تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

دیدگـاه اهل بیت در مورد عصمت

دیدگـاه اهل بیت در مورد عصمت

دیدگـاه نظریه پردازان (امامت الهی) که تا اندازه زیادی متاثر از دیدگـاه اموی و رد فعلی برابر آن پدید آمده بود. نیز، امامت و عصمت را در امر لازم و ملزوم یکدیگـر قلمداد می‌کرد. بنابراین مخالفت ائمه اهل بیت با این دیدگـاه را می‌توان مهمترین مانع رشد و گـسترش نظریه (امامت الهی) در این دوره زمانی دانسته. بسیاری از احادیث امامان اشاره صریح و آشکاری به این مسأله دارد که آنان مانند مردمان عادی مصون از خطا نبوده وخود را بی‌نیاز از نقد و ارشاد نمی‌دانستند. امیرمؤمنان÷در زمان زمامداری خود و در مقابل انبوه جمعیت در مسجد کوفه می‌گوید: «هرکس به عظمت خداوند پی ببرد، آنچه را غیر اوست کوچک می‌شمارد. هرکس که از نعمت خداوند بیشتر بهره‌مند شود، باید به عظمت او و ناچیز بودن غیر او بیشتر پی ببرد. بنابراین سخیف‌ترین حالت‌ها در نزد زمامداران آنست که در برابر مردمان نیک تکبر و رزند و فخر فروشند. من از اینکه برخی از شما در این اندیشه‌اید که چاپلوسی وثناگـوئی در من مؤثر می‌افتد، بسیار ناخرسند وبیزارم. بی‌گـمان نا خرسندی من از آن است که وجود کبریائی پروردگـار را بیش از همه شایان ثناگـوئی می‌دانم. هیچگـاه به من ثنا نگـوئی، مرا از انجام وظایف و احقاق حقوقی که هنوز به سر انجامی نرسانده‌ام، منصرف نه سازید. با من مانند جباران وسلاطین سخن مگـوئید. در نزد من از محافظه کاری و از رفتار تصنعی بپرهیزید و در ابتکار عمل نیک بی‌پروا باشید.. حق را در آنچه برای من نا صواب می‌دانید بی‌واهمه وبدون سنگـینی بگـوئید چرا که شنیدن حرف حق اگـر سنگـین باشد، بی‌گـمان انجام عمل حق و عدالت سنگـین‌تر است. من رفتار خود را از رخنه خطا ایمن نمی‌دانم مگـر آنکه پروردگـارم خود نفس مرا از خطائی مصون دارد چرا که جهاد نفس من در ید قدرت اوست. من و شما در برابر پروردگـار بندگـانی بیش نیستیم. اوست بر نفس‌ها سلطه دارد. اوست که ما را از آنچه بودیم ساخت وبه عمل صالح هدایت نمود، دیدگـان کور ما را از گـمراهی به شاهراه هدایت رهنمون ساخت» [۱۳۱].

می گـویند: فردی به نام (خرّیت بن ناجیه) که بعدها به (خارجیان) پیوست، به امام علی توصیه می‌کرد که مخالفان را از بین برده و یا زندانی کند، اما امیرمؤمنان او را به شدت زنهار داد وبه او و دیگـران نیز گـوشزد کرد که چنانچه خودش نیز چنین دستوری بدهد وظیفه آن‌ها اینست که مانع کار او شوند. وگـفتن: «ای علی از خدا بترس!».

پیداست که گـفتار امام که از هرگـونه مبالغه‌گـوئی به دور است، خود دلیلی واضح بر عدم صحت احادیث منسوب به امامان در زمینه عصمت مطلق می‌باشد. عصمت، امام وزمامدار را در هاله تقدس فرو می‌برد و او را از نقد دور می‌کند و مخالفان و ناصحان را از حق انتقاد و نصیحت محروم می‌سازد. امام علی÷که خود نمونه تواضع و عدالت خواهی بود همواره اصحاب را به ایفای نقش سیاسی و انجام وظیفه نظارت بر خود، فرا می‌خواند. او در یکی از نیایش‌های خود می‌گوید: «الها، گـناهانی را که خود بیش از من به آن‌ها آگـاهی داری بر من ببخش و اگـر دوباره به آن‌ها دست یازیدم بخشش خود را دوباره شامل حال من کن. پروردگـارا، آنچه را با خود عهد کردم اما وفا نکردم بر من ببخش. بار خدایا، آنچه را برای تقرب جستن به تو بر زبان آوردم اما در دل با آن مخالفت کردم بر من ببخش. خداوندا، لغزش‌های زبان وشهوات جِنان را بر من ببخش» [۱۳۲].

