تکامل فکر سیاسی شیعه از شورا تا ولایت فقیه

فهرست کتاب

مبحث چهارم: حرکت اخباریون

مبحث چهارم: حرکت اخباریون

قیام دولت صفویه در قرن دهم هجری و کاملتر شدن نظریه (نیابت عامه برای فقهاء) به نظریه سیاسی به دست محقق کرکی، راه را در مقابل فقهای شیعه باز کرد. آن‌ها اجازه حکم شرعی بالوکاله از (امام مهدی) فقیه عادل به شاهان صفوی، و بعد از آن به شاهان قاجاری می‌دادند. واین سبب گردید دو دستگی عمیق و خطرناکی در مجتمع شیعی امامی اثنی عشری به وجود آید و به کشمکش اخباریون و اصولیون معروف شد و برای چندین قرن ادامه داشت. این کشمکش به خاطر یک مسئله جزئی و ساده نبود، بلکه مربوط به یک امر سیاسی که ریشه در هویت و عقائد داشت. و در واقع جدالی بود بین محافظه کاران و متجددین بود، جدالی است بین خط امامی متمسک به نظریه (انتظار) و بین خط شیعی که تلاش در آزاد شدن از شرایط انعطاف ناپذیر امامت مانند عصمت و نص، و متحرر شدن از نظریه (انتظار) بوده است. عموماً فکر امامی دو وظیفه مهم به امام می‌دهد:

۱- تشریع برای مسائل حاده که در قرآن کریم یا سنت نبوی شریف وجود نداشته باشد، این جریان فکری برای استخراج احکام، اجتهاد را مناسب نمی‌بیند، چون او را نوعی از ظن که در دین جایز نمی‌باشد می‌بیند. وبرای به دست آوردن علم فقط به امام معصوم باید پناه آورد، و می‌گوید: امام معصوم به هر طریقی علم را مستقیماً از خداند متعال دریافت می‌دارد.

۲- تنفیذ شرع مقدس اسلامی و تطبیق احکام دین و رهبری مسلمانان. فکر امامی برای تنفیذ و تطبیق و رهبری اسلام در (ائمه معصومین معین از طرف پروردگار) می‌داند و برای هیچ شخص غیر از آنان اجازه عمل نمی‌دهد. فکر امامی حتماً قائل به افتراض وجود امام دوازدهم (محمد بن الحسن العسکری) و قول به انتظار وی و تحریم عمل سیاسی در عصر غیبت می‌کند. از این رو شیخ محمد بن ابی زینب النعمانی می‌گوید: «امرِ وصیت و امامت عهدی و اختیاری است از جانب حق تعالی می‌باشد، نه به اختیار خلق او، اگر کس اختیار کند غیر از اختیار حق تعالی و امر خداوند را مخالفت کند، راه ظالمین و منافقین را رفته که در دوزخ و عذاب حلول خواهد کرد» [۹۲۰].

شیخ عبد الرحمن بن قبه می‌گوید: «خلافت و امامت در هر زمان حتماً به وسیله نص ثابت می‌شود، چون اگر نص در یک زمان واجب بود در زمان‌های دیگر به همان علت واجب می‌شود، چون علت به وجود آمدن آن در هر زمانی پیدا می‌شود» [۹۲۱].

شیخ محمد بن علی صدوق در کتاب (الاعتقادات) می‌گوید: «غیر از مهدی قائم دیگر وجود ندارد حتی اگر غیبت به درازی عمر دنیا باشد، چون پیغمبر اشاره به نام و نسب واز پیش کرده است» [۹۲۲]. او در باب ۳۹ گفت: «تقیه واجب می‌باشد و تا ظهور مهدی ترک آن جایز نمی‌باشد و کس که آن را قبل از خروج مهدی به آن عمل نکند از دین امامیه خارج می‌باشد و مخالف با خدا و رسول و ائمه خواهد بود». او در کتاب (الهداية) گفت: «در زمان دولت ظالمین تقیه بر ما واجب می‌باشد و کسیکه به آن عمل نکند مفارق و مخالف دین امامیه خواهد بود. و آن واجب است و ترک آن تا ظهور قائم جایز نمی‌باشد و کسیکه آن را ترک کند در نهی خدا و رسول و ائمه خود را قرار داده است. باید معتقد بود: که حجت خدا روی زمین و خلیفه او بر عباد در این زمان (قائم منتظر ابن الحسن) است. واعتقاد داشته باشیم که قائمی غیر از او نیست، هرچند اگر غیبت وی طولانی باشد، حتی اگر به اندازه عمر دنیا غائب بماند، غیر از او قائمی نیست» [۹۲۳].

