واقفیان
هنوز نظریه (امامت) از بحران وصیت به اسماعیل، و مسأله (بداء)، و بحران مرگ عبد الله الافطح بدون عقببودن آن، و هم چنین بحران اثبات امامت (کاظم)، نگزارده بود که دچار بحران جدیدی شد، و آن مرگ امام کاظم به طور مرموزی در زندان هارون الرشید در بغداد در سال ۱۸۳هجری شد، که عموم شیعیان موسویه معتقد به فرار آن حضرت از زندان و غیبت وی شدند، در نتیجه شیعیان منکر مرگ امام کاظم شدند.
مرگ امام کاظم بقدری مرموز بود حتی امر برای اکثر فرزندان آن بزرگوار و شاگردانشان مشتبه شده بود، از جمله بعضی از (اصحاب الاجماع) و راویان موثوق از امثال علی بن ابی حمزة و علی بن الخطاب و غالب بن عثمان و محمد بن اسحاق ابن عمار التغلبی الصیرفی و اسحاق بن جریر وموسی بن بکر و وهیب بن حفص الجریری و یحیی بن الحسین بن زید بن علی بن الحسین و یحیی بن القاسم الحذاء ابو بصیر و عبد الرحمن بن الحجاج و رفاعة بن موسی و یونس بن یعقوب و جمیل بن دراج و حماد بن عیسی و احمد بن محمد بن ابی نصر و آل مهران وغیرهم بودند [۱۷۲].
سبب عمده برای (وقف) شیعیان موسوی بر امام کاظم، و عدم قبول امامت رضا، وجود روایات کثیری درباره مهدویت امام کاظم و حتمی بودن قیامش قبل از مرگ [۱۷۳].
از آنجا که آنان میپنداشتند که زمان قیام امام کاظم طبق این روایات میبایست پیش از هنگـام وفاتش فرا میرسید، لذا به این نتیجه رسیدند که امام رحلت نکرده است بلکه از زندان هارون گـریخته و غیبت کرده است.
(حسن بن قیاما صیرفی) در سال ۱۹۳ هجری، یعنی ده سال پس از وفات امام کاظم در هنگـام حج به نزد امام رضا رفت و از او در مورد صحت مرگ پدر سؤال نمود، وامام رضا پاسخ داد: بلی، همانطور که پدران او نیز درگـذشتند. صیرفی پرسید: پس با این حدیث امام صادق که میگوید: «اگـر کسی به شما خبر وفات فرزندم (موسی) را داد و حتی اگـر ادعا کرد که خود شاهد کفن و دفن او بود، بازهم حرف او را باور نکنید«و این حدیث را یعقوب بن شعیب از ابوبصیر از امام صادق نقل کرده است، چه کنیم؟ امام رضا فرمود: ابو بصیر دروغ گـفته است. امام صادق منظور دیگـری داشتند. گـفتار ایشان اینست که اگـر در مورد وفات صاحب الامر سخنی گـفت.. حرف او را باور نکنید [۱۷۴].
(علی بن اسباط) نیز به روایت کلینی از امام رضا پرسید: مردی به نزد برادرت ابراهیم رفته و او گـفته است که پدرت در قید حیات است و گـویا از این موضوع اطلاع دارید، آیا این طور نیست؟ امام رضا با شگـفتی فرمود: سبحان الله، پیامبر خدا دار فانی را وداع میگوید اما موسی نه؟! و سپس با تاکید فرمود: سوگـند که او نیز مانند رسول الله درگـذشته است [۱۷۵].
شیعه موسویه (واقفیان) با اتکاء به یک حدیث شایع در آن زمان مبنی بر اینکه «غسل امامان تنها به دست امام بعدی انجام میگـیرد» در جانشینی علی بن موسی شبهه وارد کرده و میگـفتند: اگـر بپذیریم که وفات امام در زندان بغداد بود پس چگـونه علی که در مدینه بود غسل پدر را که لازمه امامت اوست، انجام داد؟ [۱۷۶].
شیعیان موسویه امامت امام رضا را زیر سؤال برده بودند و میپرسیدند از چگونگی آگاه بودن امام رضا از مرگ پدر و چه زمانی پی به مرگ پدرشان بردند؟ و کی ایشان دانستند که به امامت رسیدند و خلیفه در شان شدند؟ آیا بین مرگ امام کاظم در بغداد و آگاه شدن فرزندش در مدینه به آن فاصلهای بوده است یا خیر؟ وبالاخره آیا بین امامت کاظم و رضا فاصلهای و خلأی وجود داشته یا خیر؟ [۱۷۷]
دلیل دیگـر واقفیان که امامت را پس از امام کاظم متوقف میدانند، این بود که امام رضا تا مدتهای مدیدی دارای فرزند نمیشوند. اهل بیت امام رضا، در مورد صحت نسبت محمد جواد به پدر تشکیک کردند چرا سیاه چهره بودن او را امری غیر طبیعی میدانستند [۱۷۸].
از اینرو به دلیل عدم تداوم امامت، قائل به توقف و منقطع شدن امامت در امام کاظم شدهاند.
گـذشته از یارانی که ذکر برخی از آنان رفت روایتهای تاریخی نشان میدهد که همسر امام کاظم (ام احمد) و نیز فرزندان دیگـر امام کاظم ابتدا توجه خاصی به علی بن موسی به عنوان جانشین پدر ابراز نمیکردند [۱۷۹].
در یکی از این روایتها آمده است که شیعیان مدینه پس از درگـذشت امام کاظم در خانهام احمد گـرد آمدند و با احمد فرزند دیگـر امام کاظم بیعت کردند و او نیز بیعت آنان را پذیرفت [۱۸۰].
بر خلاف واقفیان، گـروهی از امامیان، علی بن موسی را جانشین و امام خویش دانستند. دلیل عمده آنان چنانچه در کتب شیعه آمده آنست که امام کاظم وصیت خود را به او خطاب کرده است. محمد بن زید بن علی در جائی تصریح میکند که همین وصیت را میمی توان به مثابه پیمان امامت دانست. نکته حائز اهمیت آنکه متن وصیت امام کاظم در این زمینه چیزی را به وضوح روشن نمیکند، وعمدتاً در آن سرنوشت اموال، اوقاف، زنان و کودکان خانواده یاد شده است. اضافه بر آن امام کاظم در این وصیت نامه علاوه بر علی رضا دیگـر فرزندان ذکور خود را مخاطب قرار داده است. دیگـر آنکه امام کاظم متن وصیت نامه را مکتوم میگـذاشتند و از افشای به افراد خارج از خانواده احتراز میکردند [۱۸۱].
[۱۷۲] الطوسي، الغيبة، ص ۴۷ والكليني، الكافي، ج۱ ص ۳۴ والصدوق، عيون اخبار الرضا، ص ۳۹. [۱۷۳] الطوسي، الغيبة، ص ۲۹ – ۴۰. [۱۷۴] الكشي، ترجمه صیرفی. [۱۷۵] الكليني، الكافي، ج۱ ص ۳۸۰. [۱۷۶] الكليني، الكافي، ج۱ ص ۳۸۵. [۱۷۷] همان، ص ۳۸۱. [۱۷۸] همان، ص ۲۲. [۱۷۹] همان، ص ۸۲ – ۳۸۱. [۱۸۰] همان، ص ۳۱۳ والصدوق، عيون اخبار الرضا، ج۱ ص ۲۷ و۲۹. [۱۸۱] باقر شریف القرشی / حیاة الامام موسی بن جعفر، ص ۱۱ ۴۱ به نقل از کتاب تحفة العالم اثر جعفر بحر العلوم، ج۲ ص ۸۷.