مبحث دوم: عوامل فلسفی برای بوجود آمدن نظریه مهدویت
اگـر روایتهای تاریخی در باره شیعیان در سال ۲۶۰ هجری بعد از وفات حسن عسکری را مورد مطالعه قرار دهیم ویک نگـاهی روی «دلیل عقلی» بیندازیم، دلیل عقلی که مورد استدلال قائلین بوجود فرزندی مخفی برای حسن عسکری، واینکه او است امام بعد از پدرش، و او (مهدی منتظر) میباشد، یک بحرانی را در نظریه امامیه کشف خواهیم کرد چون امامیه قائل به توارث عمودی امامت وعدم جواز انتقال آن به برادر وبرادر زاده میباشند.. بحرانی که شیعیان را سرِ دو راهی قرار داد، و آنها را وادار ساخت که از این شرط عقب نشینی کنند، یا وراثت عمودی وعدم جواز امامت در اخوین را نقض کنند وقائل به امامت جعفر بن علی شوند، یا قائل بانقطاع امامت بعد از حسن عسکری شوند، چون حضرت عسکری فرزندی نداشتند حسب الظاهر، البته آنها راه سومی را اختراع کردند، شیعیان فرض کردند که حسن عسکری فرزندی در خفا داشته، واینکه حضرتش این را به مردم تصریح نکرده بود، ابهام وعدم روشنی از طرف حضرت عسکری را تفسیر به تقیه وخوف از سلطان وقت کردند، دلائل بر وجود فشار وخوف از عباسیان وجود نداشت.
روایتی که مؤرخین ومتکلمین شیعه اثنا عشریه به آن اعتراف دارند میگوید: «حضرت عسکری بدون فرزند معلوم وآشکاری مرد، میراثش را به مادرش (حدیث) وصیت کرد، برادرش جعفر بن علی عدم وجود وصیت وفرزند را غنیمت شمرد وادعای امامت نمود. وشیعیان را به امامت خود دعوت کرد، این مسئله در شیعیان سابقه داشته است، و آن موقعیکه شیعیان از حضرت موسی بن جعفر تبعیت کردند، بعد از مرگ برادر بزگـترش (عبد الله الافطح) که برای مدت کوتاهی متصدی امر امامت بعد از مرگ پدرش جعفر الصادق بود. اما فرزندی بعد از خود بجای نگـذاشت. النوبختی والاشعری القمی والمفید میگـویند: اکثر شیعیان امامیه دعوت جعفر بن علی را پذیرفتند ونزدیک بود روی امامتش اجماع کنند [۴۴۶].
چون عموم شیعیان غیر از جعفر بن علی شخص دیگـری از فرزندان حضرت هادی را نمیشناختند، وفرزندی را برای عسکری نمیدانستند واین چیزی است که روایت (ابو الادیان) آن را تأیید میکند.
می گـوید: ابو الادیان البصری فرستاده حضرت عسکری برای اهل مداین بود، او آخرین شخصی بود که با امام حسن عسکری وداع کرد، او میگوید: حضرت عسکری خلیفه بعدیش را به او معرفی نکرد، عسکری بعضی از علائم را به او گـفتند، تا با امام بعدی آشنا شود. ابو الادیان بصری روز وفات حسن عسکری وارد سامراء شد، ابو الادیان جعفر بن علی را دید در حالیکه عموم شیعیان ودر رأس آنها عثمان بن سعید العمری دور او بودند وبه او تبریک وتسلیت میگـفتند، ابو الادیان هم قدم جلو گـذاشت وبه جعفر تبریک وتسلیت گـفت مانند حُضّار، در این میان گـروهی از قم به سامراء آمدند واز حضرت عسکری پرسیدند، آنها فهمیدند که حضرت عسکری وفات یافتند، گـفتند تسلیت و تهنیت را به چه کس باید گـفت، حاضرین به جعفر بن علی اشاره کردند، گـروه ارسالی قم بعد از سلام به جعفر بن علی به او تبریک وتسلیت گـفتند [۴۴۷].
روایت (سنان موصلی) این معنی را تأیید میکند میگوید: عدهای به رهبری ابی العباس محمد بن جعفر حمیری قمی به شهر سامراء بعد از مرگ حسن عسکری وارد شدند، آنها از وارث حسن عسکری پرسیدند، به آنها گـفتند برادرش جعفر میباشد، مانعی برای امامت جعفر بن علی بوجود نیامد بجز عدم علمش به امور غیبیه [۴۴۸].
