بازهم معجزات غیبی و علم غیب
مانند دیگـر امامان برخی از معجزات غیبی به امام رضا منسوب و از آنها در اثبات امامت استفاده شده است. روایتی در این زمینه وجود دارد که میگوید: احمد بن محمد بیزانسی مشهور به مسکونی کوفی ابتدا به عقیده (واقفیان) گـرایش داشت و در آن هنگـام مدعی بود که امام رضا پاسخ برخی از مسائل فقهی را به گـونهای متفاوت با پاسخ پدران خود ارائه میکرد، بعدها و در هنگـام اقامت امام در خراسان، بیزانسی عقیده خود را تغییر داد. او دلیل تغییر عقیده خود را آگـاهیاش به مواردی از علم غیب امام رضا ذکر کرد. از آن پس بیزانسی یکی از یاران نزدیک وصاحب منزلت امام رضا شد وکتابی نیز به روایت از امام رضا تالیف نمود [۱۹۴].
داود بن کثیر رقّی، از یاران سرشناس امام رضا نیز به دلیل روایتی که موسی کاظم را به عنوان امام قائم معرفی میکرد، ابتدا به (واقفیان) پیوسته بود. او در امامت امام رضا را مورد شک و تردید قرار داد، اما بالاخره قائل به امامت وی شد. جالب است بدانیم که داود رقّی بنا به نوشته کشی یکی از راویان کاملاً مورد اعتماد (ثقه) به شمار میرفت. کشی در روایتی از امام صادق درباره او آورده است که داود یکی از اصحاب امام قائم است و منزلت او نزد من (امام صادق) به مانند منزلت مقداد نزد پیامبر است [۱۹۵].
همچنان عبد الله بن مغیره، در باره امامت رضا برای مدتی متوقف بوده، اما بعداً به امامت وی قائل شد. قائلشدن به امامت رضا بر اساس حدیثی یا روایتی نبوده است، بلکه بر اساس دلیل غیبی و معجز و دانا بودن امام رضا به علم غیب بوده است.
عبد الله بن مغیره نیز به حادثهای که خود آن را روایت میکند میگوید: من به واقفیان باور داشتم. یک سال برای حج به مکه رفتم و در همان زمان تردیدی در ذهنم خطور کرد. پرده کعبه را به دست گـرفتم و با خدای خود گـفتم: خدایا تو خواسته مرا میدانی، پس مرا به برترین دین رهنمون کن. در همان حال فکری به ذهنم رسید که به نزد علی بن موسی الرضا بروم. به مدینه شتافتم و به خانه او رفتم. غلامی آنجا بود، گـفتم: به مولایت بگـو که مردی از اهل عراق بر در خانه است. همان دم ندای علی بن موسی را از درون خانه شنیدم که مرا با نام صدا میکند: ای عبد الله بن مغیره به درون خانه بیا پس وارد شدم و ایشان بلا فاصله به من فرمود: خداوند دعایت را مستجاب کرد، و اینک به دین او هدایت شده ای. آنگـاه من گـفتم: شهادت میدهم تو حجت خدا و امانت دار او در میان خلق هستی [۱۹۶].
در شرح رویداد دیگـری که برای شخصی به نام وشّاء رخ داد گـفته شده است که او ده سال تمام واقفی بوده است. روزی برای تجارت به خراسان رفت و امام رضا خدمتکار خود را به نزد او فرستاد تا از او لباس بخرد. گـویا این خدمتکار لباسهای بخصوصی را سفارش میکرد که فروشنده محل قرار گـرفتن آنها را فراموش کرده بود، اما خدمتکار نشانی دقیق آنها را بدون آنکه قبلاً دیده باشد ذکر میکرد. وشّاء همچنین ادعا میکند که امام رضا مسائلی را پاسخ میگـفت که او در دل نیت طرح آنها را داشت [۱۹۷].
طوسی در کتاب (الغيبة) چندین روایت درباره اطلاع امام رضا از امور غیبی ذکر میکند و آنها را دلیل امامت او میداند. از جمله اینکه امام رضا مأمون را از محل درگـذشت وی وخود آگـاه کرد. همچنین به او خبر داد که نوزادی ناقص الخلقه برای او متولد خواهد شد. یکی از داستانهای اعجاز آمیز که کلینی آن را روایت میکند اینست که امام رضا مردی را از مقدار دقیق بدهکاریاش آگـاه نمود و به همان اندازه به وی مال عطا نمود. شیخ صدوق بیشترین دلایل اثبات امامت را به غیبگـوئی امام رضا و پیشگـوئی او درباره مرگها و بلاهای آینده، اختصاص داده است. او در کتاب (عیون اخبار الرضا) همچنین ذکر میکند که امام رضا یک بار به دست غلامان مأمون کشته شد و بار دیگـر زنده شد. صفّار نیز آگـاهی امام از سخن مرغان (منطق الطیر) را دلیل صحت امامتش میدانست. حر عاملی در اثبات امامت او استدلال میکند که از نشانههای امامت برخورداری امام از علم غیب و آگـاه کردن مردم از رازهای درونی آنها است [۱۹۸].
اما از آنجا که این دستانهای اغراق آمیز به گـونهای اساسی با قرآن و سیرت اهل بیت منافات دارد، بسیاری آنها ساخته و پرداخته گـروه (غالیان) دانسته و آنها را دلیل قانع کنندهای برای امر امامت نمیدانند.
خوب است که در کنار انبوه این دلایل سست، حدیثی را از امام رضا نقل کنیم که بر خلاف رؤیه (امامیان) امامت را نه به معجزه و نه به نص که به شوری مستند و مشروع میشمارد. در این روایت امام رضا به نقل از پدرانش از پیامبر میفرماید: «هرکس که در میان شما به زور زمامداری امت را غصب کند و بدون مشورت، ولایت را تصاحب کند و در میان جماعت تفرقه ایجاد کند، او را بکشید. بیتردید خداوند قتل چنین شخصی را مجاز میداند» [۱۹۹].
نظریه امام رضا در باره امامت پُر واضح و منسجم با نظریههای اهل سنت میباشد، آن نظریه تاکید بر حق مردم در اختیار حاکم و شوری میباشد، و همچنین دعوت برای کشتن کسانیکه آن حق را از مردم غصب و مصادره میکنند.
[۱۹۴] الطوسي: الفهرست، الكشي، الرجال، النجاشي، الرجال، الطوسي، الغيبه ص ۴۷ الصدوق، عيون اخبار الرضا، ص ۲۲۱ – ۲۱۳، الحميري، قرب الاسناد، ص ۱۵۲. [۱۹۵] النوري الطبرسي، خاتمة مستدرك الوسائل، ج ص ۵۹۵. [۱۹۶] الكليني، الكافي، ج۱ ص ۵۵. [۱۹۷] الكليني، همان، ص ۳۵۴، الطوسي، الغيبه، ص ۴۸، الصدوق، عيون اخبار الرضا، ص ۲۲۱. [۱۹۸] الطوسي، الغيبه، ص ۵۰ – ۴۷، الكليني، الكافي، ص ۴۸۸، الصدوق، عيون اخبار الرضا، ص ۲۲۵ – ۲۰۴، الصفار، بصائر الدرجات، ص ۳۴۹ والحر العاملي، اثبات الهداة، ج۳ ص ۷۱۷. [۱۹۹] الصدوق، عيون اخبار الرضا، ج۲ ص ۶۲.