امیر مؤمنان در نام‌های ویژگـی‌های زمامدار و حاکم را چنین بر می‌شمارد: «...زمامداری که حافظ ناموس وجان ومال مردم است و پیشوائی مسلمانان از آن اوست، باید از جهل بدور باشد چرا که زمامدار با جهل خود مردم را گـمراه می‌کند. او باید از جفا بدور باشد چرا که با جفای خود از مردم فاصله می‌گـیرد. همچنین بخیل نباشد تا در اموال آنان طمع نکند، و اهل تبعیض نباشد تا قومی را بر قوم دیگـر ترجیح ندهد، و اهل رشوه نباشد تا حق را ناحق نکند. سر انجام اینکه زمامدار باید حافظ سنت باشد چرا که در غیر اینصورت امت را به نابودی می‌کشاند» [۱۳۳].

امیر مؤمنان در خطبه‌ای زمامداری را حق کسی می‌داند که در اجرای دستورات الهی از دیگـران قوی‌تر و دانا‌تر باشد [۱۳۴].

در تمام این متون از میان صفات حاکم و ولی امر اثری از ویژگـی عصمت دیده نمی‌شود. صدوق در کتاب (الامالی) داستانی را از رفتار فاطمه زهرارا نقل می‌کند که با ویژگـی عصمت مورد ادعای (امامیان) به هیچ وجه همخوانی ندارد. او می‌گوید: «روزی امام علی بن ابی طالب تمام پول حاصل از فروش یک قطعه زمین را انفاق می‌کند وحتی یک درهم را هم برای خود نگـاه نمی‌دارد. فاطمه زهرا به او اعتراض کرده و پیراهن او را به نشانه اعتراض می‌کشید. آنگـاه جبرئیل بر پیامبر نازل شد و پیامبر به نزد دخترش رفت و او را از این کار سرزنش نمود. فاطمه زهرا در پاسخ پدر گـفت: من از این بابت از خدا بخشش می‌طلبم و این کار را هرگز تکرار نخواهم کرد» [۱۳۵].

شریف رضی در کتاب (خصائص الإمامة) نیز ذکر می‌کند که امام حسن چیزی را از بیت المال به عاریت گـرفت. امیرمؤمنان از این کار بسیار خشمگـین شد وچند بار خطاب به او گـفت: ای ابا محمد زنهار از آتش جهنم. تا آنکه آن شیء را بازپس گـرفت [۱۳۶].

امام حسین÷در نام‌های که به مردم کوفه همراه با مسلم بن عقیل فرستاد می‌گوید: «به جان خودم سوگـند می‌خورم.. پیشوا و امام تنها آن کسی است که به قرآن عمل کند و خود را وقف به خدا سازد، مقید به دین خدا و قائم به عدل باشد» [۱۳۷].

و در اینجا نیز ذکری از شرط عصمت به میان نمی‌آید.

امام باقر حدیثی را از رسول خدا نقل می‌کند که شرایط لازم برای زمامداری را بر می‌شمارد اما یادی از مسأله عصمت نمی‌کند. حدیث پیامبر اینست که «کسی که زمام امور امتم را در دست بگـیرد باید سه ویژگـی در او حاصل باشد.. یکی تقوا که او را از معصیت پروردگـار ایمن سازد، دیگـری صبوری اوست که مانع خشمش شود و بالاخره نیک منشی در ولایت بر فرودستان که این امر او را در برابر رعیت پدری مهربان می‌نمایاند» [۱۳۸].

از حدیث فوق حتی می‌توان دریافت که زمامداری و امامت در صورت احراز این شرایط به هریک از افراد جامعه می‌توان تعلق گـیرد.

