوی آنها را گرفته بودم: ای عبدالإله، کدامیک از شما بسیار شجاع و قوی است؟ گفتم: حمزه بن عبدالمطلب، گفت: این همان است که با ما چنین و چنان کرد! عبدالرحمن گفت: در حالی که آنها را با خود میبردم، بلال او را که همراهم بود، دید - و او کسی بود که در مکه بلال را عذاب داده بود - و میخواست که اسلام را ترک کند و امر میکرد که سنگ بزرگی را روی سینهاش بگذارند، و میگفت: یا بر همین حال میمانی یا دین محمد را ترک میکنی. و بلال میگفت: اَحد اَحد. گفت: وقتی که او را دید، گفت: امیه بن خلف، اساس کفر! نجات نیابم اگر نجات یابد!. گفتم: ای بلال آنها اسیران من هستند. گفت: نجات نیابم اگر نجات یابد!. گفتم: آیا نمیشنوی ای پسر سیاه پوست؟ گفت: نجات نیابم اگر نجات یابد!.. گفت: سپس با صدای بلند فریاد زد، ای یاران خدا، اساس کفر امیه، بن خلف نجات نیابم اگر نجات یابد! گفت: دور ما را گرفتند و من از او دفاع میکردم، مردی با شمشیر ضربهای به پای پسرش زد و او فریاد بلندی کشید که تا آن روز چنین فریادی نشنیده بودم، گفتم: خودت را نجات بده، از دست من کاری بر نمیآید. گفت: با شمشیرهایشان او را تکه تکه کردند و عبدالرحمن میگفت: خداوند به بلال رحم کند، زرههایم را از دست دادم و اسرایم را نیز از من گرفت[۳۰٩].
[۳۰۸] طبری، التاریخ ۲/۳۵؛ ابن اثیر، الکامل، ۲/۱۲٧؛ ابن سید الناس، عیون الاثر ۱/۳٩٩ و اسنادش صحیح است. [۳۰٩] بخاری کتاب الوکالة، باب، إذا وکل الـمسلم حربیاً في دار الحرب ۴/ح ۲۳۰۱/ فتح و در المغازی ٧/۳٩٧۱ به اختصار.