روی این اساس جعفر بن علی به اهل قم که مرکز مهمی برای شیعیان آن سزمان بود، نامهای فرستاد واهل قم را به خود دعوت کرد، و آنها را آگـاه ساخت که او قیم ومتولی امر امامت بعد از برادرش میباشد، اهل قم نزد بزرگـشان (احمد بن اسحاق) جمع شدند ومسئله را بررسی کردند وبر این شدند که عدهای را به سامراء ارسال دارند و با جعفر بن علی مناقشه کنند واز او چند سؤالی کنند که قبلاً از پدرانش میپرسیدند، تا امر ادعایش مطمئن شوند، این داستان را مؤرخین زیر ذکر کردند: الخصیبی در کتاب (الهداية الكبري) ص ۳۹۱ والصدوق در کتاب (اكمال الدين) ص ۴۷۵ والطبری در کتاب (الاحتجاج) ج۲ ص ۲۷۹ والصدر در کتاب (الغيبة الصغري) ص ۳۹۱.
این داستان نشان میدهد که اهل قم از وجود فرزندی برای عسکری هیچ نمیدانستند وهویت امام جدید را از قبل نمیدانستند، آنها مانعی برای امامت جعفر نمیدیدند، یعنی آنها خودشان را ملزم به قانون وراثت عمودی در امامت نمیدانستند وامامت دو برادر را جایز میشمردند، تنها چیزیکه مانع ایمان آوردن بعضی از شیعیان به امامت جعفر بن علی وجود مبدأ قدیم ومشکوک مبنی بر عدم جواز امامت دو برادر میباشد، اهل قم ضمن گـفتگـو با جعفر بن علی این مسئله را باوی در میان گـذاشتند، ایشان جواب داد و گـفت: (إن الله قد بدا له في ذلك – در این امر بداء برای خدا حاصل شده است-) [۴۴۹].
روایتهائی که صدوق وطوسی نقل میکنند میگوید: مردم قم از جعفر بن علی خواستند بطور غیبی از مقدار اموالیکه با خود آوردند خبر دهد، از او خواستند نام اصحاب اموال را ذکر کند، کاری که حضرت عسکری آن را انجام میداد. جعفر بن علی در خواست اهل قم را نپذیرفت و آنها را به دروغ بستن به برادرش متهم ساخت، جعفر بن علی منکر شد که برادرش علم غیب را میدانست [۴۵۰].
بعضی از روایات جعفر بن علی را متهم به کذب، فسق، شرب خمر، ونماز را بیاهمیت شمردن میکند [۴۵۱]. اما بنظر میرسد این سیل اتهامات برای ابطال ادعای وی به امامت میباشد، وعموم شیعیان اتهامات فوق را قبول نداشتند ومسئله علم غیب را هم مطرح نساختند، وبه جعفر تبریک وتسلیت گـفتند، تنها مشکل شیعیان این بود که به چه صورت میتوان اتفاق نمود تا بین امامت دو برادر بجز امامت حسن وحسین، امری که طوسی روی آن تکیه کرد تا امامت جعفر را باطل بشمارد، برای این منظور فرزندی برای حسن عسکری فرض کردند. واز همه عجیبتر طوسی ادعا کرد که وجود فرزند برای حسن عسکری مسئلهای اجماعی بین امامیان میباشد [۴۵۲].