امام صادق توصیفی که از خود به عمل می‌آورد، تصریح می‌کند: «به خدا سوگـند، ما بندگـانی هستیم که هیچ سود و زیانی با اراده خود نمی‌توانیم انجام دهیم. اگـر رحمتی شامل حال ما شد، بی‌گـمان از بخشش خداوند است و اگـر مجازات شدیم قطعا به دلیل گـناهان ماست. به خدا سوگـند که ما مصونیتی از گـناه و معصیت خداوند نداریم. ما هم می‌میریم، در قبر دفن می‌شویم. دوباره بر می‌خیزیم و در روز رستاخیز مبعوث می‌شویم و مانند دیگـران مورد سؤال خداوند قرار می‌گـیریم. من به نزد شما شهادت می‌دهم که من مردی از زادگـان پیامبر هستم اما مصونیتی از گـناه ندارم. اگـر خدای را اطاعت کردم بخشش او شامل حال من خواهد بود و اگـر از دستورات او سرپیچی کنم مرا به عذابی سخت دچار خواهد ساخت» [۱۳۹].

تاکید بیش از حد امام صادق در نفی عصمت نشاندهنده اصرار گـروهی خاص از شیعه در انتساب عصمت به امامت است. همچنین می‌توان نتیجه گـرفت که امام صادق از گـسترش چنین بینشی در افکار عمومی بیمناک بوده‌اند.

صدوق در کتاب (عيون اخبار الرضا) در زمینه ویژگـی عصمت انبیاء و روایتی را از زبان امام رضا که در حضور مأمون و شخصی به نام علی بن محمد بن الجهم گـفته شده است، نقل می‌کند. در این دو روایت امام ظاهر آیات قرآنی در مورد معصیت انبیای را به قول شیخ صدوق، تاویل و انبیاء را منزّه ومصون از معصیت معرفی می‌کند [۱۴۰].

نکته حائز اهمیت آنکه در چنین مناسبتی امام رضا در حضور مأمون خلیفه عباسی به صراحت و بی‌پرده در مورد امامت سخنانی ایراد کرده است. پس چرا امام تنها به عصمت انبیاء می‌پردازد و هیچگـاه در مورد عصمت امامان سخنی نمی‌راند؟ علت این امر بی‌گـمان آنست که امامان اهل بیت خود چنین سخنی را قبول نداشتند. عصمت در این دوره زمانی تنها از زبان (امامیون و غالیان) و آن هم با پنهانکاری هرچه تمامتر شنیده می‌شد. آنان احادیث صادره از امامان را که صراحتاً عصمت را نفی می‌کرده چنین تأویل و توجیه می‌کردند که امامان این سخنان را تنها در مقام آموزش مردم و یا احتمالاً به خاطر تقیه ابراز کرده‌اند. برخی از آنان حتی احادیثی را به امامان منتسب می‌کردند که در آن‌ها ویژگـی عصمت لازمه امامت شناخته شده است اما باید دانست که این روایات غالباً گـنگ و از نظر اسناد غیر مستدل و ضعیف به نظر می‌رسند.

در حدیث منسوب به امام زین العابدین آمده است که «امامان ما معصومند. مردم عصمت را که از پدیده‌های ناشناخته آفرینش است به درستی نمی‌شناسند. عصمت یعنی اعتصام و تمسک به ریسمان خداوند است. ریسمان خداوند همان قرآن است و قرآن مردم را به امام رهنمون می‌سازد» [۱۴۱].

در اینجا صرف نظر از نقد مستند بودن یا نبودن این حدیث، می‌بینیم که عصمت از تمسک شخص به قرآن حاصل می‌شود نه آنگـونه که متکلمان عصمت را نوعی حصار الهی معرفی می‌کنند که مانع ارتکاب معصیت توسط امامان می‌شود.

حدیث دیگـر از امام صادق (معصوم) را شخصی معرفی می‌کند که «از محرمات خداوند پرهیز کند» [۱۴۲].

در قرآن نیز آمده است: ﴿وَمَن يَعۡتَصِم بِٱللَّهِ فَقَدۡ هُدِيَ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٠١[آل عمران: ۱۰۱]. (هرکس به پروردگـار اعتصام و تمسک جوید به راه راست رهنمون می‌شود). این معانی نیز تایید کننده همان مفاهیم وارده در روایت امام سجاد است. شیخ صدوق در کتاب (اكمال الدين) از زبان سلیم بن قیس از امیرالمؤمنین روایت می‌کند که: «خداوند قرآن را در همه جا با ما قرین و جدائی ناپذیر ساخته است». در کتاب (عیون اخبار الرضا) نیز از عبد الله بن عباس نقل شده است که: «من از رسول خدا شنیدم که می‌فرمود: من و علی و حسن و حسین و نه تن از فرزندان حسین مطهر و معصومند» [۱۴۳].