اگر پژوهشگر از افکار فلسفی مفید و مرتضی و طوسی و علامه حلی و غیرهم.. مطلع شود او به طور آشکاری خواهد دید که آن‌ها با هر سلطه‌ای و حکومتی مخالفت می‌کنند مادامیکه از رهبری معصوم دور باشد. وقتیکه بعضی از علماء در قرن پنجم هجری مضطر به باز کردن درب اجتهاد مانند مفید و طوسی و مرتضی شدند، اخباریون (یا امامیون قدیم) این حرکت را پناه آوردن به اجتهاد ومعنی آن خروج از خط امامت و منهدم کردن رکنی از ارکان امامت که شرط علم الهی برای آموختن علم و احکام دین می‌کند و عمل تشریع و فتوی را در (امام معصوم) از طرف خداوند محصور می‌سازد، تلقی کردند.

حرکت اخباریه در نیمه سال‌های حکومت صفویان به رهبری شیخ محمد امین استرابادی (متوفی سال ۱۰۳۶هـ) به میدان بازگشت تا دعوتش را برای تمسک شدید به اخبار و رد کردن تغییراتی که زیر سایه عقل و اصول به وجود آمده بود تجدید کند، از این رو این حرکت عمل (اجتهاد) و (مجتهدین) را مردود می‌شمارد، و آن را به عنوان بدعت در دین تلقی می‌کند و تقسیم امت به مجتهدین و مقلدین مردود می‌شمارد. او با هر ولایتی برای فقیه مخالفت دارد و آن‌ها را منحرف از خط اهل البیت می‌داند و تقلید را برای کس جایز نمی‌داند مگر از ائمه معصومین باشد [۹۲۴].

محمد امین استرابادی در کتاب (الفوائد المدنية) حمله شدید را علیه طرفداران مدرسه اصولیه اجتهادیه که در عصر صفوی رواج پیدا کرده بود، کرد و گفت: «روایاتی که اصحاب قدیم اخباری ما مانند شیخین اعلمین صدوقین وامام ثقة الاسلام محمد بن یعقوب کلینی که او در اوائل کتاب (الكافي) به آن‌ها تصریح کرد و همانطوری که خود در باب حرمت اجتهاد و تقلید ووجوب تمسک به روایات عتره مطهره که در آن کتاب‌هایی که به امرِ آنان تألیف شده، ذکر شده است» [۹۲۵]. او ادامه می‌دهد و می‌گوید: «مذهب اصحاب قدیم اخباری به نظرم صحیحتر می‌باشد. وبه مذهب آن‌ها – اخباریون – هرآنچه امت تا روز قیامت نیاز دارد روی آن دلالت قطعی از طرف حق تعالی دارد حتی ارش الخدش، و هرآنچه پیغمبر جاز احکام و ما یتعلق به کتاب یا سنت او نسخ و تخصیص و تقیید و تأویل نزد عترت طاهره÷مخزون می‌باشد، و عموماً قرآن به طور عام نازل شده است تا با اذهان مردم متناسب باشد و به همین شکل سنتهای نبوی. برای احکامیکه از آن اطلاع نداریم چه احکام اصلیه چه فرعیه، برای دانستن آن‌ها راهی نیست مگر شنیدن از صادقین÷می‌باشد و جایز نیست احکام نظریه از ظاهر کتاب و سنت استنباط کرد، مگر وضع آن از جهت اهل الذکر÷بدانیم، بلکه واجب است در آن توقف و احتیاط کنیم، و مجتهد در احکام خدا اگر خطا کرد کذب و افترا را نسبت به خداوند، و اگر درست گفت اجری نصیبش نمی‌شود چون قضاء و فتوا جایز نیست مگر با علم یقین و در غیر این صورت باید توقف کرد. و یقین بر دو قسمت می‌باشد: یقینی است مربوط به اینکه این حکم خداوند می‌باشد، و یقینی است مربوط به اینکه بگوییم این از معصوم نقل شده است، و آن‌هاقبل از ظهور قائم به ما اجازه دادند به آن عمل کنیم. حتی اگر از باب تقیه به ما رسیده باشد هرچند این احادیث ظنی و غیر یقینی می‌باشند و محتوای آن‌ها با حکم خدا مطابقت نکند» [۹۲۶].