اوّلین باریکه چنین مشکلی در میان شیعیان مطرح شد بعد از مرگ عبد الله افطح فرزند امام صادق بود، عبد الله افطح کسی بود که امامتش مورد تایید همه فقهاء ومشایخ طائفه بود، اما او مرد وفرزندی از خود بجای نگـذاشت، وشیعیان به سه دسته تقسیم شدند، عدهای از آنها متمسک به (عدم جواز جمع اخوین در امامت بجز حسن وحسین) روی این اصل آنها مجبور شدند که فرزندی وهمی برای عبد الله افطح فرض کنند ونامش را (محمد) گـذاشتند. وگـفتند: محمد بن عبد الله افطح (مهدی منتظر) میباشد، ودر آینده ظهور خواهد کرد. دسته دیگـری از مسئله (جمع بین اخوین در امامت) تجاوز کردند وبه خود اجازه دادند به برادر عبد الله افطح برگـردند یعنی قائل به امامت موسی کاظم شدند، یعنی جمع کردند بین اخوین در امامت. دسته سوّم از امامت عبد الله افطح برگـشتند، چون او فرزندی برای وارث کردن امامت نداشت، ونامش را از لیست امامان پاک کردند. همین مشکل یکبار دیگـر تکرار شد، وقتی حضرت عسکری از دار دنیا رفتند وفرزندی نداشت، شیعیان بعد از مرگ حسن عسکری به چند فرقه تقسیم شدند، عدهای از آنان قائل به جواز جمع بین اخوین در امامت بودند، بنابراین آنها امامت جعفر بن علی را درست میدانستند، عدهای دیگـر از امامت حسن عسکری برگـشتند و گـفتند: امامت حسن عسکری از اوّل درست نبود، باید قائل به امامت جعفر بن علی باشیم و الحسن العسکری مرد و فرزندی نداشت، بنابراین امامت حسن عسکری از اوّل باطل بود چون به اجماع همه شیعیان امام از دنیا نمیرود مگـر فرزند ظاهری داشته باشد که بتواند به او وصیت کند واو را بجای خود منصوب سازد و امور امامت را به وی بدهد، وامامت در اخوین جایز نمیباشد.. بنابراین امام لا محاله بعد از علی الهادی، جعفر بن علی میباشد [۴۵۳].
فرقه دیگـری به امامت حسن عسکری متمسک شدند و همچنین به شعار (رد کردن امامت اخوین بجز حسن وحسین) ملتزم بودند. واینها به نوبه خود به چند دسته تقسیم شدند وقسمتی از آنها قائل به مهدویت وغیبت حسن عسکری شدند. عدهای دیگـر قائل به مرگ حسن عسکری شدند، اما او بعد از مرگ باز خواهد گـشت. عدهای دیگـر قائل به فترت وفاصله بین امامان شدند.
عدهای دیگـر قائل به حیرت وتوقف شدند وگـفتند: برای ما ثابت نشده که امام عسکری خلفی دارند، وحقیقت مسئله برای ما نا معلوم مانده، ما به امام قبلی متمسک وتوقف میکنیم، تا امام بعدی برای ما روشن شود، همانطوری که به ما گـفتند وامر کردند. آنها گـفتند: اگـر امام اولی مرد وامام بعدی معلوم نشد، به امامت اولی متمسک شوید تا امامت بعدی ثابت وروشن شود، ما به این فرمایش میگـیریم وبه آن متمسک هستیم، ما نه امامت ابی محمد را منکر میشویم ونه منکر مرگـش وما نمیگـوئیم حسن عسکری بعد از مرگ باز خواهد گـشت، وبه امامت غیر از فرزندش قائل نمیشویم، چون میان شیعیان خلافی نیست که امامت هیچ امامی ثابت نمیشود مگـر وصیت واضح پدرش باشد [۴۵۴].
عدهای دیگـر خودشان را مجبور دیدند برای حسن عسکری فرزندی مخفی فرض کنند، که وارث امامت عسکری باشد، وآن مهدی منتظر میباشد، اخفا کردن حسن عسکری مسئله خلف و عدم ظهورش و عدم وصیت عسکری را به (تقیه) و ترس از دشمنان تفسیر کردند.
این قول بسبب تمسک به قانون وراثت عمودی وعدم جواز انتقال امامت در اخوین بجز امامت حسن وحسین بوده است. با اینکه این قول ضعیف بود و شیعیان آن زمان روی این قانون اجماع نکردند وادعای طوسی و بعضی از متکلمین که دویست سال بعد از مرگ حسن عسکری آمدند بر این اجماع درست نمیباشد. که این قانون را به عنوان پایه واساس در استدلال بر وجود محمد بن حسن عسکری دانستند. متکلمین از دلایلی که موجب عصمت و نص در اهل البیت میشود چیزهائی از خیال خود بافتند، ونام آن را «دلیل عقلی، یا دلیل فلسفی» گـذاشتند.
ما در فصل گـذشته گـفتههای متکلمین ومؤرخین را که استدلال بوسیله عقل بر وجود وولادت (محمد بن حسن عسکری) کردند وارد کردیم وگـفتیم: دلیل متکلمین مستند بر نظریه عصمت ونص و قانون وراثت عمودی در امامت میباشد، چون شیعههای فطحیه که باشیعه امامیه اثنا عشریه متفق در عصمت ونص وامامت عسکری هستند، اما خودشان را مجبور به ایمان به وجود فرزندی در خفا برای حسن عسکری ندیدند وبجای آن قائل به امامت برادرش جعفر بن علی شدند، چون آنها معتقد به وراثت عمودی در امامت وعدم جواز امامت اخوین، نبودند.