مجلسی احادیثی را که به گـفته او منسوب به سلیم بن قیس الهلالی است اما در کتاب هلالی دیده نمی‌شود، آورده است. در یکی از این احادیث آمده است: «همانا اطاعت از آنِ خدا و رسول و اولیای امر است. خداوند به این دلیل دستور اطاعت از اولوا الامر را صادر فرمود که آنان معصوم ومطهر بوده و هیچ فرمانی در معصیت خداوند نمی‌دهند» [۱۴۴].

طبق روایت دیگـری که از میان مورخین تنها شیخ صدوق آن را نقل می‌کند، گـفته می‌شود که امام رضا در هنگـام تشریح برتری و ویژگـی‌های اهل بیت در مقابل مأمون خلیفه عباسی، عصمت آنان را نیز متذکر می‌شود [۱۴۵]. اما سند این روایت کاملاً ضعیف به نظر می‌رسد چرا که شیخ صدوق آن را از زبان علی بن الحسین بن شاذویه المؤدب و جعفر بن محمد بن مسرور – که از نظر علم الرجال افرادی «مهمل» شناخته شده‌اند – و همچنین از زبان ریان بن الصلت از یاران فضل بن سهل – که این فرد نیز از نظر طبقه بندی علم الرجال فردی «ضعیف» به شمار می‌رود- نقل می‌کند. این روایت حتی طبق روش معمول سند نویسی به روایت شخصی که خود در مجلس امام حضور داشت و مستقیما روایت را شنیده باشد، مستند نشده است. به همین دلیل پیش از صدوق که در میانه قرن چهارم می‌زیست، مؤرخ دیگـری این روایت را ذکر نمی‌کند. اضافه بر آن در ذیل این روایت جمله‌ای آمده است که به عبارت قرآنی ﴿وَأَنذِرۡ عَشِيرَتَكَ ٱلۡأَقۡرَبِينَ٢١٤عبارت (ورهطك المخلصين) را افزوده است، و آن را عبارتی حذف شده از قرآن به شمار می‌آورد. چنانکه می‌دانیم این گـفتار از ادعای (غالیان) به شمار می‌آید که ائمه اهل بیت همواره از چنین ادعای تبرّی می‌جستند. نکته حائز اهمیت آنکه هرچند مضمون روایت در پی اثبات عصمت و طهارت اهل بیت است، اما مصداق اهل بیت را مشخص نمی‌کند. این در حالی است که فرقه‌های گـوناگـون شیعه در آن زمان برداشت متفاوتی از مصداق اهل بیت بیان می‌کردند تا آنجا که آنان همدیگـر را به دروغ گـوئی، نفاق و حتی انحراف و گـمراهی متهم می‌کردند. این روایت در حقیقت نمونه کوشش برخی از متکلمان برای تاویل قرآن مناسب با نظریه گـنگ عصمت وامامت الهی است. موضع‌گیری می‌کردند.

[۱۳۱] الكليني: روضة الكافي، ص ۲۹۳ – ۲۹۲ والمجلسي: بحار الانوار، ج۷۴ ص ۳۰۹. [۱۳۲] نهج البلاغه، ص ۱۰۴. [۱۳۳] همان، ص ۱۸۹ خطبه ۱۳۱. [۱۳۴] همان، ص ۲۷ خطبه ۱۷۳. [۱۳۵] الصدوق: الامالي، ص ۴۷۰. [۱۳۶] الشريف الرضي: خصائص الامامه، ص ۲۸. [۱۳۷] المفيد: الارشاد، ص ۲۰۴. [۱۳۸] الكليني: الكافي ، ج۱ ص ۴۰۷. [۱۳۹] الكليني، الكافي، الروضه، ص ۲۱۲ والحر العاملي: إثبات الهداة، ص ۷۷۰. [۱۴۰] الكليني: الكافي، ج۱ ص ۱۵۵ - ۱۵۳. [۱۴۱] هاشم معروف الحسني، بین التصوف والتشيع، ص ۱۱۶ [۱۴۲] المجلسي، بحار الانوار، ج۲۵ ص ۱۹۴. [۱۴۳] الصدوق: عيون اخبار الرضا، ص ۶۴. [۱۴۴] المجلسي، بحار الانوار، ج۷ باب لزوم عصمة الامام. [۱۴۵] الصدوق، عيون اخبار الرضا، ص ۱۸۹ – ۱۸۸.