موقعیکه علماء متأخرین مانند محقق کرکی قائل به نظریه (نیابت عامه) سیاسی شد، گروه اخباریون یا بهتر بگوییم (امامیون) گفتند: ممارست هر عمل سیاسی و برپائی دولت و قیام به مسئولیت‌های آن، در واقع غصب کردن مقام (امام معصوم) ومنهدم کردن رکن دوم نظریه (امامت الهی) و آن (اجرا) می‌باشد. معارضه اخباریون روی قاعده تحریم تشریع و تنفیذ خارج از دایره (امام معصوم) بنا شده است. به نظر اخباریون (مجتهدین) واصحاب نظریه (نیابت عامه وولایت فقیه) خارج از دین امامیه می‌باشند، بنا بر قول شیخ صدوق. ما در فصل گذشته بعضی از اقوال آن‌ها را نقل کردیم. آن‌ها تطور سیاسی که در زمان دولت صفویه حاصل شده را مردود می‌شمارند چون آن‌ها به نظریه (امامت الهی) ملتزم می‌باشند. فاضل هندی می‌گوید: «امامت – در نماز جمعه – از مناصب امام می‌باشد و کس حق تصرف در آن ندارد و کس نمی‌تواند نائب وی باشد مگر با اذن وی، و این یکی از فعالیت‌های دین و اجماع و عقل می‌باشد». شاید اینجا مفید باشد رأی میرزا محمد تقی اصفهانی (متوفی سال ۱۳۴۸هـ) را یکبار دیگر ذکر کنیم. او هر تلاش سیاسی از طرف فقهاء برای (اغتصاب) منصب امامت را غیر جائز می‌شمارد. و در کتاب (مكيال المكارم في فوائد الدعاء للقائم) می‌گوید: «بیعت با غیر نبی یا امام جایز نیست، چون اگر به غیر از آن دو بیعت شد، شریک در منصبی که خداوند برای آنان قرار داده، خواهد بود و نزاع با سلطان و اختیار خداوند خواهد شد، و خداوند می‌فرماید: ﴿وَمَا كَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن يَكُونَ لَهُمُ ٱلۡخِيَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ[الأحزاب: ۳۶]. و در تفسیر قوله تعالی آمده است: ﴿وَلَقَدۡ أُوحِيَ إِلَيۡكَ وَإِلَى ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِكَ لَئِنۡ أَشۡرَكۡتَ لَيَحۡبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِينَ٦٥[الزمر: ۶۵]. روایات نقل می‌کنند که مراد از (لئن اشرکت) در ولایت غیر علی.

از اموری که ذکر کردیم روشن شد که عدم جواز بیعت کردن با احدی از مردم، چه از علماء باشد یا غیر علماء نه مستقلاً و نه بعنوان نیابت از امام در عصر غیبت، و آن به دلایلی که قبلاً ذکر کردیم مبنی بر اینکه آن‌ها از خصائص و لوازم ریاست عامه و مطلقه و سلطنت کلیه وی می‌باشد، و بیعت کردن با وی در واقع بیعت با خداوند است» [۹۲۷].

