امام علی و شوری
آنچه بیش از همه التزام امیرمؤمنان به شیوه شوری را نشان میدهد، حضور ایشان در بحث خلافت در شورائی است که پس از وفات عمر بن الخطاب تشکیل میشود و استدلالهائی است که ایشان برای اعضای شورا در خصوص فضائل خود ونقش خود در اسلام بیان میکند. اما ایشان هرگـز در طول این بحثها به موضوع نصّ و یا به تعیین قبلی خود از سوی رسول اکرم به خلافت اشاره نمیکند. استدلال قوی ایشان در برابر اعضای شوری تنها به بیان برتریهای خود اختصاص داشته است.
در حقیقت امام علی÷در مراحل بعدی زندگـی خود نیز ایمان و التزام خود به امر شوری را نمایان میسازد. ایشان حق رأی در شوری در درجه اول مخصوص مهاجرین و انصار میداند. از اینرو پس از قتل عثمان از پذیرش دعوت انقلابیونی که او را به خلافت خواندند سرباز زد و به ایشان گـفت: حق این تشخیص از آن شما نیست.. بلکه از آنِ مهاجرین و انصار است. اگـر آنان کسی را به اتفاق برای امامت برگـزیدند پس خداوند نیز به این گـزینش راضی خواهد بود. آنگـاه نیز که مهاجرین و انصار از او دعوت کردند برای چندین بار از پذیرش آن دعوت سرباز میزد وپس از چندین بار اصرار به ایشان گـفت: «مرا رها کنید و دیگـری را بخوانید و بدانید که اگـر اجابت کردم شما را آنچنان که خود میدانم راه خواهم برد.. اگـر مرا رها کنید من نیز مانند یکی از شما خواهم بود و شاید که در آن صورت برای امیر جدیدتان مطیعترین شما خواهم بود. نیکوتر آنست که من برای شما وزیر بمانم نه امیر». ایشان به نزد طلحه و زبیر رفته و به ایشان گـفت: «من شاء منکما بایعته». یعنی: با هرکدام از شما که میپذیرید بیعت میکنم. وآندو گـفتند: «خیر، مردم از شما رضایت بیشتری دارند». و بالاخره امام اظهار میدارد: «اما اگـر شما از بیعت پرهیز کنید، باید بدانید که من هرگـز بیعتی را که در خفا انجام پذیرد نمیپذیرم، و مورد رضایت عموم دعوت خواهم کرد، هرکس خواست به دلخواه خود با من بیعت خواهد کرد» [۸].
بنابراین اگـر نظریه تعیین خلافت و امامت با نصّ در میان مسسلمانان آن زمان شناخته شده و مورد قبول بود چگـونه امام برای خود روا میداشت که از پذیرش دعوت انقلابیون سر باز زند و منتظر تایید مهاجرین و انصار بماند؟ و روا نبود که بفرماید: «نیکوتر آنست که من برای شما وزیر بمانم نه امیر». همچنین عرضه خلافت بر طلحه وزبیر نیز با چنین نظریهای هیچ همخوانی ندارد. حتی بیعت مسلمانان نیز نمیبایستی با چنین دیدگـاهی ارزشی واقعی برای امام در پی داشته باشد!.
روایت دیگـری در کتاب (کتاب سلیم بن قیس الهلالی) ذکر شده که میزان اهمیت شوری و اراده جمعی مردم در انتخاب فرمانروا را در دیدگـاه امیرمؤمنان بخوبی نشان میدهد، آنجا که امام در نامهای مینویسد: «حکم خداوند وحکم اسلام بر مسلمین آنست که پس از فوت یا قتل امامشان.. اینست که آنان هیچ عملی را انجام ندهند، هیچ حادثهای را پدید نیاورند، حتی دستی و یا پائی را پیش ننهند و هیچ چیز جدیدی را آغاز نکنند پیش از آنکه برای خود امامی عفیف، عالم، پرهیزگـار و آشنا به قضاوت و سنت بر گـزینند» [۹].
در آستانه جنگ جمل ما شاهد هستیم که امام علی این چنین در مقابل طلحه و زبیر استدلال میکنند که «شما نخست با من بیعت کردید و چرا اکنون آن را نقض میکنید؟» اما در این استدلال اشاره به موضوع حدیث الغدیر برای اثبات حقانیت خود نمیکند. آنچه ایشان به نقل از پیامبر جبه زبیر بازگـو میکند و زبیر نیز با شنیدن آن از ادامه جنگ پرهیز میکند، یاد آوری حدیثی از پیامبر خطاب به زبیر است که «تو با او – علی- ظالمانه به جنگ خواهی پرداخت».