بنا بر این «الدليل العقلي» شبیه به یک افتراض فلسفی وعاری از اثبات حقیقت تاریخی میباشد، متکلمین روی حدیثی که مرفوعا از امام رضا روایت شده تکیه میکنند. امام رضا میگوید: (صاحب این امر نمیمیرد مگـر اینکه فرزند خودش را ببیند). از این حدیث متکلمین نتیجه گـرفتند که حضرت عسکری حتما فرزندی دارد [۴۵۵]. ملاحظه میکنیم میتوان از حدیث ذکر شده استفاده کرد و امامت حسن عسکری را نقض کرد، کما اینکه گـروهی از شیعیان این را کردند، عدم وجود فرزندی برای حسن عسکری را بهانه کردند و از امامت حسن عسکری تراجع کردند، واز حدیث امام رضا دلیل بر عدم صحت امامتش دانستند، همانطوری که موسویه از امامت عبدالله افطح برگـشتند. وآن اتفاق در نیمه قرن دوم هجری بود، چون عبد الله افطح فرزندی نداشت بالنتیجه بعد از مرگ نامش از لیست امامان خط خورد [۴۵۶].
عدهای از شیعههائی که که از امامت حسن عسکری تراجع کردند وبامامت جعفر بن علی بعد از حضرت هادی از شیعه قائل شدند، معتقدند که تراجع از امامت عسکری بهتر است از اینکه قبول کنیم که حسن عسکری فرزندی در خفا داشتند، واو را تقيةً مخفی کرده بودند.
از همه عجیبتر (سید مرتضی علم الهدی) قائلین بوجود فرزندی افتراضی برای عبد الله افطح مورد انتقاد شدید قرار میدهد و میگـوید: «آنها برای خروج از بن بستِ حیرت، فرزندی وهمی برای عبد الله افطح اختراع کردند» [۴۵۷].
اما خودش دچار همان مشکل میشود در نیمه قرن سوّم هجری، وهمان کاری میکند که فطحیان یک قرن پیش انجام دادند، وقتی که حضرت عسکری از دار دنیا رفتند وفرزندی بعد از خودش به جای نگـذشت، شیعیان دچار حیرت عظیمی شدند، برای خروج از حیرت فرزندی وهمی وافتراضی برای حسن عسکری اختراع کردند.
لازم به یاد آوریست، استدلال برای وجود فرزندی برای عسکری را «دلیل عقلی» مینامند، اما این تسمیه از باب تسامح میباشد، وهیچ شباهتی با استدلال عقلی ندارد. چون این استدلال تکیه بر مجموعهای از مقولات نقلیه میکند، که بعضی از این روایتها اخبار آحاد میباشد، این اخبار بحد ذاته نیاز به اثبات سند ودلالت میباشند مانند مقوله (وراثت عمودی امامت وعدم جواز امامت در اخوین بجز امامت حسن وحسین)، از همین رو صدوق در کتاب (اكمال الدين) اعتراف میکند و میگـوید: «قول به غیبت صاحب الزمان مبنی بر قول به امامت پدرش استوار میباشد.. واین موضوعی شرعی وعقلی خالص نمیباشد» [۴۵۸].
این نشان میدهد که بحث کردن در مقدمات «دلیل عقلی» با بحثهای طویل وعریضش از قبیل: ضرورت عصمت، ضرورت تعیین امام از طرف پروردگـار، ثبوت امامت در اهل البیت، منحصر بودن امامت در بیت حسینی، کیفیت انتقال امامت به دیگـری، ادعای ائمه دیگـری به امامت ومهدویت مانند محمد بن الحنفیه وفرزندش ابی هاشم وزید بن علی ومحمد بن عبد الله ذی النفس الزکیه واسماعیل بن جعفر وفرزندانش وعبد الله الافطح ومحمد بن علی هادی.. بحث کردن در هریک از مقدمات فوق الذکر، راه را برای رسیدن به فرضیه (وجود فرزندی برای حسن عسکری) میبندد. از این نظر اثبات وجود (امام مهدی محمد بن حسن عسکری) از نظر عقلی برای مردم یا مسلمانان یا برای سایر فرق شیعه یا حتی برای فرقههای دیگـر امامیه که مبدأ وراثت عمودی امامت را قبول ندارند بسیار مشکل، شاید هم محال میشود. روی این اساس علماء ومتکلمین (الاثني عشريون) از بحث کردن با دیگـران در باره اثبات شخص (ابن الحسن) امتناع میورزند، مگـر اینکه طرف مقابل به مقدمات طویل وعریضی که ذکر شده قبول وتسلیم کند وبه یکا یک آنها ایمان داشتند باشد.