واضافه می‌کند و می‌گوید: «به اضافه دلایلی بر عدم جواز، کون آن از خصائص امام می‌باشد و اینکه امور شرع توقیفی می‌باشند، و آن طبق روایت (بحار الانوار) و روایت (مرآة الأنوار) از مفضل بن عمر از امام صادق گفت: (ای مفضل، هر بیعتی قبل از ظهور قائم بیعت کفر و نفاق و خدیعه می‌باشد، خداوند لعنت می‌کند کس که بیعت کند و کس که با وی بیعت شود) [۹۲۸]. واین همینطوری که ملاحظه می‌کنی تصریح به عدم جواز بیعت با غیر از امام می‌کند. بدون فرق گذشتن فرق کون بیعت برای وی باشد یا به عنوان نیابت از طرف امام» [۹۲۹]. اصفهانی ادامه می‌دهد و می‌گوید: «بیعت از خصائص امام و از لوازم ریاست عامه و ولایت مطلقه وی می‌باشد. و عدم جواز بیعت کردن با غیر از ائمه مستند بر دلایلی می‌باشد، منها: از ائمهنقل نشده که آن‌ها به کسی اذن داده باشند به نیابت خود بیعت شود. و منها: معهود نشده است در میان علماء و کتاب‌های آن‌ها یا در آداب و احوال و افعال آنان نقل نشده باشد حتی در میان مؤمنین در زمان ائمه تا به امروز رواج نداشت که کسی را بیعت کنند و آن را به عنوان بیعت با امام تلقی شود. و منها: امری که از مجلسی نقل شده است در کتاب (بحار الانوار) بعد از ذکر دعای عهد، وتجدید بیعت در زمان غیبت، او گفت: (در کتاب‌های قدیم یافتم، بعد از آن: با دست راست روی دست چپ می‌زند) [۹۳۰]. ملاحظه کن چه طور اجازه داد که با دست راست دست چپ را بیعت کند، اما این را با غیر جایز ندانست» [۹۳۱]. اصفهانی نتیجه می‌گیرد و می‌گوید: «از اموری که ذکر کردیم نتیجه می‌گیریم که بیعت از خصائص پیغمبر و امام می‌باشد و کس را نمی‌توان بیعت کرد در عصر غیبت مگر منصوب پیغمبر یا امام باشد. اگر گفتی: خیر می‌توان با فقیه بیعت کرد و آن بر اساس ولایت فقیه ثابت می‌شود. می‌گوییم: اولاً: ولایت عامه برای فقیه ثابت نشده است. ثانیاً: روایات در تأیید اختصاص بیعت به فقیه ثابت نکردند و بیعت فقط برای پیغمبر یا منصوب آن می‌باشد و چیزی برای نائب عامِ امام در این مقام ثابت نشده است، و این مانند جهاد می‌باشد که جایز نیست مگر با حضور امام یا اذن وی می‌باشد. و اما بیعتی که در این زمان رواج دارد آن از بِدَع محرمه‌ای که موجب لعنت و پشیمانی خواهد بود» [۹۳۲].

حرکت اخباریه در قرن دوازدهم هجری در ایران منتشر شد، و در رأس آن‌ها ملا اسماعیل خواجوی اصفهانی (-۱۱۹۷هـ) و شیخ یوسف بحرانی (-۱۱۸۶هـ) و شیخ محمد رفیع گیلانی و آقا محمد بیدآبادی (-۱۱۹۷هـ) بودند.

سید محمد باقر بهبهانی (۱۱۱۷ – ۱۲۰۸هـ) در کربلاء عراق مقابل این حرکت ایستادگی کرد، و فتوا به کفر اخباریون داد و یک پیروزی علیه حرکت اخباریه به ثبت رساند، و مدرسه اصولیه به وسیله شاگردان وی تا به امروز ادامه دارد.