امام علی در جای دیگـری خطاب به معاویه چنین استدلال میکند: «اما بعد.. بیعت مردم با من در مدینه، تو را که در شام هستی نیز ملزم به اطاعت میکند چرا که مردمانی که با ابو بکر، عمر و عثمان بیعت کردند به بیعت من در آمدند. بنابراین از آن پس جائی برای گـزینش مجدد حاضران و یا نکول از بیعت از سوی غایبان نمیماند. همانا امر شوری از آنِ این مهاجرین و انصار است. اگـر آنان کسی را به اتفاق برای امامت برگـزیدند پس خداوند نیز به این گـزینش راضی خواهد بود».
بنابراین از دیدگـاه امام، شوری تنها بنیاد حکومت مشروع است. امام در هیچ موقعیتی نصّ و انتصاب از پیش را برای خلافت به رسمیت نمیشناسد.
امام علی خود را در مصاف هر انسان عادی و غیر معصوم دیگـری برابر میداند. او از پیروان شیعه خود و مسلمانان نیز مصرّانه میخواست که با ایشان همانگـونه نگـاه کنند. تاریخ در این زمینه یکی از بینظیرترین گـفتههای امام را چنین ضبط میکند: «من از آن بر خود ایمن نیستم که گـاه در رفتارم به راه خطا کشیده شوم، مگـر آنکه خداوند که بر نفس من بیش از خودم مسلط است مرا باز دارد» [۱۰].
در مورد خلافت امام حسن نیز تجلی دیگـری از وفاداری امام علی به شیوه شوری را به وضوح میبینیم. گـفته میشود که مسلمانان پس از حادثه ضربت به نزد ایشان آمدند و از ایشان خواستند که فرزندش حسن را به خلافت معین کند اما ایشان در پاسخ میفرمایند: «خیر، ما به نزد رسول خدا رفتیم وگـفتیم: برای ما خلیفهای مشخص کن و ایشان گـفتند: خیر، من میترسم که این امر باعث تفرقه شما شود همانطور که بنی اسرائیل از پیرامون هارون متفرق شدند. اما اگـر خدای بخواهد، و اندیشه نیکی را در قلبهایتان بیابد همان را برای شما خواهد برگـزید». مسلمانان بار دیگـر از امام علی خواستند که آنان را به خلافت کسی رهنمون سازد اما ایشان از این امر نیز امتناع کردند. پس به ایشان گـفتند: اگـر خدای نکرده تو را از دست بدهیم آیا با حسن بیعت کنیم؟ امام در پاسخ میفرماید: «ما آمركم ولا أنهاكم –نه شما را به اینکار دستور میدهم و نه باز میدارم. خودتان بهتر میدانید» [۱۱].
ابو بکر بن ابی الدنیا ( ۲۸۱-۲۰۸ هجری) در کتاب (مقتل الامام امير المؤمنين) به نقل از عبد الرحمن بن جندب و به نقل از پدرش خطاب به امام میگوید: «ای امیرمؤمنان! اگـر خدای نکرده تو را از دست بدهیم آیا برای حسن بیعت بیگـریم؟ گـفتند: نه شما را به اینکار دستور میدهم ونه باز میدارم». ودر ادامه میگوید: بار دیگـر سؤال را تکرار کردم وهمان پاسخ را شنیدم [۱۲].
شیخ حسن بن سلیمان در کتاب (مختصر بصائر الدرجات) از سلیم بن قیس هلالی نقل میکند: گـفتاری از امام علی÷که در میان دو فرزند خود وعبد الله بن جعفر و برخی از خواص شیعه نشسته بود شنیدم که بدانها میگـفت: «مردم را در آنچه برای خود بر میگـزینید آزاد بگـذارید، خودتان نیز جانب سکوت و بیطرفی را بیگـرید» [۱۳].
در وصیت نامهای که امام علی برای فرزندش حسن و دیگـر فرزندانش بر جای میگذارد هیچ سخنی از امامت و خلافت به میان نمیآید بلکه آنچنان که شیخ مفید در کتاب (الارشاد) آن را توصیف میکند: «وصیت امام برای حسن در مورد شیوه رفتار او با خانواده، دیگـر فرزندان و اصحابش و همینطور وقفها وصدقات است» [۱۴].
از اینرو میتوان این وصیت نامه را شخصی و اخلاقی و برای عموم پندگـونه دانست.
اما متن وصیت نامه چنین است: «هذا ما اوصي به علي بن ابي طالب... اینست آنچه علی بن ابی طالب بدان وصیت میکند: نخستین وصیت من شهادت من به کلمه لا اله الا الله وحده لا شريك له وأن محمداً عبده ورسوله،است (خدای او را با کتاب هدایت و دین حق برگـزید تا بر تمامی ادیان وعلیرغم خواست مشرکان پیروز گـرداند) دیگـر آنکه (نماز و عبادتهایم و زندگـانی و مماتم در ید قدرت پروردگـار عالم است) [۱۵].
