فلسفه عصمت واطاعت مطلق
نظریه (امامت الهی) از همان آغاز تولد با دشواریهائی چند روبرو بوده است. از آنجا که اصولاً مبنای این بینش از یکسو به مسأله عصمت امامان باز میگردد، و از سوی مقابل، امامان اهل بیت و عموم فقهای شیعه در آن زمان روی موافقی به این بینش نشان نمیدادند، لذا نظریه امامت الهی همراه با رشد تدریجی خود همواره در برابر آزمونهای این تغییرات انقسامهائی است که هر بار پس از رحلت یکی از امامان انقسامهائی میان طرفداران این دیدگـاه بر سر تعیین جانشین صورت میگـرفت ومنجر به پیدایش فرقههای مختلف میشد. زمامداران هر فرقه مدعی میشدند که نصوص الهی به نوعی اندیشههای آنان را تأیید میکنند و اندیشه فرقههای دیگـر را مردود میسازد. ما در این فصل بخشی از این تغییرات که بحرانهای فکری قابل توجهی در تاریخ شیعه پدید آورده است، اشاره خواهیم کرد.
میدانیم که فلسفه عصمت بیش از هرچیز شالوده خود را بر اطاعت مطلق از ولی امر مبتنی میگردد. بدین معنی که دیدگـاه غالب مسلمانان صدر اسلام و شیعیان نیز اطاعت از ولی امر یا خلیفه را تنها در فرمانهای صحیح مجاز و واجب میدانستند. هم مسلمانان و هم زمامداران صدر اسلام بارها لزوم عدم اطاعت از والی پیشنهاد معصیت را متذکر شدند. حتی عزل والی یا خلیفهای که تباهی و انحراف او آشکار گـردد نیز به نوعی مجاز شمرده میشد. این نوع اطاعت یک اطاعت مشروط و غیر مطلق است.
فلاسفه امامیه برای تفسیر آیه کریمه ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلَّذِينَ ءَامَنُوٓاْ أَطِيعُواْ ٱللَّهَ وَأَطِيعُواْ ٱلرَّسُولَ وَأُوْلِي ٱلۡأَمۡرِ مِنكُمۡۖ﴾[النساء: ۵۹]. دچار تناقض شدند و نتوانستند بین اطاعت از خدا و رسول از یک طرف، و ضرورت اطاعت از اولی الامر بطور مطلق حتی در معصیت خداوند وفق دهند [۱۲۹].
آنان همواره اطاعت از ولی امر را همانند یک دستور الهی و قرآنی قلمداد میکردند، در حالی که میتوان از آیه ﴿أَطِيعُواْ ٱللَّهَ﴾[آل عمران: ۳۲]. قرائت دیگـری نیز که همانا اطاعت نسبی و مشروط است به عمل آورد چنانچه حدیث مشهور (لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق).اطاعت از هیچ مخلوقی چنانچه سرپیچی از فرمان خالق را در پی داشته باشد هرگـز جایز نیست) دلالت واضحی بر اطاعت مشروط دارد. در زمان رسول اکرم نیز اصحاب چنین مفهومی را از دستور قرآن تلقی میکردند. به عنوان مثال در تاریخ آمده است که یک مأموریت نظامی از طرف پیامبر به گـروهی محول شده و یک نفر نیز به عنوان فرمانده تعیین شده بود. گـویا این فرمانده در راه آتشی را برافروخت و از اعضای گـروه خواست که داخل آتش شوند، به او گفتند: ما از آتش فرار کردیم چطور وارد آن شویم؟ که آن از حدود عرف و عقل وشرع خارج دانستند. پس از بازگـشت به مدینه آنان خبر این رویداد را به پیامبر منتقل کردند و پیامبر عمل عقلانی آنان را تایید کرد و فرمود: اگـر در آتش وارد میشدید هرگز از آن خارج نمیشدید.
بنابراین آیات قرآن را باید در حدود عقل و عرف و سیره نبویه و شرع و درک نسبی آن تفسیر کرد، و نمیتوان بر اساس مطلق ظاهر آن در حال تعارض با عقل و شرع تفسیر کرد. بنا براین اگر اطلاق را نفی و نسبت را تثبیت در طاعت اولی الامر را پذیرفتیم دیگر دلیلی برای اشتراط عصمت در امام نمیماند، و مسلمانان میتوانند رهبری خود را بر اساس عدالت ظاهری و تقوی و توانائی برای پیادهکردن دین و امر به معروف و نهی از منکر انتخاب کنند. و در صورت انحراف رهبری (امام) از ارزشهای فوق مردم حق دارند از او اطاعت نکنند و او را ساقط کنند چون (لا طاعة لمخلوق في معصية الخالق) [۱۳۰].
[۱۲۹] الكراجكي: كنز العرفان، ص ۴۴۹ والطوسي: تلخيص الشافي، ج۱ ص ۱۹۲ والحلي: منهاج الكرامة في إثبات الإمامة، ص ۵۱ ونهج الحق، ص ۱۶۴. [۱۳۰] الصدوق: اكمال الدين، ص ۳۶۸ – ۳۶۲ والمجلسي: بحار الانوار، ج۱۱ ص ۲۹۱ والحلي: كشف المراد، ص ۳۶۵ والمفيد: شرح عقائد الصدوق، ص ۱۰۶ والمفيد: النكت الاعتقادية، ص ۴۹ – ۴۸.