وقتیکه دولت قاجاریه در قرن سیزدهم هجری برپا شد و فتح علی شاه به کرسی قدرت نشست، دولت شیعی قاجاری در میان دو مدرسه اصولیه و اخباریه متأرجح و متذبذب بود. مدرسه اصولیه به رهبری شیخ جعفر کاشف الغطاء (۲۲۸هـ) و سید محمد مجاهد ( - ۱۲۴۲هـ) بود، اما مدرسه اخباریه به رهبری و زعامت میرزا جمال الدین محمد اخباری (-۱۲۳۲هـ) وشیخ احمد زین الدین احسائی (-۱۲۴۱هـ) بوده است. میرزا محمد اخباری از ضعف شاه قاجاری (فتح علی) و مشغولیت وی در جنگ با روسها که در آن ایام جریان داشت سوی استفاده کرد. محمد اخباری به شاه قاجار قول داد که سر بریده فرمانده ارتش روس که نامش (سیسانوف) بود در عرض چهل روز جلو شاه می‌گذارد، و به طور غیبی مشروط بر اینکه شاه مذهب اخباری را به رسمیت بپذیرد و آن را مذهب دولت رسمی اعلام کند و مذهب اصولی را ملغا سازد. شاه قاجاری قبول کرد و میرزا قولش را تنفیذ کرد. روزی میرزا بر شاه قاجار وارد می‌شود در حالیکه (سرِ) فرمانده روس را حمل می‌کرد. اما میرزا این کار را به وسیله یکی از اتباع وی که حاکم لنکران بود کرد، بعد از اینکه با فرمانده روس خلوت کرده بود. اما شاه به وعده هایش نسبت به میرزا وفا نکرد و برای ملک ترسید و احساس کرد که تغییر مذهب از طرف مردم پذیرفته نخواهد شد، شاه به محمد اخباری مالی داد و او را روانه عراق کرد [۹۳۳]. اما قولی که شاه به شیخ محمد اخباری مبنی بر نصرت مذهب اخباری، سبب گردید مرجع اصولی در نجف شیخ جعفر کاشف الغطاء کتابی را بنویسد و آن را (کشف الغطاء عن معایب میرزا محمد عدو العلماء) نام گذاری کند و آن را به (فتح علی شاه قاجار) هدیه کرد، او به شاه قاجار اجازه داد تا به وکالت وی حکومت کند به اعتبار اینکه وی (نائب عام از امام مهدی) می‌باشد. اما میل شاه قاجاری به اخباریون با تبعید میرزای اخباری به عراق از بین رفت. شاه با شیخ دیگری او اخباریون و آن احمد بن زین الدین احسائی رابطه بر قرار ساخت و او را به تهران دعوت کرد بعد از اینکه به وی نام‌های نوشته بود. در آن نامه شاه اظهار اعتقاد به شیخ و وجوب طاعت وی و حرمت مخالفت کردن با وی اعتراف می‌کند و از اینکه وی را دعوت کرده است معذرت می‌خواهد [۹۳۴]. این سبب شد که شیخ جعفر کاشف الغطاء به تهران سفر کند و وارد بر شاه شود تا روابط را قویتر سازد و نظریه (نیابت عامه) ای که اخباریون آن را مردود می‌شمارند تثبیت کند، اما شاه از استقبال کاشف الغطاء در کاخ خوداری کرد. کاشف الغطاء بدون وقت قبلی وارد قصر شاه شد، وشاه را در مقابل عمل انجام شده قرار داد، اما شاه با بی‌میلی وی را استقبال کرد [۹۳۵]. از اقبال خوب اصولیون شیخ احمد احسائی برای اقامت در تهران و پشتیبانی حکومت قاجاریه امتناع ورزید و آن به علت اختلافات عمیقی که بین شاه و رعیت بود. اما شاه قاجاری همچنین دست کمک از نظر مادی و معنوی به شیخ احسائی ادامه داد، شاه تلاش برای تثبیت خط اخباری در میان مردم داشت [۹۳۶].

دو مدرسه اصولیه و اخباریه سعی برای کسب کردن رضایت دولت قاجاریه با هم رقابت می‌کردند. در نتیجه عده‌ای از علماء اصولی مانند محمد تقی برغانی و ملا آقای دربندی و ابراهیم بن سید محمد باقر و میرزا احمد مجتهد به علت بعضی از عقائد پیرامون ائمه و معاد فتوا به تکفیر شیخ احمد احسائی صادر کردند، و اکثر فقهاء اصولی آن زمان از آنان تبعیت کردند [۹۳۷]. گفته می‌شود که شیخ احسائی که (اجتهاد) را مردود می‌شمرد ادعای علم از طریق مکاشفه و شهود می‌کرد. او همه ائمه را مجتمعاً در خواب دید، او متوسل به امام حسن÷شد و از امام خواست که امری به وی بیاموزد تا در موقع مشکلات یا امور مبهمی که جاهل به آن بر وی عارض شود یکی از ائمه را در خواب ببیند و جواب آن معضل از امام بگیرد، و آن بر اساس حدیثی که می‌گوید: (من رآنا فقد رآنا) اگر کسی ما را در خواب دید، حقیقتاً ما را دیده است. امام حسن÷برای این کار و حل این مشکل چند بیت شعر به او آموخت، اما متأسفانه شیخ موقعیکه بیدار می‌شود آن چند بیت شعر را فراموش می‌کند، اما همان خواب را در شب بعدی دید و ابیات را کاملاً حفظ شد.. او هروقت می‌خواست یکی از ائمهرا مشاهده می‌کرد، و با آن‌ها می‌نشست و هرآنچه می‌خواست سؤال می‌کرد و مشکلات غامض و پیچیده را حل می‌کردند [۹۳۸].