عبد الرحمن بن قبه رازی در ردّ علی بن احمد بن بشار میگوید: «در فرعی که اصلش ثابت نشده است بحث نمیکنیم، واین مرد (ابن الحسن) که منکرش میباشید، حق برای او ثابت میشود وقتیکه حق پدرش را قبول داشته باشید.. معنی ندارد در وجود (ابن الحسن) بحث کنیم در صورتیکه هنوز حق پدرش را ثابت نکردیم. وحق پدرش ثابت است واین ثبوت بنا به اقرار شما است. اگـر حق پدرش ثابت نشد قهرا حرف شما درست میباشد وما باطل هستیم» [۴۵۹].
سید مرتضی میگوید: «غیبت فرعی است از اصول، اگـر آن اصول ثابت شود بحث کردن در غیبت بسی آسان خواهد بود، غیبت مبنی بر آن اصول میباشد، اگـر آن اصول ثابت نشوند، بحث کردن در غیبت مشکل وسخت وشاید محال میشود» [۴۶۰].
با اینکه تسلیم به امامت حسن عسکری بالضرورة تسلیم به وجود فرزندی برای او نمیباشد، اما این قول (وجود فرزندی برای عسکری) مبنی بر ضرورت استمرار امامت بشکل عمودی واستمرار امامت تا روز قیامت میباشد، واین یک امری است افتراضی ووهمی وظنٌّ بغیر علم میباشد.
مکارم شیرازی در کتاب (مهدی انقلاب بزرگ) میگوید: «استدلال فلسفی میتواند چیزهای کلی وعام را باثبات برساند، اما نمیتواند روی یک انسان در خارج انگـشت بگـذارد ووجودش را ثابت کند» [۴۶۱].
[۴۴۶] النوبختي: فرق الشيعة ص ۹، الاشعري القمي: المقالات ص ۱۱۵، المفيد: الفصول المختارة ص ۲۵۹. [۴۴۷] الصدوق: اكمال الدين ص ۴۷۵. [۴۴۸] الصدوق: اكمال الدين، ص ۴۷۶ و۴۷۹، الرواندي: الخرايج والجرايح ص ۱۶۴، الصدر: الغيبة الصغري ص۳۲۳. [۴۴۹] الخصيبي: الهداية الكبري ص ۳۸۳ و۳۹۱. [۴۵۰] الصدوق: اكمال الدين ص ۴۷۶. [۴۵۱] - الخصيبي: الهداية الكبري ص ۳۹۱. [۴۵۲] الطوسي: الغيبة ص ۱۳۵. [۴۵۳] النوبختي: فرق الشيعة ص ۹۸ والاشعري القمي: المقالات والفرق ص ۱۰۷ و۱۱۰. [۴۵۴] النوبختي: فرق الشيعة ص ۱۰۵و۱۰۸، الاشعري القمي: المقالات والفرق: ص ۱۱۵، المفيد: الفصول المهمة ص ۲۶۰، الكليني: الكافی ج۱ ص ۳۴۳، الطوسي: الغيبة ص ۲۴۴، الصدوق: اكمال الدين ص ۲۳۰، الحر العاملي: اثبات الهداة ج ۳ ص ۴۷۷. [۴۵۵] الطوسي: الغيبة ص ۱۳۳ و۱۳۶. [۴۵۶] النوبختي: فرق الشيعة ص ۱۱۰ والاشعري القمي: المقالات والفرق ص ۱۱۰. [۴۵۷] المرتضي: الشافي ص ۱۸۴. [۴۵۸] الصدوق: اكمال الدين ص ۶۳. [۴۵۹] الصدوق: اكمال الدين، ص ۵۴. [۴۶۰] المرتضي رسالة في الغيبة ص ۲. [۴۶۱] ناصر مکارم شیرازی: مهدی انقلاب بزرگ.