(این دستوری است که پروردگـارم برایم معین کرده ومن یکی از مسلمانانم) وصیت من به تو ای حسن وتمامی فرزندانم وخانوادهام و هر کسی که نامه مرا میخواند اینست که از پروردگـارتان بترسید و مواظبت کنید که (در هنگـام مرگ جز اسلام دینی نپذیرید) و (همگـی به ریسمان خداوند چنگ بزنید تا پراکنده نشوید) زیرا که من از رسول خدا جشنیدم که میفرمود: آشتی میان یکدیگـر از عامه روزها و نمازها برتر است. ولا حول ولا قوة الا بالله.بابستگـان خود ارتباطی نیکو داشته باشید (صله رحم کنید) تا حساب روز قیامت بر شما آسان گـردد. خدای را.. خدای را در یتیمان، مواظبت کنید که مبادا آنان گـرسنه بمانند. مگـذارید که آنان ضایع شوند. خدای را.. خدای را در همسایگـان که رسول خدا جآنقدر برای نیکوئی به آنان وصیت میفرمود که خیال کردیم میخواهد آنان را در ارث شریک سازد. خدای را.. خدای را در قرآن، مگـذارید که دیگـران در عمل به آن از شما سبقت جویند. خدای را.. خدای را.. در خانه خدا (کعبه) مگـذارید که خالی شود زیرا که در آن صورت از دیداری بزرگ محروم خواهید بود. خدای را.. خدای را.. در بزرگـداشت رمضان، زیرا که روزهگـرفتن در آن شمارا از آتش (جهنم) به بهشت رهنمون خواهد ساخت. خدای را.. خدای را.. در جهاد در راه خدا، آن را با دست و با زبان واموالتان بجا بیاورید. خدای را.. خدای را.. در زکات که زکات خشم خداوند را فرومی نشاند. خدای را.. خدای را.. در رعایت حقوق نسل پیامبر، مگـذارید که در حضورتان ستمی بر آنان وارد شود. خدای را.. خدای را.. در بردهائی که مالک آن هستید.
در رفتارتان – جانب انصاف را بگیـرید- وبه ملامت خرده گـیران توجه نکنید تا ستم دشمنانتان با دفاع دوستانتان دفع شود وهمانطور که پروردگـار به شما دستور داده (با مردم گـفتاری نیکو و نرم داشته باشید). امر بمعروف و نهی از منکر را هرگـز فراموش نکنید و بدانید اگـر بدان عمل نکنید بدترین و پسترین افرادتان بر شما مسلط خواهند شد وآنگـاه دعای خیر نیک اندیشان شما نیز مستجاب نخواهد شد.
ای فرزندانم! شما را به فداکاری در کار توصیه میکنم و از زیاده خواهی و پراکندگـی و تضعیف یکدیگـر بر حذر میدارم (برای نیکو کاری و پرهیزگـاری با همدیگـر همکاری کنید و از همکاری در گـناه و ستم و تعدی بپرهیزید. از خدای بترسید که او سخت کیفر بدارد. بر شما بدرود میگـویم و رحمة الله وبرکاته» [۱۶].
وصیت نامه ارزشمند امام با تمام جنبههای اخلاقی غنی خود، نقشی در نامزد کردن امام حسن و یا شخص دیگـری ایفا نکرده است چرا که در دیدگـاه امامان اهل بیت وظیفه تعیین جانشین، نه به وصیتنامه و انتصاب از پیش بلکه به اراده جمعی و شورائی افراد صلاحیتدار مربوط میشود.
[۸] - الطبري، ج۳ ص ۲۵۰. [۹] کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص ۱۸۲، والمجلسی: بحار الانوار، ج۸ ص ۵۵۵ چاپ قدیم. [۱۰] الكليني: روضة الكافي، ص ۲۹۲ و۲۹۳ والمجلسي: بحار الانوار ج ۷۴ ص ۳۰۹. [۱۱] المرتضي: الشافي ج۳ ص ۲۹۵ وتثبيت دلائل النبوة ج ۱ ص ۲۱۲. [۱۲] همان منبع، ص ۴۳. [۱۳] المجلسي: بحار الانوار، ج۷ باب احادیث تنسب الي سليم غير موجودة في كتابه. [۱۴] المفيد: الارشاد، ص ۱۸۷. [۱۵] عبارتهای داخل پرانتز در این وصیت نامه نقل آیههای قرآن است. [۱۶] الحافظ ابو بكر بن ابو الدنيا: مقتل الامام اميرالمؤمنين، ص ۴۲-۴۱، تحقیق مصطفی قزوینی.