اگر روایت صحت داشته باشد در واقع شیخ احسائی می‌خواست مشکلات را از راه ائمه و به طور مستقیم حل کند تا جانشین نظریه (اجتهاد) و نظریه (نیابت عامه) از راه ائمه و بطور مستقیم حل کرده باشد. او می‌خواست یک نظریه جدیدی را به وجود آورد که اثرات مضاعفی داشته باشد و خلأ رهبری را در عصر غیبت پر کند.

با سرنگونی شدن شیخ احمد زین الدین احسائی به وسیله تکفیر علماء معاصر وی ونا توانی او از به وجود آوردن جانشینی برای نظریه (نیابت عامه) شاه لازم دید که پوشش شرعی برای دولت نوپایش به وجود بیاورد، مخصوصا نظریه (تقیه و انتظار) هر نوع فعالیت سیاسی را تحریم می‌کند، لذا شاه قاجاری به مرجع وقت و آن سید محمد مجاهد، معطوف ساخت. شاه به شدت نسبت به وی اظهار لطف و عنایت و احترام و اخلاص می‌کرد، و ادعا می‌کرد که مطیع آقای مجاهد در همه امور می‌باشد [۹۳۹]. اما شاه هیچ دلیلی بر صدق مدعایش نبود، و شک و تردید دور آن بر سر می‌زد. ادعاهای دروغین شاه موقعیکه سید محمد مجاهد جهاد را بر ضد روس‌ها اعلان کرد روشن شد، بعد از اینکه روسها قسمتی از خاک آذربایجان را اشغال کردند، سید مجاهد رهبری جنگ را به عهده گرفت، شاه مجبور شد برای دفاع از ایران با سید محمد مجاهد مسایرت کند، ارتش ایران در آن جنگ شکست خورد، اما شاه سید مجاهد را به شدت ملامت کرد، و در باریان به سید استهزاء می‌کردند، سید مجاهد در راه بازگشت از قزوین دار دنیا را وداع گفت و آن در سال ۱۲۴۲هـ بود [۹۴۰].

[۹۲۰] النعماني، الغيبة، ص ۵۷. [۹۲۱] الصدوق، اكمال الدين، ص ۱۲۴. [۹۲۲] الصدوق، الاعتقادات، باب ۳۵. [۹۲۳] الصدوق، الهداية، ص ۴۷. [۹۲۴] حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ص ۵۰. [۹۲۵] استرابادی، الفوائد المدنية، ص ۴۰. [۹۲۶] همان، ص ۴۷ و ۴۸. [۹۲۷] اصفهانی، مكيال المكارم، ج ۲ ص ۲۳۸. [۹۲۸] مجلسی، بحار الانوار، ج۳ ص ۸. [۹۲۹] اصفهانی، مكيال المكارم، ص ۳۲۹. [۹۳۰] مجلسی، بحار الانوار، ص ۱۰۲ و ص ۱۱۱ باب ۷ از چاپ جدید. [۹۳۱] اصفهانی، مكيال المكارم، ج ۲ ص ۲۴۰. [۹۳۲] اصفهانی، مكيال المكارم، ج۲ ص ۲۴۰. [۹۳۳] تنکابونی، قصص العلماء، ص ۱۷۹. [۹۳۴] نقش روحانیت ص ۹۵. [۹۳۵] قصص العلماء، ص ۱۹۱ ونقش روحانیت ص ۸۱. [۹۳۶] نقش روحانیت ص ۹۶. [۹۳۷] نقش روحانیت ص ۴۸. [۹۳۸] نقش روحانیت ص ۴۸. [۹۳۹] قصص العلماء ص ۱۲۸. [۹۴۰] قصص العلماء ص ۱۲۸.